مدونة الشاعرجاسم ثعلبی (الحسّانی) فی اللغه العربیه و الفارسیه

.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

 

دلبرم رفته سفر ،مدّتی غم خانه کرد

خوش خیال و خوش گذر،مهلتی مستانه کرد

برف و بارانش زده،با دلیجان آمده

همچو سرو شادمان،تیپ خندان آمده

 

سالها در بند عشقم مانده است

راز ها در ذات دردم خوانده است

می رود تا دل شود زیبنده باد

بار ها  با اشک قهرم زنده  یاد

 

مانده در دشت فریب،خوانده آهنگی غریب

سنبل و گل در کنار، بلبل و پروانه زار

نکنه یار دگر در کلبه اش ،نکنه خار دگر در بوته اش

دل پریشانی زده در انتظار ،چشمه زد از گونه هایم در بهار

غرق شد باغ و گلستان دلم ،اشک ریزان مدام سنبلم

سیل اشک دیده ها ،غم و درد و غصه ها

همه در قلبم نهید ،دلبرم عشقش پرید

می سپارم  قلب پاکش در امان

می نگارم قاب عکسش در نهان

او به خدا سپردم ،از بی وفایی مُردم

رفتی سر جدایی ، تیر عزایی خوردم

 

جاسم ثعلبی 30/10/1390

 

 

 



:: برچسب‌ها: ترانه ی دلبرم رفته سفر ,
:: بازدید از این مطلب : 1808
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 30 دی 1390
.

  

یل تنشد علی زین مااگلک انی و آنی

انه عربی او ایرانی ساری الاصل حسانی

انشد زین عن اصلی او شعری نبت عنوانی

اسلیماوی و عدنانی مضیفی صدر نیشانی

لا کردی ولا لری ولا مدغوش طهرانی

تعال او شوف واقراءاشعار ابوذیات رکبانی

امصطر هل کلام او فاح بل فارسی دیوانی

انواع القصاید بیه عربی او عجمی تلگانی

اهوازی او ساکن ارضه اسنین خوزستان سمانی

اذا تقراءاشعاری زین گول اهلا و سهلا هله ابخوانی

لا تنتقد دون اشکال ولا تتحسد اعلانی

اذا عندک نصیحه اویای ثبت بل کلام او جر المعانی

مو حسبالک انه بل غنم سرحیت تدری استاد قرآنی

ثبت انته من اهل الادب یا زین جرب حبک الثانی

ما تدری انه حسانی

افهم زین لا تتحسد السانی

ینطق بل کلام اسهامه اقلامی

افهم انه حسانی او ساری امن اصل خیگانی

 

للشاعرجاسم امحمد الجبیره الحسانی الساری

30/10/1390

 

 

 



:: برچسب‌ها: ما تدری انه حسانی ,
:: بازدید از این مطلب : 1456
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 1 دی 1390
.

 

 یک غمزه به پایم چانه بستی

یک همزه درون خانه نشستی

 

مستانه به کوی ما رسیدی

خواب آلود بی رمانه گشتی

 

همچون بلبلی آواز  گویی

آهنگ دلم آشیانه کردی

 

نمی دانی دلم بستر هر درد

کشیدم بر سر هر شانه مستی

 

اگر خواهی دلم بهر تو باشد

صد باره بدان دیوانه هستی

 

مرا بهر همه آن آفریده

منم کاخ زرم میحانه خشتی

 

تو گر صدغنچه در باغ سواران

همانی  مست میخانه سستی

 

زدی مهر فروغ گل صفایت

درون دل هر دانه چه گشتی

 

جاسم ثعلبی  30/10/1390

 

 



:: برچسب‌ها: عشق یا عشق بازی ,
:: بازدید از این مطلب : 1787
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 1 دی 1390
.

 

سهرتَ لیالی و لم یرحمنی غداً

نادیتهُ و لف جفونهِ منتدما

سارَ بدرب الندامهِ بحبهِ غاضباً

و لم یسمع غرود الصیف محترما

نظرت فی صالت جمالهِ سابقاً

سارَ کانهُ لم یعرفنی ابدا

 

دهرک عمانی یخی ما وفیت گلبی صِدگ

و ابزود هجرک نحب حبی ابذچرک صدگ

ملیت من عشرتک ما وجدیت عندک صدگ

 

کف من المعاتب بعد لا تذکرنی حبک جفا

روجی نشف ما یجر مده اعلی بحرک جفه

ما لان گلبک علی بوساته ابخدی جفن

اسکنتک اببید لا تنظر علی یا زمن

 

رحت عفیه علیک ابزود ما جیت

انتظرتک و الدموع اشکثر ماجت

ابهواک الوان حبک علی موجات

دموعک تصب کذبک عم علیه

 

للشاعر جاسم امحمد الجبیره الحسانی الساری

30/10/1390

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: موال و ابوذیات الحسانی 5 ,
:: بازدید از این مطلب : 1577
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 1 دی 1390
.

 

توی کوچه ی فریب ، توی غنچه ی بهار

سرزمین پر نشیب، در دیار لاله زار

 

همه جا سوی جمالت گشته ام

دل به دیدار نهالت جسته ام

 

قاصدک از راه دور،از سیاهیگاه نور

 

با دلی لرزان به عشقت خفته ام

آمدم قهر نگاهت جسته ام

 

توی کلبه ی غمی،توی ناله ی رمی

جامه هایت در هم است،سر به زیر و مبهمی

 

آه ای خالق هستی در کمال

آه ای مهره ی اصلی در جمال

 

انس و جانت را ببین،پا برهنه اینچنین

توی فقر غنچه ها،گم شده این نازنین

 

کاش معیاری شود دردش زمان

کاش دلداری نهد سودش نهان

 

کاش اشکش نهر ورودی داشته

بر درخت عشق عودی کاشته

 

هیچ کس باور نکاشت، غصه اش یاور نداشت

 

می شود با بادها بازی کند

می شود با نغمه ها سازی کند

 

این کجا و آن کجا، دل شکستی بی نوا

 

بوی قصرت بدعه ای سوزانده

توی خوابش رقعه ای دوزانده

 

دل که دارد جاه کوست،چشم دارد ماه کوست

همه در ظاهر فریب

همه در مهر غریب

 

مانده در گوشه ای با بند و زار

مانده درمانده ای در تارومار

 

با دست جوشان آمدم،در آه و بی جان مانده ام

سوختم در آه خویش،در کنارش خفته ام

 

سوختم از خاک و رختش سوختم

وصله ی زیبای  بختش دوختم

 

تقدیمی به بی نوایان روزگار  یاران و یاوران امام حسن مجتبی(ع)

 

جاسم ثعلبی 29/10/1390

 

 



:: برچسب‌ها: ترانه ی بی نوایان روزگار ,
:: بازدید از این مطلب : 1646
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

 

روحی تحومی بس علی دارک تروح او ترد

محتاج لمحبتک لا تغضب علی من ترد

حبیتک اهوای روحی من جمالک ترد

 

مایوس صار الگلب لا تزعل علی هل شکل

عجبانی اهوای زلفک منحدر هل شکل

گلبی ابنبض ما یدگ من هجرک علی هل شکل

 

بفراگک الموت یاتینی ولو بل قصر

 

اذا تسمع کلامی ابزعل قصرای

طفت ناره ابهجرک دوم قصرای

الصلاه من یوم شال المحب قص رای

لجل عینک بعت دنیه او آخریه

 

الدهر هدم مضایف ما سکنهن

عزیز اورود حبک ماسک الهن

اذا اجفی دیارک ما اسکنهن

اضل افتر امسافر بل دنیه

 

علیش اتلومنی او تزعل اریدک من زمان ابعید

لا حاسد کصر فیک ولا ناسیک یوم العید

اذا ما صارت القسمه اصفه اویای وین اترید

خل نرتاح باقی العمرنسکن شجره ابفیه

 

لل شاعر جاسم امحمد الجبیره الحسانی الساری

29/10/1390

 



:: برچسب‌ها: موال و ابوذیات الحسانی 4 ,
:: بازدید از این مطلب : 1374
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

 

نقل گویی قصه گفته سالهاست

داستانش مُهر خورده بارهاست

 

رسم در دیر و دیار آن زمان

می گمارد پیر  زندانبان جان

 

همه در راندن پیران یکدمی

می گمارند پیر بی دندان همی

 

در بیابان با سبد انداختند

پیر عارف با مهد در یافتند

 

لیک در این سال وقتش در رسید

پیش بابایی پسر کویش نهید

 

زن خبر داده که ای بابا ببر

سال خورده درد و آهش را نخر

 

مثل هم خویشان ببر صحرا به زود

انداختی گر نه مرا دیگر نبود

 

گفت باشد صبر تا روز دگر

تا بگیرم فرصت ای سوز جگر

 

روز موعودی چنان گه که رسید

پیر مرد خوش خبر انگه شنید

 

بی دست و پا چون در سبد پرداخته

آرزوهایش را به باد انداخته

 

همسرش آورد اسبی با مهار

تا ببندد پیر مردی با سوار

 

وقت رفتن کاروان آماده شد

بچه ی فرزند خود غم داده شد

 

گفت بابا با خودت من را ببر

وقت تفریحم و شادی را بخر

 

هر چه عذری بود سر جایش نهاد

بچه را بی بردنش سازش نخواند

 

بچه را در پشت کولش بسته شد

راه طی کرده و پیرش خسته شد

 

با سبد یک جا مکان را یافته

پیر عاجز را چنان انداخته

 

گفت فرزندم بریم سوی کمال

پدر جونت در نهیم روی رمال

 

گفت باشد ای پدر من ناظرم

هر چه کردی سایه زد در خاطرم

 

ولی یک درخواستی دارم منم

آن سبد بردار می سازم تنم

 

گفت بابا آن سبد بهر چه بود

زود تر برگرد با مهر و سرود

 

گفت بابا آن سبد من بافتم

بهر بابایم سند من یافتم

 

وقت آن باشد که تو ریشت سفید

یا که در زندگی را کیشت برید

 

سبدم در پشت اسب آماده است

در همانجا غم غربت مانده است

 

هر چه دارد می کشد بابای تو

در نهایت می کشی سر پای تو

 

یک نگاهی کرد آن سر راز دیر

حمل کرده آن سبد با ناز پیر

 

گفت فرزندم جهانم ساختی

آفرین بر تو گمانم یافتی

 

باز گشتند به دیار خوب را

عبرتی مانده و خورد آشوب را

 

جاسم ثعلبی  29/10/1390

 

 

 



:: برچسب‌ها: قصه ی بابا بزرگ ,
:: بازدید از این مطلب : 1476
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

 

روحی تحومی بس علی دارک تروح او ترد

محتاج لمحبتک لا تغضب علی من ترد

حبیتک اهوای روحی من جمالک ترد

 

مایوس صار الگلب لا تزعل علی هل شکل

عجبانی اهوای زلفک منحدر هل شکل

گلبی ابنبض ما یدگ من هجرک علی هل شکل

 

بفراگک الموت یاتینی ولو بل قصر

 

اذا تسمع کلامی ابزعل قصرای

طفت ناره ابهجرک دوم قصرای

الصلاه من یوم شال المحب قص رای

لجل عینک بعت دنیه او آخریه

 

الدهر هدم مضایف ما سکنهن

عزیز اورود حبک ماسک الهن

اذا اجفی دیارک ما اسکنهن

اضل افتر امسافر بل دنیه

 

علیش اتلومنی او تزعل اریدک من زمان ابعید

لا حاسد کصر فیک ولا ناسیک یوم العید

اذا ما صارت القسمه اصفه اویای وین اترید

خل نرتاح باقی العمرنسکن شجره ابفیه

 

لل شاعر جاسم امحمد الجبیره الحسانی الساری

29/10/1390

 



:: برچسب‌ها: ابوذیات و موال الحسانی 4 ,
:: بازدید از این مطلب : 1438
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

 

