چرا بودم ؟پشیمانم ، گلی در باغ و بستانم
چرا هستم در این دنیا ؟ سپاهی زاغ پر خوانم
در این بستان تکراری ، درختش در غمستان است
بروی شاخه ها خواندند ، صدایش در نمستان است
پشیمانم از این دنیا ، و از مردن جوابی نیست
به نرمی روح بسپردن ، و جان کندن ثوابی نیست
پشیمانم زعشقی را ، شب و روزم سپر کردم
به کوهی در سرازیری ، به درد و غم سفر کردم
پشیمانم زمهری را ، به دلبندم صفا دادم
به غاری از غمستانی ، به زیبایی وفا دادم
پشیمانم زبانم لال ، کام از عاشقی برده
پر وبالم سر پرواز ، نام از یاوری کرده
پشیمانم ، پشیمانم ، چرا در عشق سوزانم !
به جز ناله صراطی نیست ، چرا در عشق درمانم !
به جز عاشق همه خندان ، در عشق و صفا زنده
همه جام شراب عیش ، در مستی ندا خوانده
ولی روح و جسد غمگین ، مرا دیوانه زندانم
هزاران آه دل دارم ، گمان جانانه خندانم
پشیمانم زشعرم را ، چرا درمان دردم نیست
پشیمانم زعشقم را ، چرا خوانای بزمم نیست
پشیمانم چرا دلبر ، به عهد خویش باقی نیست
پریشانم چرا یاور ، به جام خویش ساقی نیست
نمی گویم ، نمی بافم ، نمی نالم دگر فریاد
نگو یارا مسیر عشق ، نادیده سفر سر داد
جاسم ثعلبی (حسّانی) 28/12/1390
:: برچسبها:
پشیمانم ,
:: بازدید از این مطلب : 1647
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5