من میروم شاید که برگشتنی نیست

من میروم شاید دگر هم دیدنی نیست

در آسمان غربت دیدار وحشت

یک منتظر دارم و یک هم خوش گذر نیست

******

چشم خود را بسته ام درب نگاهت جسته ام

صدای پایم اومده میهمون دل شکسته ام

*****

در کلبه ات نشسته ام یک ساعتی دل خسته ام

لیک نیامدی چرا تا من صدایت کرده ام

*****

سه روزه در به در بودم به کویت دیده ور بودم

چرا نیامدی عزیز دو ماهه چشم به در بودم

*****

سه روزه من تهران بودم یه لحظه میهمونت بودم

مرسی از این پذیرایی در کلبه ات شاد بودم

*****

ستاره ی دلم دیدم حرفای زیبا شنیدم

کاش بیامد در دیار بهشت تهران خریدم

*****

وقتی تو در باغچه دیدم یه لحظه سویت دویدم

مهری که دادی به دلم عشق نگاهت را چیدم

*****

غم های تو را دیدم دردای تو بشنیدم

تنهایی بدون یار بی او شب نخوابیدم

 

جاسم ثعلبی   06/10/1390

 



:: برچسب‌ها: من میروم ,
:: بازدید از این مطلب : 1497
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

یکی را در دلم میبینم

وجودش احساس مس کنم

برایش قصه می خوانم

او را نوازش می کنم

ساکت و محزون

نه چهره ام می نگرد

و گوش میکند

خیلی از شبها تنهاییم را شکسته

وبا من راز ونیاز عشق خونده

اشاره می داد و میفهمیدم

ناگهان غبار گردباد حسودان

به درون حجله ی دلم

از هر سو رسوخ کرده

او را با خود بروند

و جایش در دلم تهی

چه کنم از تنهایی

چه کنم از دوری

چه نامه هایی را خیس کردم

چه ناله هایی را تعبیر

می شود دوبار باز گردد

قفس دلم باز است

ای پرنده ی خوش آوا

پرواز کن

بیا

برگرد

اینجا سرزمین غمهای پایان نیافته

در همین سبز ه زارها

منتظر رجوعت

همه گلها و پرنده ها و همه و همه

فقط نگو

که مرا از دفتر خاطراتت محو کن

چون تحمل کندن نامت

از درخت وجودم

خیلی سخت است و ناباورانه

پس بیا سالهای سال منتظرم

 

جاسم ثعلبی  20/09/1390

 

 



:: برچسب‌ها: درون دلم بیداری ,
:: بازدید از این مطلب : 1588
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

من دیونه ی خودت کردی

مرا زیر چرخهای نگاهت له کردی

کجا این همه عشق

نفس له شده را

در نبودم باش

سرور و استوار

اراده مند و پایدار

ای زینت زمانه

در محشر زندگیم

جای جای وجودت

ای عزیز تر از جان

ای طرفه ی ایمان

ای شاعره ی زمان

ای گل بنفشه

منو از خاطرت دور مگردان

همیشه در کنارم باش

در رعد و برقهای زندگی

وجود لبریزت

همیشه بیاد بیار

که دوسم داشتی

تا خاطره بماند

در سوگ زمان

تنبیهم مکن

به خاطر یه لغزش

دستت نکش

من و تنها نذار

هزاران گرگ گرسنه

منتظرت هستند

جدا شدی تیکه تیکه خواهی شد

باور کن بی تو جایی نخواهم رفت

تا تسلیم پروردگارم شوم

در وقت حساب بی تو رد نمی شوم

یا در بهشت خدا

یا در صراط واژگون خواهیم شد

پس بی تو بر نمی گردم

عذاب شب

یا تو یا بوسه ی مرگ

یا تو یا طعمه ی عشق

یا تو یا دیر ینه خیز

تنهایی نخواهم رفت

هر چه گفتم به نگاهت

نقطه ای در دریا

توی دلم کسی نمی داند

اتیش گرفته از فراق

از عشق سوزانت

تو می خوابی و نمی دانی

چه عذایی دارم امشب

هر شبم مانند زخمی

دلم از دوری یارم

همه جا می جویمش

نه کلامی نه سرابی

من و تو گم گشته ی عشق

با سرود رستگاری

گریه عشق

گریه هایت از قدیم

در جدیدت کم رنگ

در رفتارت مشهود

ای دخیل قلب ها

یه بوسه کم کن

من امشب خفته ام

غصه ام ناتمام

باران چشمهایم

نم نم زده به گونه ها

ولی بارش گریه هایت

ساقی شده لاله ها

برفهای دلم به تازگی اب شد

با گرمی عشقت ذوب گردیده

بنویس در دفتر خاطراتت

برای روزی که نباشم

بگو یگی عاشق کویت بوده

عاشق نفست

من به خاطر بسپار

تا همیشه کنارت باشم

وباز دم نفست را بشمارم

اراده ام چندان می شود

کوهها را جابه جا می کنم

کوه برایم کاه می شود

و دریا یه جرعه ی اب

جاسم ثعلبی حسانی ساری

 



:: برچسب‌ها: دیونتم ,
:: بازدید از این مطلب : 1463
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

در سلولی زندانیم

تنگ بنشینم همسایه به دیوار

دیوار پوسیده

ذوست من شده موشی

گاه سری به من میزند

می خورد غم های خوشکیده

و از من دور می شود

گاه خورشید بالای سقفم

از روزنه های آن پناهگاهی می اندازد

در کنج دیوار

جایی که خزیده ام

صدایی به گوش می رسد

باز صدای چیست که وارد کلبه ی قلبم شده

یکی می آید و دیگری برفت

قلبی کوچک و اتاقهای فراوان

کاروان سرای دلم شده

قلبم با ورود بیگانه ترک برداشته

ولی سلولم را ترک نکرده ام

من در اینجا روزی خواهم مرد

درون این زندان نا امیدی

 

نیومدی

نیومدی و شب طوفانی به انتظارت نشستم

دیر کردی همش در فکر تو هستم

در حسرت دیدنت

مانده ام چشم به راه جاده ها

قاصدک باز نیامد دیگر

خبری تازه نیاورده دیگر

نشسته ام سر راهت

تا بیایی چشم به راهت

تا سحر خسته به انتظارت

خوش نگارم کی می آیی

من همانم که عاشقت ماندم

که با هستی ات معنی می گیرم

بی تو زندگی ام می میره

خسته از شب زنده داری

تو خیال خود می بینم تو می ایی

یه سبد گلهای زیبا

برا من هدیه بیاری

 

 

نبض عشق

قبلا عشق بودی واسه من

نبض رگهایم بودی

الان که قلبم خالیه

تو تنها گذاشتی دلم من

دلت مگر جای دیگر

من و به خاطر بسپار

صورت من دیدنی است

شادی تو چشمام موج زد

لبخند لبم پاک نمیشه

همه میگند دیونه ای

چون با خودم می خندم

انان که نمی دونند

درد دل من چی هست

عشق و خیالاتی شدم

یارم رو دم میبینم

تو آغوشم گرفته

صورت پر شور او

در برف بوسه برده

ان موقعی چو رویا

غمی ندارم از کس

ان لحظه های طوفان

من  و بغل گرفته

عشق من زیبا نبود

عشق یه سر نوشته

تو باغای بهشته

 

 

یه خاطره از زمان

با ان گلم نوشته

 

غریب

غریب و دل سکسته

تنهایی دل بریده

از همه جا نا امید

واسه بودن و موندن

نداره هیچ امیدی

نداره هیچ دلیلی

برای با تو بودن

برای با تو موندن

غریب و بی نشونه

تنها و بی بهونه

نشسته کنج خونه

خسته و بی پناهه

بدان چشم براهه

 

 

 

خستگی

خسته از این زمانه

زمان پوچ وبیهوده

هر کس به سازش برقصد

ماندن در این سرزمین

ماندن برام شوار است

جلد خودم کشیدم

از ان خرقه  پریدم

پوسته ام سنگین

دوریم نا ممکن

خسته از این ادما

چو پرده بردار شد

وحشی و غرنده اند

به دنبال یه طعمه

چه دست وپنجه گیرند

هر کی به دام انها

پا بزند نفیر است

در دام ان بگیر است

مترسک

من کیستم

در میان کشت زار

ادمکی ایستاده

پرندگان زیبا

دور میشند از مرا

تنهاییم وحشت است

بجز خزندگانی

در تار و پودم نفوذ

درون این کشت زار

به سر کنم روزا را

لباس تن پینه شد

سپیده دم نور زد

تن عریان بختم

با اتشش گره زد

صدای مرغی زیبا

دلخوشی منم شد

نزد و قریب تنها

از دیدنم بدل شد

با وزش باد تند

خم کرده شاخه هایم

جلوی دید من را

نمی بینم خدایم

یه فاحشی چنین گفت

بنداز این خرفته

از بس مانده سر دار

زنگ پریده جسته

دیدم سرم به داره

مترسکی دوباره

 

 

 

سرمای شبانه

تویی معشوق قشنگم

تویی ان بود و نبودم

تویی هستی وجودم سلول زندان , نیومدی , نبض عشق , خاطره ,
:: بازدید از این مطلب : 1437

|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

اي جاسم شيرين سخن گذر كن از اين كارها

عشق و رباييدن دل گناه است و در انظارها

برو دنبال دين و  علم هدفمند و   سرافرازي

زمان پيري   محتاج   دو تا  را زر و زارها

دور  باش   از دوستان  منحرف در اين ديار

جوجه  نمامان  هستند   مي خورند  افكارها

صبر  را پيشه ي خود كن عاقبت  با صابرين

از سخن چينان  بگذر  چون  شبح در غارها

راز داري  حرف اول   سينه ي   قلبت نهان

همه سر دارند   و تواين  بشنو از  ديوارها

جنس نمامان  همان است  از نمش  كوهي  فتاد

مي نشيند در  جوارت   نيش مي زد  مارها

راستگويي   ان    كليد  جنت  ما     مومنين

با صداقت   باش  هر جا  مگر  در  دربارها

اگر درتخت  ستمگر  راست گفتي اي  عزيز

سر تو   بر دار   رفته   زير    صد  آوارها 

با خدا باش   و نترس از هر چه مخلوق خدا

جز  مومنين  و كاتبين    و مرشد  اسرارها

وصف يار

حكايت گويمت در دشت زاري

گلي روييد در فصل    بهاري

قلم در دست بگرفتم از آن دور

ورق همراه كردم برگ انگور

صدا كردم گلي من در جوارت

چه زيبا روي هستي من كنارت

غم آلودي چو جغد اين زماني

سيه چشمي چو دود آسماني

دو بند سر چو نخل تاب داده

بلندي   همچو سرو آب داده

نمي دانم چرا در غم   گرفته

دلش از زندگاني خيلي خسته

عجب درجاست مانده او خبردار

زمين  زير  پايش  گشته بيدار

زاو پرسيد جانا چيست تكليف

چراايستاده اي جانا زتوصيف

اگر جايي نيازي راهي خواهي

منم هستم بگو   تو در  پناهي

سرش جنباند و گفت اين هم نيازي

مكاني   لازمم   دور و درازي

اگر دنيا دهند و هر چه در آن

نمي زايد برايم  مادري   جان

همان  بي مادري  دردم كشيده

پدر  دارم   ولي   دردم  نديده

زمين از نالش او گريه سر داد

درختان سبزه ها شد داد و بيداد

همه  به ياد مادر   گريه   كردند

همه  بي  مادري را حس نكردند

درختي پيش  جسته    از دياري

به غم  رفته  گرفته    در كناري

بدو   گفته    تو   تنها   واميني

بيا در   كلبه ام    دارم   زميني

منم   مثل   توام  تنهاي   تنها

ولي  هميار   دارم   در همه جا

اگر   ريشه  برد  ساقه     بماند

برويد  ساقه  را  هر    جا بداند

غم و  غصه و تنهايي به در كن

همه دور و ورت همسايه سر كن

اگر  مادر   نداري  مادري هست

زمين از مادري  مادرتري هست

همه خلقت زاو بيهوده اي نيست

خداي  آفريده   غير  او   كيست

بيا در دشت و صحرا شاد باشيم

زهم  و  غصه   همه  آزاد  باشيم

بدر   كن   آه   و فرياد  وخماري

كه   تنها  راه   راه   رستگاري

نوشتم   ديدها    برگشته ام زود

چو دريا موج را بر گشته بر رود

به ياد آورده ام جايش نهان است

بهشت   زير پاي   مادران   است

 

جاسم ثعلبی حسانی ساری

 

 

 



:: برچسب‌ها: راه نجات , جاسم ثعلبی حسانی ساری ,
:: بازدید از این مطلب : 1356
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

خدا آفريد اين طبيعت   عجيب

زكوه و     زدريا  و  انس  غريب

زمين و فلك آسمان هفت رنگ

ستاره و خورشيد و نظم  قشنگ

بچرخند در محوري هر كجاست

حقيقت ستاينده ي اين نداست

چو پيمايد آن گشت در آسمان

همه منظبت   روي   سير  زمان

در آن كلبه اسرار   گيتي فروز

بيفروزد آن كلبه را  شب و روز

توانا  فروزد    رخ    ديده     را

بيفروخت   خورشيد  پاينده را

به مهرش شب و روز بيداد كرد

شبي روي خاموش سر داد كرد

بتازيد وقت  دوان  خوش   گوار

تمام    خلايق    جهند   سر بكار

كه وي از در كلبه اي در  گشود

چو درب فضيلت از آن رزق بود

بكاريد در  دل   خداي    وحيد

شريكي   ندارد      شود   ناپديد

كه وي طالب مهر هر كس بدور

ندارد كمال   حكومت   به   زور

بيفرست مرسل صدو بيست هزار

اولوالعزم مخبر نشانيد    به  كار

نماينده ي   ختم   او در   زمين

امامان    و زبده    پيامبر به دين

هدايت كننداين بشر سوي نور

به گيتي به هستي به وا مانده دور

بغريد    صوت      نداي    معين

كه  قرآن فرايند  اين حاضرين

بخوان ياد كن بار    مستضعفان

به دينار و درهم كمك كن جهان

جهان وسيع آنقدر   آبي   رنگ

تو گوشه نشيني ز صلح وزجنگ

يتيم زمان خلقت  آن    خداي

صفات خلايق در آن  جاي جاي

تو گفتي مسلماني وكو زكات

دلت سنگ باشد و هيچت صلات

عجب قدرتي به خودت ميدهي

خطا از من و توست كو جا روي

تو انسان و روحت شود   زار زار

چو ديدي فقيري كند  قار قار

در آن عقل مختار بايد شتافت

به آن قدر دارايي بايد بتاخت

كه    وي  گر ببندد   دري    از رهي

در   ديگري        باز     گردد   دهي

نه گنج و نه ثروت نه ملك و نه جان

نه   ميخانه     و ريش   و  كرسي  بيان

نه   مولود  و زن   جامه   و     استان

نه   باغ   ونه   دنياي   نام  و     نشان

همه   دست   سردار   و شاه   انيس

چه در كوه غران چو   درياري   خيس

پليدي   بد   از   زندگاني  جداست

توانسان    ناطق    كجي    نارواست

حرام   و  حلال اين جهان را شناس

بدامان  رحمت    عبادت     سپاس

تو كاخت  زر ت    عاقبت معشري

بدان با    فقيران    تو   در   مهتري

نبايد      بنازي  به    اين    نعمتش

خدا داد    رزقش  و شكر   اندرش

در اين دولت خويش دستي بمال

به  از دست  رفته   نگويد   سئوال

ترا    كيستي   در    زمين   سروري

چو قارون باشي تو جان  مي  دهي

سكوتت به جايي  نخواهد    رسيد

اگر   شاه     باشي   شوي      ناپديد

چو  مويي    زتار   عمل    باز  ماند

نه  كم   بار  گردد   نه  خيلي زياد

امامان    در     جنت     او     مشير

اگر   رو مسلماني   بدان   اي دلير

تو را  جاي  سكنت  نداري  جوان

نداي    الهي    رسد     در      نهان

عجايب    بيان    قدرت       پادشاه

بيفكن      نگر    چشم   در   بارگاه

زمين و درختان و كوه و ديار

همه خلقت خوب پروردگار

تو از ثروت و علم وفنت بساز

دل  كودك  دل پريده بناز

چو  آموختي  ياد مسكين باش

حريص  علوم   جهانبين   باش

خدا   آفريد   و  ترا  ياد  داد

هزار   آرزو    داشتي  باز داد

بدان اول   و  آخر    حكمتش

بماند     اديبان    در     ملتّش

بفهم  آنكه آموخت علمش به ياد

در آن جنت خويش ملكش بداد

بيفروز    شمع    خدا     باوري

خدا يار مسكين  و پنهان  دري

توكل به دار خلافت بس است

كمر  خم كني پيش   آن  ناكس  است

تو را روح داده و  عقل و شعور

تو   را جان  داده و   دنياي نور

مطيع   اوامر تو را  باك  نيست

حليف ستمگر  خدايت كه  كيست

چو بيني ضعيفان و پا رفته گان

شكنجه  به زندان    در ماندگان

تو انسان     يا بت  پرست   زمان

اتم   از  كجا يافتي  پس   بدان

نحيف و خليف و رهابت بس است

امامت  سلامت  خدايت  پرست

جاسم ثعلبی حسانی ساری

  

 



:: برچسب‌ها: قدرت خداوند ,
:: بازدید از این مطلب : 1410
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

یکی را در دلم میبینم

وجودش احساس مس کنم

برایش قصه می خوانم

او را نوازش می کنم

ساکت و محزون

نه چهره ام می نگرد

و گوش میکند

خیلی از شبها تنهاییم را شکسته

وبا من راز ونیاز عشق خونده

اشاره می داد و میفهمیدم

ناگهان غبار گردباد حسودان

به درون حجله ی دلم

از هر سو رسوخ کرده

او را با خود بروند

و جایش در دلم تهی

چه کنم از تنهایی

چه کنم از دوری

چه نامه هایی را خیس کردم

چه ناله هایی را تعبیر

می شود دوبار باز گردد

قفس دلم باز است

ای پرنده ی خوش آوا

پرواز کن

بیا

برگرد

اینجا سرزمین غمهای پایان نیافته

در همین سبز ه زارها

منتظر رجوعت

همه گلها و پرنده ها و همه و همه

فقط نگو

که مرا از دفتر خاطراتت محو کن

چون تحمل کندن نامت

از درخت وجودم

خیلی سخت است و ناباورانه

پس بیا سالهای سال منتظرم

 

جاسم ثعلبی  20/09/1390

 

 



:: برچسب‌ها: درون دلم بیداری ,
:: بازدید از این مطلب : 1720
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

حسی در وجودم جاریست

می گویم ولی زبانم قاصر

کاش می تونم بیان کنم

سعی خواهم کرد نورش بتابانم

با نزدیک شدنت

با یکی شدنت کافی است

تو لبخند می زنی و من در تماشای تو ام

هنوز نفهمیده ام

چگونه اظهار کنم

راه و نشانه ای نیافته

ای کاش دوستم داشتی

آنچه را تصورت می کردم

ای کاش تو مال من باشی

از من دور نشو

سایه به سایه دنبالتم

خیلی چیزهای ناگفته دارم

فقط گوش کن

احساس جذبت دارم

دوست دارم

نمی تونم پنهان کنم

بار ها سعی کرده ام

لیکن ناگزیر به تسلیم شدم

فقط و فقط معشوق بمان

و دوست دارم دلهایمان یکی شود

بگذار عشق ادامه داشته

دور نشو

دوست دارم

با خیال بی خیالی

و با جمال بی جمالی

و به آرزوی دیداری

دیدارهای ناپایدار

در هر کوی و دیار

من اگر در این دنیا نبینمت

در آنجا منتظرت هستم

ای جان هر جانان

20/9/1390

 



:: برچسب‌ها: حس مخفی عاشقان ,
:: بازدید از این مطلب : 1485
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

شبی در تاریکی نبودت سپردم

همه جا دلجوی وجودت

از نفست تا نبودت

تاب می خورم از درد دوری

دل به قلم بستم

و ذهنم بر ترنم عطش عشق وارونه کردم

گل واژه های عشقت از همه تفکراتم

دور گشته از ذهن خاطراتم

تا یاد آوردم گفتی به یادتم

با اشک دلم چند سطری نوشتم

نمی دانی بی تو عذابی

بی قرارم از آه و ناله

به پشت بام سر کشیدم

کسی نیست که بگوید

چرا می نالی

چرا اشک بر گونه هایت جاریست

چشمهایم می گرید

و تو را در فضای سکوت تجسم می کردم

کاش میشود تو را ببینم

آیا روزگار اجازه ملاقات می دهد؟

برایم حواله می کند؟

تنهای تنهایم

با من باش

دور نشو

زندگیم بی تو خزان ها ی پاییزی را دور می زند

خیلی به شکل ماهت در آسمان خیره شدم

شکلت را در ماه دیدم

چه می درخشی

با تو صحبت کردم

گفتی که دیر نیست

فکر در نهال زمان در گردش است

با دوران آن می تابد

و تا نهایت عشق در واپسین لحظات

به سویت خواهم آمد

تو را در اغوش گرمم خواهم سپرد.

 

جاسم ثعلبی    20/ 09/ 1390

 



:: برچسب‌ها: دیدن معشوق در ماه ,
:: بازدید از این مطلب : 1480
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

بچيت اعلي الاخو دم صبت العين

لچمها الدهر فگدك يبو احسين

السده   اعليه ابد ما سده للبين

اون    كل   وكت محد نشد بيه

***

من شفتك طريح   ابكربلا جيت

تاه الفكر مني   او حرمه ظليت

ما عندي تچيه  يا ضوه     البيت

وحيده اصبحت برض الغاضريه

***

يخويه احسين   يا ضنوه  الكرار

يا تاج    البراسي يا ضوه  الدار

يخويه اخلاف عينك گلبي سهار

اتحملت   الهضم    غصبن   عليه

***

يا عباس  انت   الي    جبتني

كفيلي ليش بل حومه عفتني

وابگوم         اميه      ودعتني

لا رحم    عدهم       لا حميه

***

تمنيت     ابوي   اليوم    موجود

يكر بل گوم هاي المالهه احدود

اشبيدي يخويه اصبحت مفرود

طگاني   الفلك   واصفگ بديه

***

لتهمين    يا زينب   وانا    حي

تشوف الگوم صولاتي وانا حي

بعد موتي  اذا نحتي  و انا حي

بنت حيدر   او   تحمين  الثنيه

اودعنك يخويه يا ضنوه العين

وحدك بگيت او ما كو امعين

امنين اجيب المرتضي امنين

واسولفله  السده  والصار بيه

***

طال  الونين  او شيب الراس

من فگد   ابو فاضل    العباس

يتيمه اصبحت يا ابو النوماس

يل      واعدتني     عود اليه

***

يخويه احسين غادرنه و اجينه

اشتريد   الگوم   ملتمه    علينه

ممنوعين   لو تكره        ولينه

لو عتبه   مضمومه     اشبدينه

گلبي انغمد   خايفه امنل شر

ابو فاضل يگل   زينب اشتردين

موجودين  اخوتچ  ابد   لتهمين

اذا صار المصار ارجوچ لاتبچين

هذول اهل  القدر من گوم اميه

***

تاهت    الغيره    عند  اليهود

اذا ماكو رحم العقل موجود

ما كو رجوع الدرب  مسدود

گطعوا الماي او زرفوا الجود

***

يهل المرجله او يهل الدواوين

اشعدكم الكتل احسين ناوين

ماكو   رحم   عدكم    يغازين

اجيوش ال اميه ابحرب صفين

تاخذ الثار امن ابن   الحسين

علي الاكبر يگل عمته لاتلومين

اگعدي       يعمه       لا   تنوحين

ما    سيمعونچ      لو     تصيحين

ايزيد      جند    هل    ملاعين

ادوسنهم   فرد   صوله  تشوفين

اگطع روسهم و انتي   تشهدين

هذا اليوم يومي وافي   الدين

كتلني العطش والماي جدمين

***

يهل     القدر   يهل    الخيانه

ها الاف       متجنده    اشلفانه

يجموع      كوفان       المهانه

وين   العهد   وين      الديانه

هذا احسين ابن حيدر زمانه

ابن   الهاشمي  او هذا مكانه

وداعا  يخيتي     وارد   اوصيچ

علي درب السلامه ردت ادليچ

نساء واطفال يختي گلت اخليچ

من   بعد   موتي    يثگل اعليچ

***

من بعد  موتي    الدرب   معسور

العليل اوياچ لجله گلبي مطرور

الزمان ايعود لينه او لازم ايدور

بكتاب    ربنه      ذكر       مذكور

***

 

للشاعر جاسم امحمد الجبیره الحسانی الساری 

 

 

 



:: برچسب‌ها: ابیات ابوذیه و نعی فی رثاءالحسین (ع) ,
:: بازدید از این مطلب : 7727
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

من اصغير يا سلمان   بسك   بعد   من   هل جر

صرت خمسين من عمري او ملتهيه العرب بل فر

يلتمون  عشر  ابيوت  و  الباقي    ابخط   احمر

نوبه  يلتجون  الخال     ويبشرون  بل    معشر

عده منهم  امطشرين  هم و   اولادهم     بل حر

الحد من هل عداوه اخوان    بسكم من  المناگر

تعالوا شوفو اهل الخير  دواوين   افرشت بل بر

من  لمت   جماعتهه   اسود او  ما تريد الشر

بل مجلس  او رفعت  راس  جدام     الزلم  تفتر

واحنه ابهل   مصيبه   هاي   فاتنه   المگشر

ليش اوما تطخ  الراس  لخوانك   سبع   تنعر

او عند  الغير تترحب عبد  اتصيراله او  تصغر

الحدمن هذه الخدمه گص السانك    امن   العر

تعلم مثل باقي الناس وعلي من واصلك    دور

كف من العتب ياخوي  وانسه   عتبت   الدفتر

******

 

شفنه انواع من هل ناس كل ساده او سواريهه

من تحصل  قضيه   اجموع   تلتم    واتناديهه

الصغير ايطيع و الشايب واليسوا  او يساويهه

تتناقش   ابكل   ترحاب   حتي  لو    چتل بيهه

تطلع  خوه  مصتمده  گلب  ابگلب     ساجيهه

ما  تعرف عبنهه اخوان عفيه علي    الحاميهه

بسكم  ياعمامي   وين   كراهه   من   يداويهه

راح الشهم منهه او جار ابو اعزيز غرگ بيهه

او سطه اعليهه ابن ناطورقصده ابقوه يحميهه

ما تجمع القوه   ناس   الخوه  اتريد   واليهه

بسكم  يا  اخواني  العار  من   الي  لطم بيهه

****

چنه اصغار او نسمع دگت الفنجان  والگهوه

تجتمعون   واتصنعون   واتكتبون     بل گوه

ضل يفتر الگاصد  عبرت   التفليش   والخوه

مسدس بيده     والفاله   تبراله   او   تتلوه

يعطيه   الاشار  ذاك   الله  ايرحمه   اشسوه

ما تنظر تصير احروب  بيت اسليم  اهل عوه

او گزرت بيهه هل اعمار والبيوت الغدت دوه

***

خوش المثل من الگال حاميهه او سطا اعليهه

كل بيتين مطشرين و الاملح   لحگ    باجيهه

الطراده السرت بيهه انمزگت   ياهو   يچويهه

دگوم اركض او جر بيهه   وحدك  من  يداويهه

ابعد منهه او خله  اتسير   عدهه  من   يباريهه

ولك   كل  العمام  اتصيح  ماريدك   تمر  بيهه

****

او بعد يخوان صار الصار حسان   انتهم   مگرود

ابو جعفر و ابو راضي او    تابعهم    ابو محمود

مطرودين من اسليم عزلوهم   و  الدرب    مسدود

و انكتبت جريده   ذاك  يوم   الي   كصرنه  احدود

مباشر تحت طيب الناس وابو جمهور راعي الجود

خلّّصنه  من   العتبات   المتجنده    علينه   اجنود

ما كفنه او بعد  شتريد   خالي  يبو  اعيون  السود

تريد الرگبه  لو   الحزام  لو  تجفي  او بعد  متعود

ما تدري  بني   حسان  انعدي  بل عده   و انزود

****

كفنه   ارجوك  خلينه   او   بيرقنه    انرسم  بينه

بسم حسان    داعينه     او  ما     نقبل   تبارينه

****

بعد يخوان  ذول   احنه   ابخدمت   من   يعاشرنه

اتايد     بيرق  الحسان  او  نشكر  من   يباشرنه

او     نشكر  كلمن  امعدل  او  بل  خوه  يشاورنه

اذا   اتحب   يبن  سلمان  تعال  او  شوف  ناظرنه

نحب نجمع  اخونه  الطاش  منه  او  ما   يسالمنه

هله    بيكم  يروح   الروح  كتاب   الله     يعلمنه

ان      اكرمكم  يا     ناس  من   اتقاكم  او   بسنه

ان      اكرمكم  يا     ناس  من   اتقاكم  او   بسنه

ابو    مهدي (جاسم امحمد الجبیره الحساني الساری) 

 

 

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: عتب مع الاخوان بیت اسلیم ,
:: بازدید از این مطلب : 2549
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

وديتك انته اصغير   للمدرسه  يبدير

چندوب اعلمك سير هذا الدرب لتغير

لابس اهدوم  البدوه

يتمايل الزي   فدوه

والكيفه بيده الحلوه

رايح  البيت  اجبير

وديتك انته اصغير للمدرسه يبدير

شتسوي رايح   تلعب

تاعبني انته او   تتعب

اذهب  ولك لل   مكتب

صون الحچي او لاتغير

وديتك انته اصغير للمدرسه يبدير

ملّيت    من    تعلومك

لاتلومني او    لا لومك

والله امن اكض بلعومك

اخنگك   خنگ   يمسير

وديتك انته اصغير للمدرسه يبدير

تمشي وعكس ويايه

وياك  مالي  احچايه

تركض  مع  امعلايه

ابتعلومك  انته اتحير

وديتك انته اصغير للمدرسه يبدير

هذه   المعلم   جانه

ايدور علي صبيانه

لك روح  لا  تبلانه

شارد البيت  ازوير

وديتك انته اصغير للمدرسه يبدير

اتضل وحش لل تالي

من تترك  الي  غالي

انسان و اسمك عالي

لاكن   عمه    يحمير

وديتك انته اصغير للمدرسه يبدير

والله ابتليت   ابعمري

من امك الما   تدري

كل ما اگلهه ابستري

تمشي عكس و اتزير

وديتك انته اصغير للمدرسه يبدير

خلص   عمر  وياكم

و  اگليبي  ما يهواكم

اتقبلون بس منواكم

اصغيركم    و  اكبير

وديتك انته اصغير للمدرسه يبدير

حيف الزرع من زرعيت

بارض الصفا ما شتليت

ما عربت  بس  تعبيت

اتعده   الوكت  يسمير

وديتك انته اصغير للمدرسه يبدير

هذا العمل من گاعه

مرفوض يا طرگاعه

تقبل   حچي  شلتاقه

حچيي    الك   ميثير

وديتك انته اصغير للمدرسه يبدير

 

للشاعر جاسم امحمد الجبیره الحسانی الساری

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: ودیتک انته اصغیر لل مدرسه یبدیر ,
:: بازدید از این مطلب : 1425
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

ابربک  جرحت گلب  و  ماطاب

ابشعرک هدمت حیلی و ما طاب

گلی  ابیا  بلد  ساکن  و ماطاب

تساعد   لو   اترکک   بل اذیه

 

 

انسجم حمل البعد عنک و اوصلک

دگلی  اچور  اهدومی  و اوصلک

اذا  مشتهی   جیاتی  و  اوصلاک

ابلحظه  اتشوفنی  البیهه   المنیه

 

دبسک جوز من شعرک ولا تکتب لی من هجرک

ولک ناسی الگلب ضچرک  اضنک مشتبه چنک

مو انه  الضعت منک       اذا ما عرفتنی اسمک

کفنی ارجوک من شرک     ابشرنک ولک تهلک

عشر     اسنین       لو      تکتب      اسهرنک

اذا  اتحب    اشعاری اهوای       یومیه   ادزلک

اذا تذکر حبیک دوم  دگللی من هو انه خل ابوسنک

 

الدهر من  غیر خوه مای فیدک

او غیر اعضاک بل لم ما یفیدک

بسک   ذاک  مکرک  مایفیدک

انتکل  عل رب یعادل و الخویه

 

 

مایرضون    اهلچ    لا تورطینی

الگلب مجروح و ابصوتچ تلچمینی

خلینی    ابمرضی      لا تداویتی

عوفینی   ابحالی   ارجوچ عوفینی

 

الدهر کصر ارگاب اهوای بهوای

او  مثلچ بل گبور   اندفن  بهوای

الج ر بل گوه  مثل الزرع  بهوای

لا   مرتاح     لا عده       تچیه

 

 

 

صدگ مبتلی بیکم ولا لحظه انه ناسیکم

لا بل سما ننظرکم و لا بل ارض وادیکم

ابربک    مانی  ناسیکم

سلم     خل    نماسیکم

باشر     خل   نخاویکم

و اذا  ما تعرف  الصدقه

امن   ما   نجی    لیکم

 

 

غایب صار الک مده

هجرک شو عبر حده

متعمد تهدم   الروح

لو تقصد لنا  الفرگه

 

 

انت الشتلت الورد  ابطن الگلب بستان

حبک نبت بل عقل و الینکره  خسران

الگال عنک ورد یستحق خوش انسان

الورده واهل  الورد   کلهم الک یفلان

 

 

کلمن علی    نیته   یلبس   اهدوم  العرس

او کلمن  نشر خوته مهیوب یفرس  فرس

او کلمن نکر صدقته ماله عشیره او درس

یا خوی  خلک  وفی  دنیاک  کلهه  ابنحس

 

 

انه  ابدربک شتلت اشجار

واتمنیتک  لطیف  او حار

لاکن     مادرکنی     البین

عافانی   او ترکنی    ابنار

 

 

علیک اسهرت چم لیله

ولا   لیله     ذکرتونی

چا شنهی الذنب یفلان

ساهر  لیلی   عفتونی

 

 

تذکر   من گلت انساک گتلک   چذب   تنسانی

گلت صدگ وحگ عیناک غیرک ما احب ثانی

گلت للموت اضل ویاک   حدی  اویاک دفانی

مو احلفت بل قران    گلبک   دوم     یهوانی

چا شنهی السبب یهوای تکصرنی   او تبلانی

وانه الما امل    طاریک   گلبک لیش ملانی

 

 

غشیم  امسوی نفسک و انته داری

مصایب   گلبی   منک  و انته داری

صرت  انته  غرفتی  و  انته داری

صعب   حبک  سجنی   او عم علیه

 

 

 

سجنه اکثیر مثلک   ما لگینه

ندور  عل   نحبه     ما لگینه

اشکثر وردات شفنه مالگینه

نجرب بیک و انشوف المنیه

 

 

 

فرصه ردت و انشوف   یلی ردتنه

او من بعد گول او طول یل عاتبتنه

 

 

انه  اعتذر  منک    ما هدانه

وگفتی اویاک سهله ما  هدینه

اچم صاحب نخانه او ما هدینه

لجلکم نفدی  الروح   الزچیه

 

 

صحیح العمر یگضی او یبقی کل شی

لبو   الطیبات   وگفه او یبقی کل شی

اخی  النه او   عزیز او تبقی کل شی

ابطن      اگلوبنه     دارک     زهیه

 

 

بعد     ما   احمل   افراگک ولاهیه

صرت لزگه او اولزگت  ابثوبک انه

عسا  اتحبین جسمی   حی   تشوفیه

مریض   ابدون  عله  شخصک انه

 

 

تمنیت   المنیه  بید         کل روح

لما   همیت   باحد     من      بلانه

قبضت الروح او هذا الگلب   لچویه

علی الما  یوفی   حبه   او شل زمانه

ابیات ابوذیه ,
:: بازدید از این مطلب : 2022

|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

ذهب صافي دقش ما بيك و    دراك

او دريتك حيل صاحب نظر و ادراك

شريكي  بل فرح يا صاح   و دراك

اصل طيّب   او    صاحب  كل حميه

***

اريدك وفي او كل وكتي اجيلك

او زيل الغيض من گلبك و جيلك

اچم   مرات  ازورنك   و اجيلك

لاكت        ما   تمر     مره     عليه

***

يهل ناديت بسمي   ارجوك عيده

يلماخذ      دليلي     اوياك عيده

الگلب مومن خلص رمضان عيده

اصل      العيد   من   نفرح   سويه

***

افكر  بيك   يا   صاحب    ولا نام

ولا  غمض  جفن  عيني  و   لا نام

احبن  اگعد      اگبالك   و لا نام

عزيز  او  شوفتك  حصره    عليه

***

بگيت  ابعهدي  وياكم   ولا خون

تعديت  ابدرب  محسر  ولاخون

لجلكم گلب ما ضل لي و لا اخوان

ابحيل   الله او جمعكم فرحه اليه

***

انه   انتظر  جياتك  و    مرّك

احب گعداتك الحلوه و مرّك

رجاء گلي متي تفرغ و امرّك

اريد اجمع دموع الحب سويه

***

اريدك  مثل   ماضيك     وفينه

تحضرنه   ابفرح   وابهم   وفينه

انه  وياك   كل   شجره وفينه

تجلس تحت ظلنه اهل البريه

***

يغالي  اشلون ما احبك ولا بيك

ولا امك  تحن   مثلي و لا بيك

عساهن   بيه   لوعاتك  ولا بيك

واحول   كل   الم    منك  اليه

***

اذا  خانك   زمانك   انته    اخينه

صحنه ابصوت بسمك و انته اخينه

لان   احنه   اخوتك  و انت اخينه

و اعز    منكم    ابد   ما  وجد ليه

***

وحگ   الما   خلف    قوله و عيده

احب   رمضان   واصيامه   و عيده

اليوفي دوم اخــدمنه واعيده

و اصيرن له جـــسر يعبر عليه

***

شكرت الرب بخوتي   من لمتنه

العدو جوّر اضعونه   من    لمتنه

اذا  يسمع   الواشي    من لمتنه

انتظرنه ابلحظه ما تبقي خويه

***

وحگ   روحي    التحبك   و التهابك

لچن    بعدك   حرگني    و   التهابك

هايم    بيك    عگلي   و        التهابك

چذب   مثلك   عزيز       ايصير اليه

***

ابگلبي اجروح من هجرك و الف طر

او عگبك زاد ما   لذلي   ول  ا فطر

اضل طول العمر صايم     ولا  افطر

افطر   من     حظر    شخصك   اليه

***

الخوه   اوياك   وسط الگلب تنظم

و الك طول العمر  طيبات   تنظم

السوالف و الذكر بس الك تنظم

لانك    اخو    راعي       الموزميه

***

يحال   الظيم   حالي   شرده   منه

او لفاني الشيب ماكو   شرده منه

الخوا لو باشراني         شرد   منه

اريدن شوفته     او    يسئل   عليه

***

يهل تحسب     نجوم   الليل   عدنه

الفرح بجفاك مرنه او بات    عدنه

غلاتك يا حلو تدري اشكثر عدنه

تساوي   الروح   يمدلل         عليه

***

اريدك  ضخر  تنظم  لل كلافات

او جسر  تعبر  عليه  بل كلافات

اذا   فاتتك   لحظه  بل كلافات

اجبرها او لا تضل مطلوب اليه

***

حسبنه انجوم او نجمك شع علينه

عزيز       انته   يغالي   شع   علينه

ابغيابك يا ترف هجرك شع علينه

ابطن گلبي و احس اتعن     عليه

***

ابجفاكم ما سكن دمعي و لا هاد

ابفگدكم ناح     ابو......ولا هاد

يون   ونت   ونين  الون ولا هاد

يهيد      ابيوم   تجمعنه  الدنيه

***

كف   عنّي لا تذكّرني بهالاي

ولا تنبش گلب جافي   بهالاي

لون ليلي لجل هجرك بهالاي

تنشف ادموع عيني بس اذيه

***

الدهر كل يوم يولمني او يجرني

ابوجوده اتبعدت عنه  او يجرني

اجرنه او يعض شفته   او يجرني

او   خلاني   وحيد      ابهل دنيه

***

الزمان   اشعجب   ما غير   طبع   بيك

او تظل تنشد علي احبابك طبع بيك

الكرم     والجود والغيره   طبع بيك

واريد   الله   يحفضك   دوم      اليه

***

الدهر ما لوا غيري بس لواني

او كصر ضلعين مني بس لواني

اگله   انه رفيجك   بس لو اني

احطمك    مثل  ما تضغط عليه

***

اسنين العمر مرن  فرد  مره

ما شفت الفرح بيهن فرد مره

لون اتمر   علينه   فرد   مره

ارجع شاب من نگعد سويه

***

اشلون اوياك اعديهه بلا شوف

هجرك سكر اعيوني بلا شوف

يمن كلمن فتن بينه اببلا شوف

يشوف    الضيم  دنيه و اخرويه

***

بسك   لا تجر   ونتك   ولا اريد

عشرتك ضيگت صدري ولا ريد

الماي الصافي اعوفنه ولا ريد

اريد  اسكن ابحي ما بيه هويه

***

يدنيا بسچ او زلزل    تمطرين

بعد ما احمل افراگچ تمطرين

ذبت من هجر دلالي تمطرين

امطري صخر لو تحت الوطيه

***

انفجر    دلال گلبي من بعد كم

وحيد اصبحت غصبن من بعدكم

عسا   لا طال عمره من بعدكم

اتمني   ايمر   هواكم هسه اليه

***

بنيت اقصور من هجرك و داويت

ابضچرك فجرت گلبي  و داويت

دوا الما   طيب الفرگه و داويت

اداوي      جرح   غيره ايصير بيه

***

يهيعونه السكن دارك و زارك

او شم ريحت هوا نفسك و زارك

اذا طال العمر بعدك و زارك

حطني   ابطن گلبك مُنيه اليّه

***

دريت الدهر عاداني و    حسباي

اشما ارد اوصل اگبالك و حسباي

عجيبه يدري ابطبعي و حسباي

متي يتركني و اوصل لك   فديه

***

تاهت   دروب   الهوا    او ضلت دروب العسر

ماتت   جموع   الصفا او باتت سروب العسر

يا حسفه    يا   خوتي   تايه        ابدرب العسر

ديچ الصبح من عوا وحدي اصبحت بل بله

***

الحميه طبع بلزينين  او عنوان  الحميه الدم

واذا حشمت يوم الضيج ما  يتعذر ابن   العم

ماجود او وفي تلگاه او بحزام الوفه امحزم

و             اسلاحه          امعلگ          بچتافه

***

الحميه الغيره يا هل ناس دم يجري ابشراييني

اذا   تعتذر          يبن     الناس چا المن تخاويني

انه اوياك   متوسد   ابطن    گلبك         دخليني

جيدومه علي العدوان فداك اشمالي و ايميني

ما       ارجع      لو             ينگص                  راسي

***

انه اوياك   لل   تالي    ولا مل

ابگلبي انرسم تصويرك ولا مل

اذا  اشيلك    فرد  شيله ولا مل

امل   ابيوم   تفرگنه       الدنيّه

***

ادور  عل  وفي  واهله    وربعه

او شد حبل  الوصل  بيهم  وربعه

ابوذیات دیوان الثعلبی الحسانی الساری ,
:: بازدید از این مطلب : 4473

|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

در کنار دریای متلاطم دلم

در آرامشی غریب

در کنار تکه نخل پا افتاده

رو به آسمان دلتنگی

به یاد روز های گرم تاریکم

به یاد عذابهای دل نوایم

آینده های دور و نزدیک

بلم روزگارم را تکان دادم

سوار کشتی خاطراتم گشتم

به همه جا و تنها و با سکوت

به دیارهای لحظات عمر

به فردا های دور تر

و گشت های هم سفری

با سکوت و دل نگرانی

به ساحل وجودت پا نهادم

دریایت امواجش غران

و صداهایش بران

سخت دلی تو را دیدم

که به نزیف خون قلبم

نظاره گر است

و سرازیری آبراهش را

مسیری را واژگون کرده

و با بی خیالی

در نهر خون آویز دلم

خودت را خیساندی

و با اشکش

چه خوب شنا کردی

باشد که زندگی پایانی ندارد

و دنیایت یک روزه نیست

و آخرتی در پایان

که مظلومان در آن با عزت

و ظالمان در آن با ذلت

و عشق حقیقی بر تپه ی خوشحالی استوار است

 

جاسم ثعلبی 25/09/1390

 

 

 



:: برچسب‌ها: سکوت دل ,
:: بازدید از این مطلب : 1599
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

 

عشق یعنی انتظار

عشق یعنی عکس  یار

عشق یعنی سوختن

عشق یعنی دوختن

عشق یعنی سجده کردن

تب کشیدن

دل بریدن از دیار

عشق یعنی شمع را افروختن

در اتاقی نم زده

آنکه شیدایش بود

عاشق سرمایی رو گرمی آن

دست برده تا که گرمش می شود

اشک وحسرت از نفس

فکر و بارش سوی یاران می رود

با تبسم

با نگاه

گم شده از هر پناه

جسم و جانش در قبالش می خرد

ذهن عاشق با پرستو پر زند

سوی دلبر میرود

جسم در قبری و روحش می جهد

همه جا در گردش است

در زمین و آسمان

در به در سوی مغان

از دیار عشق کلبه در زند

دل عاشق در شقایق ها رواست

هر گلی بیند بگوید این دواست

لیک محبوبش چو بیند مرحباست

سیخ در جایش خبر داری کند

 

جاسم ثعلبی 25/09/1390

 

 



:: برچسب‌ها: تصویری از عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 1552
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

بیا و تنها نباش

بیا که منتظرم

در جای جای وجودم

در سایه های روزگار غم

در تنهایی های بدور از یار

با دلی اکنده از اشتیاق

و در مزاری از کوی یاران

زیر آسمان نیلگون بهاری

با قطره های باران چکیده از عشق

منتظرتم ،که تپش قلبم گویا

و فشار عشقم بالا

می ترسم رگهای دلم باز شوند

وخونش دیاری را نابود

و گلهایی را غرق

و ستاره هایی را اشکان

بیا و مرهم سپار

دردهای دلم را

که محتاج حضورت

نیایی ریشه می زنند

و فتنه ای در زندگیت می چینند

و گرد و غبار مهرم از روزگارت

انتقام

پس بی منت بیا

دل منتظر لطف شقایق هاست

دلها بیدارند

دل به دل راهی هست

حتما تو در راهی

 آمدنت را حس کردم

کنارم ایستاده ای

بیا و دستت را روی زخم های دلم بزار

تا بند آیند

و زندگی تازه ای را بگشایند

 

جاسم ثعلبی 25/09/1390

 

 



:: برچسب‌ها: رگهای دلم ,
:: بازدید از این مطلب : 1453
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

 

یادت آمد روز برفی

بر درختی تکیه کردم

یادت آمد من بخفتم

تو نشستی بر سر غم

یاد ت آمد خیلی خسته

دل به دیدارت کشیدم

یادت آمد من همیشه

از رمانم دل بریدم

یادت آمد یک گلی را

هدیه دادی قلب نازم

بوی کردم بوس کردم

تا که بر غم ها بتازم

آن تو بو دی دست گرمت

روی قلبم می نهادی

هم و قصه و بلاها

و تو در  حجله شادی

چه کنم از این عذاب و

 از هزار قصه و دردم

به کدام دلبر بجویم

 از مزار کوی سردم

دل من آشفته گشته

از امیدش گم نگشته

راه دیدار وصالت

را بگو دل خیلی خسته

جاسم از دهر وزمانش

لحظه ای خوش هم ندیده

ثعلبی در هر رمانش

زخمی از یارش شنیده

 

جاسم ثعلبی 25/09/1390

 



:: برچسب‌ها: غروب لحظه ها ,
:: بازدید از این مطلب : 1408
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

قهر ها زیبا اگر شیرین بود

مثل قهر لیلی و مجنون بود

 

نه بزن در سر و خونی کردنش

یا که بستر می شود از گردنش

 

ملامت نگفتم حقیقت بود

بداهه نبوده شریعت بود

 

من از سالها در به در گشته ام

از این غم و قصه به در خورده ام

 

منتهی امرم به اینجا می رسد

قهر اگر عبرت شود شیرین رسد

 

نه اگر قهری کشد بیش از سه روز

بگذر از رسمش بریدی را بدوز

 

گر چه در زندگی شد کار گران

سوخته خشک و ترش اصل رمان

 

بین هر دو حب وصدقت را نکن

قهر کردن بی نهایت  را نکن

 

یاد باش ویاد گیر از این حقیر

تا شود دنیای تو جنت مسیر

 

الهی دل ما آسوده گردان

از این دیو ستم آسوده گردان

 

دل ما به خوشی ها دعوتی ده

از این درد دلان را فرصتی ده

 

همه مشغول در کردن غمی را

و شادی در بغل کردن همی را

 

جاسم ثعلبی  24/09/1390

 

 



:: برچسب‌ها: قهر نکن 2 ,
:: بازدید از این مطلب : 1532
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

در عید و بهار جان جانان

هوای خوب و عطر آگین خویشان

خوشا باشد اگر صد شمع روشن

شروع عشق ما با ختم قرآن

 

ثوابی گرفتم از این روزها

عذابی نصیبم از این دردها

زروز اول درسم از غم بود

همه زندگانی که سر هم بود

 

خوشا گویمت تک غزالم تویی

به شهر خودت خوش که آمد تویی

درون دلم گر چه جا باز نیست

به رگهای دل می سپارم تویی

 

بیا در دلم جا بسی باز شد

تپش داد قلبم برات ساز شد

تو راحت بخواب و بگو شعر را

غزل با ترانه هم آواز شد

 

بیا در دل که جایی هست

و زخمی را دوایش هست

اگر امروز دیر آیی

به فردایش جدایی هست

 

آرزویم در کنارت باشم

با تو گویم در جوارت باشم

در درون قلب جا می گیرمت

دوست دارم پا و بالت باشم

 

چندین بار پرسیده ام جویای حال یاورم

لیکن یه باره هم نشده او  مرا گوید سرورم

 

شاد باش ای جان جانان عید در عیدت شده

عید ناز و زندگانی عید نوروزت شده

عید گل عید طبیعت عید دوری از گناه

عید شادی عید دیدن عید سر بارت شده

 

راه عشق ما کشیدی در رهی

با طنابی صید کردی درگهی

توی تور زندگانی جسته ای

پس چرا از من نپرسی ای بهی

باز گویم این چه طرز دوستی

 

تو مرا در چاله انداخته ای

آب بو دم رو لبت ریخته ای

بی صدا ماندم ببینم زیورت

ساقه بودم تو دلت کاشته ای

 

جاسم ثعلبی و س  24/09/1390

 

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: مشاعره ی دو یار ,
:: بازدید از این مطلب : 1637
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

 

بنال ای دل در آن دشت و دیاری

کنار  رود  و  ساحل  در    خماری

 

سیاهی زد لبت از ناله ها را

در و دیوار دل کرد  آبشاری

 

ز اشک و نوحه خوانت غرق گردید

شقایق ها   و    گلهای     بهاری

 

چرا می نالی ای دل بس کن امروز

ترا    با  یار   دیدار   و    قراری

 

چه بهتر گفته هایش را فراموش

که دل   از مانده ها  جوید فراری

 

بیا بنشین کنار غم   نترسان

غریبی تاخته اسب و سواری

 

زنالیدنت نی بشکسته از بیخ

اگر مُردی دلت جُسته مزاری

 

بنال ای دل که یارا کوچ کرده

از این دلها بریده  در کناری

 

به معشوق دگر دیوانه پرداخت

بنال صد بار گفتم  اهل   زاری

 

دگر از دیدنش محرومی ای دل

دیار   دوری     رفته    اختیاری

 

برو جام شراب زندگی را

بیفکن  در فروغ بردباری

 

از او  مایوس    شد   راه   وجودت

به دل شوره نکش غم در تباری

 

بدان در بحث حب گفته بزرگان

برای مرد و زن فرق  و    مکانی

 

که مرد در عشق خود یک سال سوزان

ولی       زن   چل      برابر     داغداری

 

فراموشی سپارد عشق مردان

اگر   متروک   گردد    شادمانی

 

ولی زنها به ناله زار و غم خوار

چهل  سال  محبت  با زبانی

 

بترس از آن خدا راهت همین است

چو   فردایی   رسد   دل   در  جنانی

 

مبادا  گل   بچینی  از  گلستان

نسوز آن قلب من با بد گمانی

 

جاسم ثعلبی  28/09/1390

 

 



:: برچسب‌ها: خیانت یار ,
:: بازدید از این مطلب : 1675
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

ای گلاب بو فشانی گو چرا هجرت کنم

ای عذاب زندگانی تو چرا قهرت کنم

 

در درون مهر قلبم کاشتی آن ریشه ات

روزگاری تک درختی در دلم مهرت کنم

 

می نگارم قاب عکست در جفای یار را

درد هایم می زدایم در صفا یادت کنم

 

سبزه های باغ خفته شاخه ی عشق جمال

غنچه ی تازه شکفته کاشکی بازت کــــنم

 

لب گشا در یک کلامی ماجرا های زمان

در رخت آهی ندیدم تو بگو آهت کنم

 

دل گشا وقت نماز و یاد مهر دلــــــــبران

بی وضو رفتی به مسجد خانه زندانت کنم

 

سوختی با سوز و دردت در کنار دیــــده ام

دیده را مجروح کردی همزمان زخمت کنم

 

قلب غم خوارم دعا کرد کوی و دربارت به آه

در زبانم عقده مانده پس بگو نرمت کــــــــــنم

 

می گمارم رخ تو در آسمان نیمه صـــــاف

  اشک هایت گر نبارد ابرو بارانت کـــــنم

 

باز تابِ نور خشمت آفتابی زد به جـــــان

خورشید زیر ابر مانده  پس خبر دارت کنم

 

از جمال گونه هایت باغ و بستان شد حزین

میوه ها در خواب رفته وقتی بیدارت کـــنم

 

بوی مهر بوسه هایت عطر گلهای بهار

عطر ها بیزار گشته بوسه خندانت کـــنم

 

ماه نور افشان گیتی جایگاهش در رخت

با ظهور نور ماهت جای مهتابت کــــنم

 

دل که شایسته ی عشقت را نبازد در کمال

یک کلاغ پر سیاهم می شود یارت کــــــنم

 

کاش یک پروانه باشی از تبار باغ دل

شمع خفته در سیاهی انگهی ماهت کنم

 

جاسم ثعلبی  25/10/1390

 



:: برچسب‌ها: عطر گل ,
:: بازدید از این مطلب : 691
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

از دیار های ظلمت کوچ کردم

به دیار نا آشنا 

خسته از  تنهایی و زندگی

از یاران  بی وفا

از شماتت اعداء

از تگرگ های بردگی

سینه خیز، در آبراه دلپسندان

درون خانه ی غربت

اتاق هایش نالان

و فضایش نگران

و آب هایش جوشان

همه جایش زندان

از رگ شاخه های قلبش خون سیاهی فوران

تحملش سخت

کوله بارم را بر بستم

با آه بر روی صفحه ی روزگار

سروده ای را آغاز

و ایده ای را باز

و غم نامه ای با آواز

وتار های دلم را ساز

با نفس لرزه ام نوشتم

میهمانی خوشی هایتان را

در این محفل قشنگ

و سروده های رنگارنگ

مهر دلم زدم

و نهال درختی کاشتم

باغهایی پرورش دادم

با درخت های گوناگون

گشت و گذارم میان بوته زارهای آن

اوقات فراغتم گرفته

درد هایم با پرستو ها پرواز

تاریکی ها روز شدند

و روزها دریا

کشتی آرزوهایم از دوریش پیدا

با گل و بلبلان زیبا

زیاد نغمه خوانم

وبه یاد دیار غربت صنمی ساختم

و در میدان صمیمیت انداختم

پرنده ها چه چه زنان

و شکوفه ها و گلها شادمان

روز گار از خورشید دلم تابید

وغروبی آغاز کرد

غروب تنهایی دوباره

گرد و غبار غم ها ماتم زده

کلاغها کوچ کنان

کلبه ی دلم را یافتند

و در آسمانش سایه ای انداختند

و شکوفه های دلم را نوک زدند

لکه های کبودی بر تنه ی زخم خورده ام ایجاد

بدون آه و فریاد

با دست بوس روزگارم ساختم

و کنایه ها و زور را دور انداختم

از آن بی رحم های خفته در امان

گل و باغستانم را ویران

غار غار کنان

همه جا لانه زده

و خانه ی دلم را پله ی آرزوهایش کرده

و سعی و تلاشم را بر باد برده

مشکلم بی درمان

امان از این زمان

بسوزم و آباد کنم یک جهان

من فدای این مرغان

اینجا دگر جای ماندن نیست

اینجا دگر دل به بستن نیست

اینجا دگر جای دست بوسان روزگار

و دور افتادگان کردگار

جای مرغان بی ستا ر

در این قصر و زیر سلطه ی دربار

جای زبان دراز بی دهان و دهن بستگان

مثل یه دانه خرمایی در بهتان 

یکی یکی از درختش آویزان

من می روم از این سرزمین

گذرم به دیار غربت نزدیک

و رفتنم عن غریب

امانت هایی دارم که به دلهای پاک می سپارم

  زور گویی دست بوسان روزگار  را در لوحه ی دلم می نگارم

خدا حافظ دلهای آزاده

خدا حافظ ای نقاشان خیالی آرزوها

 

جاسم ثعلبی  28/09/1390

 



:: برچسب‌ها: کلاغ های سیاه ,
:: بازدید از این مطلب : 1403
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

برو درب دلم بسته

نمی خواهد که دل خسته

تو رفتارت که وابسته

گهی شادی،گهی غمگین

گهی ناجور و سر مسته

چه دردی از رهت دیدم

چه برگی از گلت چیدم

چه مرگی از تو بشنیدم

همش بی دین،همش سنگین

همش دیوار دل سنگ است

شب و روزت چه دلتنگ است

پروبالت چه نیرنگ است

برو از قلب من ای جان

دلت زندان،شبت باران

نیا هر گز در اینجا دشت دل خندان

نمی خواهد بگرید ابر ما بی جان

در اینجا دشت خوزستان

همش سر سبز ،همه خرم ،همه گلزار در بستان

هویزه شهر تاریخ و شقایقها

و سوسنگرد وآبادان

پر از لاله ونخلستان

کناررود اروند وفا داران

ودزفول  شوش خرمشهر و به بهان

و شوشتر آبشارستان

سلیمان لوله ی نفتش در این شریان

 ایذه رامز  مردمان شاد کوهستان

به سوی دشت آزادان

همش نیزار،همش گلزار و هورستان

اگر دل بنگری در هور

خیابان بند چون تهران

ولی نامی ندارد چونکه در قصرت

فراموشی سپردی با دل تنگت

به قبرستان بی نام و نشانی چون زدی مهرت

همش در دام شهرستان

نگو که مگر شهرستان

چه کم دارد از این تهران

مگر با آن طلای مشکی دریای دردستان

نمی چرخد فروغ آتش میدان

تو بازوی توانای بهارستان

در این سوز و در این حرمان

نگو دورم من از تهران

نگو گورم در این تهران

بگو هر جای شهرستان وطن ایران

بگو هر جای شهرستان با هر ایده و ایمان

با هر لهجه ی قرآن

عرب لر فارس ترک کرد و  بلوچستان

همه ایران همه خندان همه بران

بنام  زیور  جمهوری اسلامی ایران

 

سروده جاسم ثعلبی 26/09/1390

 

 

 



:: برچسب‌ها: برو اینجا همش ایران ,
:: بازدید از این مطلب : 1532
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

 

ای مهربان مهرت بدان ،در دلستانم می پرد

آن غم که با خود داشتی،در دیده هایم می رود

 

تو ماندی و تنها ییت ،در مانده  در شیداییت

همچون درخت کنده را ،در سیل هایم می رود

 

دیوانه سویت می دوم ،دریا و کوه و دشت را

این بلبل شیرین سخن ، در گلستانم می رود

 

تو گر روی دردم گهی ، دل می زداید قصه را

دامن نکش این ماجرا ،جان و  روانم می رود

 

بر گرد کویت در دلم ،شادی بکن در جنتی

دیوانه وار خدمتم ،از دل نشانم می رود

 

گویا شنیدم مژده را ، آهی نمانده در فراق

در سینه دارم ذکر تو، رفتی که جانم می رود

 

نرو که تنهایی بد است ، یک گل پژمرده شدم

یارا بیا در مجلسم  ، درد  از رمانم  می رود

 

جاسم شده عشقت نهان ، گویای آنرا بر زبان

یگ گل ثعلب در رهت  ،در بوستانم می رود

 

در انتظار دیدنش ، صبری نمانده در دلم

این لحظه ها کی بگذرد ،گویاجمالم می رود

 

ای دوستان در زندگی ، چندین سالی مرده ام

شاید در این آخر زمان ، یکجا عذابم  می رود

 

جاسم ثعلبی  25/09/1390

 

 

 



:: برچسب‌ها: گل ثعلب و چکیده ی مطلب ,
:: بازدید از این مطلب : 1425
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 دی 1390
.

ای قاصدک بوسه نزن

بر لب خسته ی دلم

گریان بوده ای در گوشم نجوا

با مهر ومحبتت

با علاقه ی چندان

با قول و قرارهای دلچسب و فریب

من آمده ام به کویت

بار ها دعوت شدم

جانانه پذیرفتم

زیر نگاه سردت

همه ی جنگل امن و امان

همه ی دریا ساکن

صاک های عشق بسته در کنار

همه در کوله بار زندگی است

باز هم توی کوچه است

آهنگی زیبا خواندم

در کنار باغچه ی دلت

با دلی عاشقانه و امید وار

به کلبه ی دلت وارد

واز مهر و وفایت بوی شلاق

حس کرده ام

به تنهایی در راه

کاش دوباره گولت نمی خورم

که ملتمسانه با نبات وجودت

لمس زده ای زبان سال خورده ام را

باشد تا فردایی دیگر

و عمری از تبار کوهساران

 

جاسم ثعلبی  بروجرد  22/10/1390

 



:: برچسب‌ها: قاصدک ,
:: بازدید از این مطلب : 1931
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 28 دی 1390
.

چرا ماهم زده نیمه ،جرا ماهم عزادار  است

زهر سو می ستانم او،چراغ غم دل آزار است

زهر سو می نگارم رخ،نگاهش تند می بالد

عجب با من زده قهری،غریب و آشنا یار است

مرا در آسمان تنها،پی سیاره ها گشتن

چرا چشمش شده گریان رغیب مکرها تاراست

بار ها در رخ مهتاب رهش تابیدم

العجب رسم نموده غمزه های باز دار است

آسمان باران و ابرش در کنارش خنده زد

ای هلال خفته در جان بشتاب آباد دار است

بس کن از درد و حماقت یادبودت را نگر

در گلستان غریبی برگ جانت خار دار است

سوخت آن آتش دردت  ساز های شادکامی

تا کجا چنین شتابان دشت عشقت مار دار است

پای لج بازی و گریه عاقبت تلخی خموشی

از چراغ شادمانی رخ نگارت در مهار است

دیدی آن عشق نهفته در کنار مال و زور

عاقبت با آه وناله منهدم در کار زار است

چند باری پند دادم لیک گوشت ناشنو

از مصایب های دنیا بر حذر سنگین بار است

 

جاسم ثعلبی تهران  19/10/1390

 

 



:: برچسب‌ها: اخرین دیدار ,
:: بازدید از این مطلب : 1469
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 28 دی 1390
.

دل مرده را در گورستان وداع

در قهر وغم تنهایی روزگار

همش ناله

وای بر مرده های بی مزار

در سوگ عشق

در آخرتی از فراز ونشیب

تنها دلم نیست

این همه مرده ها

این همه خانه خراب

این همه باران اشک

همه با هم

یک کلام

ویک نیشخند

بعد از سالها عشق

بعد از لحظه های تنهایی

بعد از بوسه های مستانه

خدا حافظ من نیستم

زمانه نگه دارت

و جگرت سوز گدارت

ملاقاتت آرامش بخش نیست

دیدار های همچو قالبی یخ زده

و دیده ها به باران دلت

رفتی با کوله باری از درد

تا سالها در تنم می سوزد

و جامه ی عشق را با وصله می دوزد.

جاسم ثعلبی  تهران  خ ولی عصر 19/10/1390

 



:: برچسب‌ها: دل مرده ,
:: بازدید از این مطلب : 1850
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 28 دی 1390
.

دلها همه دلهره ی جدایی

راه ها چه دور و دراز

نگاه های آویزان

نفس های حبس شده

همه در یک لحظه

لحظه ی جدایی و وداع

لبخند ها بسته

دیوار ها شکسته

حرمت دلها وابسته به زمان

در یک صحنه ی طلاق

در یک مرگ جدایی

همه مات و مبهوت لحظه ی تنهایی

صدای تپش قلبها همچون تار گیتار

گسلی در سر  زمین عشق

صحنه ی درد آور

سکوت دخترک نازنین

و آشک ریز از ترس مادر

بی جرات وداع پدر

دلهای عاطفی ویران

مانند زلزله ای در یک کوهستان

آسمان صاف و از ستم خون باریده

و زمین صبور از ظلم گسل ایجاد کرده

و دریاهای جوشان با موجهای بلند

و غرش و رعد وبرق زمان

در یک حادثه ی دلخراش دلها

همه تکان تکان

در سبدی از بلا های این دیار

چه نیکی هایی را داس کرده روز گار

و شررها را باز داده در کنار

آه از این لحظات سخت و فریبنده

کوتاه آمدن راهی باز نکرده

و بخشش ترازوی خود را از کار انداخته

دیدن معشوقی که سالها شیفته و دلباخته

و به دشمنی ناروا انداخته

وآن چشم نگاه تیز خود را کنار زده

و لبخند نیمه باز غنچه های دل را مکیده

در فنای قبرستان دلها جا گذاشته

دیگر محبتی وجود ندارد

دیگر نور آفتابش بر گلستان دیده ام نمی تابد

دیگر آن تبسم نگاهش را نمی نگارد

دیگر همه قصه ها تمام شد

دیگر همه ی خاطرات به باد فنا رفت

فقط و فقط یه بازتابی از گذشته

در اذهان خفته

گاه گاهی زنده و پایدار

با خفقان دلها کوبیده

در قعر و قهر دادگاه پر آشوب غم ها

دیگر فیلم زندگی تاریک

و به نابودی می رود همه روز

دیگر آن آرزوها ی دیرینه  بیدار نمی شوند

آنها خفته اند در روزهای داغ

همچون امروز

روز وداع و روز تنهایی و روز فراق

روز درد ناپایدار

روز ظلمت و تاریکی اسرار

خدا حافظ ای روزگار

باز هم تو را ملاقات خواهم کرد

به امید صاحب ملک و ستار

جاسم ثعلبی 3/10/1390 هتل فرهنگیان تهران

 

 



:: برچسب‌ها: روز جدایی ,
:: بازدید از این مطلب : 1489
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 28 دی 1390
.

در دیار تنهایی و غربت

تو مانده ای توده ی آسمانم

در کنار غم هایم جوانه

چو پر پر زده ای در دیدگانم

این بار جدایی ها زده جوش

در دل تاب برده تب گمانم

مایوس شدم از رخ عشقت

چون مرغم و سر بریده جانم

کشتی دل از دریای پر جوش

در کوچ رهیده از فغانم

در یک سفر برگشته از غم

مشتاق محبت بر زبانم

ای کاش درخت سرو وبرگش

در ریشه ی تلخ شادمانم

از چون و چرا ها دل پرانده

دیوانه لبی بوسیده کامم

دیوار بلند فتنه و غم

بر کنده این مانع از جهانم

ای یار ببوس آن آتشت باز

لب هایت بسوزد بوسه خامم

برگشتم و تنهایی در این راه

هجری ماند فجر قصه هایم

 

جاسم ثعلبی تهران سرا مسجد رسول اکرم (ص)

19/10/1390

 



:: برچسب‌ها: سفر تنهایی ,
:: بازدید از این مطلب : 1514
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 28 دی 1390
.

آسمان گرد وغبارش بر دلم مـــیحانه زد

دودمان غم گسارش بر رخم مستانه کرد

 

آتش قهرش به کویم ناگهان شـــــــعله زده

سوخت خشک و تر نکویش در دلم فتنه شده

 

همه جا دود گرفته گرد بادی در نهاد

آتش افروزی نهفته یادبودی در فتاد

 

زندگی نابود گشته جان ها در خواب رفت

بردگی بی سود گشته یادها در تاب رفت

 

کوفت آن عشق و محبت جای آن زور و الم

خفت آن مهر وزکاوت پای آن گــــور و ستم

 

آزاد گشته دیو ها در خواب غفلت ماندگار

آباد کرده جان ها در باب مـــــحنت یادگار

 

دیگر از چون و چرا هر گز نگو با سوز و تب

دیگر از مهر و وفا پرهیز کن در روزو شب

 

دیگر از عشق نمانده سوژه اش امال بود

عشق مستانه نخوانده بلبلش بی بال بــــود

 

این زمان انگار خشمش پوز خندی کرده است

با طبیبان محبت ریش خندی برده اســــــــت

 

توی این دوره زمانه گر بجوید عاشقی

دست بسته روزگارش در بکوبد زرگری

 

هر چه از نور حقیقت بگذرد در این جهان

جام عشق وعاشقی را بشکند در این مکان

 

همه جا دنبال مال و جاه و دیدارو زمـــــین

همه جا دنبال غش و کشت و کشتارو معین

 

آدم پختیده را مـــــــــــــــــجنون درد روزگار

آدم دیوانه را مـــــــــــــــــفتون مرد سازگار

 

چشم رنگارنگ خفته چشم خماری عـــــــــــــــجیب

عشق این مردم نهان است همه در مکر و فریب

 

جاه و مال اندوز مغزش ناله های برده ای

آنچه در دل آب کرده اشک های مرده ای

 

اگر برگشتی نباشد در تـــــــــــــــبار خفتگان

آنوقت می بینی عجایب در کنار  دیدگان

 

جاسم ثعلبی   17/10/1390

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: کلامی از دلم و دلم با عاشق ,
:: بازدید از این مطلب : 1346
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 28 دی 1390
.

من نه نقّاشم دلا جانانه نقشت  می کنم

ونه وصّافم تو را مستانه وصفت می کنم

در زمین و آسمان گشتم ولی جایت نبود

روی بُرد گفته ها با صد زبان مدحت کنم

 

من نمی گم تو گلی پژمرده می شد یک زمان

از یه گل بالاتـــــری حاشا که رنگت می کنم

 

شمع نور افروز هستی شاید آن هم در وجود

شمع روزی آب گــــردد نمی شد آبت کنم

 

اگـــــــــــــر پروانه بمانی در دیارم پَر زنــــی

روزی از هر روزگاری بی گمان مستت کنم

 

بلبلی چه چه زنان در گرد ثعلب مانده ای

بلبلم کوچ کنان در کوه و دشتت می کنم

 

تو فرشته در زمینی چشم تو ساحل زدریا

تو یه برفی در کمینی بگو تا گرمت کنم

 

قلم در دستم پریشان مانده ازتوصیف تو

همچو برمودا ،زمانی ناگهان کشفت کــنم

 

برج میلادت قلــــــــــم شد حبر آن آب فرات

هر چه در دل نوحه خواندم دل نشد ترکت کنم

 

مـــــاه تابان کلبه گشته باز کردم گفته هایت

کشتی در دریا روان شد با ادب غرقت کنم

 

هــــر چه تقدیمی نمودی ماندگار زندگی

گر  نباشی در دیارم با غـــمم یا دت کنم

 

تقدیم به بهترین ها استاد ترانه ها  وزیبنده ی

دلها سرکارخانم شاعر  سمیه سجودی نیاز در جواب سروده ی

 تقدیمی ایشان به نام (وصف)

و برایش آرزوی موفقّیت را دارم.

 

جاسم ثعلبی /اهواز/14/10/1390

 



:: برچسب‌ها: وصف و مدح ,
:: بازدید از این مطلب : 1678
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 28 دی 1390
.

 

باز هم تابید خورشید امامت لحظه ها

باز هم بارید اشکای محبت قطره ها

 

باز بوی کربلا در ماتمش زیور زده

باز نور جان فدا در عاشقش محور شده

 

جامه های سیه پوشان در بلاد خوانده ها

سینه در کف کرده بودند در نهاد زنده ها

 

باز هم میدان شهرم شانه زد موی طلا

باز هم دیوان شعرم دانه زد گوی صفا

 

باز با دسته ی نیکان در نقوش رزم قرآن

با صدای آیه ی حق در سروش نرم باران

 

همه دلهای حسینی ماذن قدرت فریاد

همه یاران خمینی معدن نهضت آزاد

 

همه در یاد حسین بن علی ماتم زدند

همه در زخم امین المرتضی مرهم زدند

 

باز در آرامگاه شاهدان چشمه کبود

بازدر آزادگاه عابدان نغمه سرود

 

راز در شب های خفته از لعابش پر زده

ناز در رخ های تفته از مقامش در زده

 

در مسیر توده ی غم ناله وار  این غریق

شیخ و دیوانه یکی شد در عزای این رفیق

 

در احادیث آمده یاران همین اشک زلال

مرهمی در درد های عاشقان مسک جمال

 

لب تشنگان کربلا یادی نمودم سود را

همان شد بیداری جستم وعده و موعود را

 

ای حسین ما را به راه ایده ات دعوت نما

ای امین ما را به جاه سیدت رحمت نما

 

در جهان آخرت دیدار ها گردد فروغ

در مسیر جاودان سردارها گردد نبوغ

 

ای خدای مهربان دل های خواهان تو را

در بهشت شاد مانی تشنه جویان تو را

 

به همین تشنه لبی را  به علی و مصطفی

قسمت دادم خدایا از گنا هان و هوای

 

همه بیماران و خفته در گرفتاری و غم

راه بگشا تا بسوزد ریشه ی ظلم و ستم

 

***********************

 

این تقدیمی تشکّر بیت سجودی نیا

تا بماند یاد گاری در دل عاشق نما

 

از پدر مادر که شخصاً میهمانی کرده اند

دل هر دو خوش گذشت و شادمانی دیده اند

 

 

جاسم ثعلبی     22/10/1390

 

 

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: باز هم اشک فاطمه جاری شد ,
:: بازدید از این مطلب : 1556
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 28 دی 1390
.

در اواسط شب

در تنهایی دلم

خواب نرفته تک مرکب شکسته ام

در سراغت

گرفته لحظاتی افکار

دلم جسته است به سقف نگریستی

با جسم کوچک و دل بزرگت

می دانی از کوچ پرستو ها؟

فهمیده ای دار شدن عروسکت را؟

جدایی خوشه های گندم زارت؟

همه در خواب خیالت بیدار

و تصاویرش متحرک در دیوار

بارها پارگی های دلمان را با نگاهت دوختی

و بارها آب رود را به دریا رساندی

می دانم دلت مثل ذغال سوخته

و مثل دانه های انار اندوخته

از دلبری که روز گار تلخ را دار زده

ومترسک پیر عجوزه را

سر در گم کرده

اثری از دلبرت نیست

نفرت بر میله های زندانت

الان حس کردم

در زندان ابو غریب عشق

در سلول تنهایی و نادانی زندانبان

در زمین شوره زار و بی آب

پا برهنه در حرکتی

چشم به تصاویر گذشته ات دوختم

و در دوریت سوختم

دلم بی آرامش

 

جاسم ثعلبی تهران  صحن امام خمینی ره 20/10/1390

 



:: برچسب‌ها: عسل و عروسکش ,
:: بازدید از این مطلب : 1592
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 28 دی 1390
.

روزگار را ملامت نمی کنم

قبل از این ترانه ها

ترانه ی نخست صدای خروست

خوانده از بچگی دل داری را

گوش داده فیلم های بد نما

افسون شده دنیای تو

از راز های دلربایی

بر پشت بلبل تُرک خال

با مهر دروغین سفر کرده ای

همه را مختل جنونت

با شاهپرک باد برده

تا زنگ ساعت به صدا

وغرور عشقت به ندا

بالیدی مدتی از زمان

گلی بودی در سوخته زار شکوفه ها

تا زلزله ای وزید در زندگیت

هر چه داشته از او ستاندی

و کوله بارت را بستی

و با غریبی او را ترک خیالت نمودی

نگاه دومت تازی

و تازیانه زده ای این احساس هایش

با نقاب عشق سینه خیز دیارش شدی

مدتها تکریم گشته ای

جمال او پریشانت کرده

و ندای او ملکه ی زبانت

به اصول عشق انگشت زدی

و همه را به باد نهادی

نه عشقی سرت هست نه ملکی

همه در چشم تو اندک اند

نه مال سیرابت می کند نه محبت

حرف روز در دلت آشکار

و قهر سوز در دلت بیدار

تا هشتاد و چهار بار

و نود انکسار

موذیانه گل های دوقلویم را خفه کردی

به همراهی دیو ستمگر خفته زیر لبخند

با دستم در درون دل پریشانیم

خاک کردم

و دهان بستم

آیا این ستم و قتل نیست؟

مرا سنگ نمودی در آلت پرتاب

پرتابم کردی

و شکسته شدم

و بستم زبان آخم

به خاطر زندگی

به خاطر وصلت

به خاطر محبت

به خاطر.....

نه ضعف و نه زن ذلیلی

لا جبر ولا تفویض

بل امر بین الامرین

حال از عشق دومت گذشتی

 سنگ دل و بی مروت

و تبر جدایی را زده ای ماهرانه

به انتظار انفجار کوبنده ات باش

کاش کتاب هایمان را خوانده است

تا تسلیم این گرگ گرسنه نشود

و زندگی اش مانند ما پیچ نخورد.

 

جاسم ثعلبی   تهران خ نبرد  دادگاه خانواده

19/10/1390

 

 

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: سه نگاه ,
:: بازدید از این مطلب : 1753
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 28 دی 1390
.

دل مرده را در گورستان وداع

در قهر وغم تنهایی روزگار

همش ناله

وای بر مرده های بی مزار

در سوگ عشق

در آخرتی از فراز ونشیب

تنها دلم نیست

این همه مرده ها

این همه خانه خراب

این همه باران اشک

همه با هم

یک کلام

ویک نیشخند

بعد از سالها عشق

بعد از لحظه های تنهایی

بعد از بوسه های مستانه

خدا حافظ من نیستم

زمانه نگه دارت

و جگرت سوز گدارت

ملاقاتت آرامش بخش نیست

دیدار های همچو قالبی یخ زده

و دیده ها به باران دلت

رفتی با کوله باری از درد

تا سالها در تنم می سوزد

و جامه ی عشق را با وصله می دوزد.

جاسم ثعلبی  تهران  خ ولی عصر 19/10/1390

 



:: برچسب‌ها: دل مرده ,
:: بازدید از این مطلب : 1412
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 28 دی 1390
.

  

مر الزمان و روحی تحتهُ غاضبة

تداس فی امال الوفا مکررا

سقطت دموعی ولم یرحمها غدا

یجرها فی وادی الختام سهرا مدبرا

 

ناحت اروح ابغضب هجر الوکت ما گعد

لا نام تحت العدل لا بل گلب سلوه گعد

شد اعلی زود الحرب ابخیله او حماله او گعد

 

الوان یهجم علی خلانی اونن و اجر

نوبه یجرنی الوکت نوبه آنه اجره و اجر

خمسین عمری صرت بس امنل حسافه اجر

شلتاق دگ الجرس بل هامه ضربنی ابغضب

 

الوکت آخر زمانه یتمانه

عسل یمطر دموعه او یتمانه

بغی بل گلب یسطر یتمانه

بگیت ابناره ادگ و الطم بدیه

 

الشاعر جاسم امحمد الجبیره الحسانی الساری

28/10/1390

 

 

 



:: برچسب‌ها: موال و ابوذیات 3 ,
:: بازدید از این مطلب : 1472
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 28 دی 1390
.

 

ابو افریح امعزب بل بر گعدته

عازم الخوان او رنت دلته

 

عازم اخوانه و افروخه بل شجر

فارش السجاد یم شاطی النهر

ذاد والم یشوی سمچه او ینتظر

چایه حار ابناره فاحت گهوته

 

اجانه ابو توفیق والتمت الناس

مهدی او هاشم او ناصر بل اساس

لحگ جانه مهدی جاسم بل نعاس

امحرگ الوجنه ابجوشه او سهرته

 

موسی و امحمد و علاوی سعید

سالم و رضوان اولاد العجید

جاسم امحمد حضرهم بل وعید

یکتب اشعاره او صفره سترته

 

شعلوا النار او تشکّل لل شوی

سطر ادلاله او کتلیه القوی

شوا سمچه ابنار او ضل یطوی طوی

ایسولف النه والله حلوه احچایته

 

مد سفرته او سطر اعلیها النرید

کل شی یاجد عزب النه ما نرید

مشوی او مطبوخ زاده چنه عید

الله ایستره ابحلت شدّته

 

احترت الگعده اجانه ضیف جای

الغرشه تطرخ لا تمصهه ابلیه مای

اثنین یفترن احسابنهن دوای

خوش گعده سولف النه خبرته

 

نشکر الخوان والله ایدومها

کل شهر طلعات یوصل یومها

تشفی الاجساد من اسمومها

ایطیب من المرض تشفی علته

 

من الشاعر جاسم امحمد الجبیره الحسانی الساری

25/10/1390

 

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: عزیمه تذکاریه سعید مطرود علاوی ,
:: بازدید از این مطلب : 1436
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 28 دی 1390
.

آه یل شتلت وردتی ابجنت الدنیا علمهه

امی السهرت لیالی حگهه اتحبنی و احبهه

سمعت انه ذکرتینی علی اهموم المضت گتلچ

علی سهرچ علی تعبچ علی هل دنیا او عتبهه

یمه لولیلی اشویه خاطر اسمع نبت حزنچ

یمه هوسه یمه بوسه والمحبه انتی سببهه

انتی شمعه انتی دمعه انتی زهره ابطن لمعه

یمه ما نامن اعیونی اینطرن انجوم النحبهه

یمه دیوانچ قصاید یمه شعرچ بل گلاید

یمه قدرچ رفع زاید یمه شرجیهه او غربهه

یل حنونه بل محبه او بل وفا ماکو مثیلچ

یلی ما نامت اعیونچ من سهرتی ابوسط لیلچ

انتی رایه بل دنیه انتی آیه شدی حیلچ

انتی صعدتی الخلایق بل سما الله یعینچ

یمه اعذرینی عسی یبطل ونینچ

یمه اصیرن لچ عبد ما اوفی لحظه من شمیمچ

 

شکرا لچ یا امی الی ما اکتب و وارسم الحاضر فی الخیال

17/10/1390 طهران

 

 

 



:: برچسب‌ها: قصیده الی والدتی الحنونه ,
:: بازدید از این مطلب : 1561
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 28 دی 1390
.

سکنت ابدار طیبه ابدیره الخوان

او کملت ثمرتی بل تسعه جرونی

گبل لا صیر طیر او منوتی الغزلان

ابحجرها نایم ابکاروک حطونی

سهرت کل لیالیهه تعب بلوان

سبع اسنین بل مدرسه دزونی

عفیه اعلیک یا یابه شتلت ایشان

ورده حبک الخضرت ضرعانی

بعد شحچی علی الی دارس القران

لا قاری درس خاتمه عنوانی

بعد شحچی شکر و اتشکر ابدیوان

تابعنی ابشهامه اول او ثانی

بعد ما کملت السبحه شمرنی ابعید

بل سابع درست اوکل شهر جانی

کمل هل مسیره او زاد مهما اتگول

علی روج البحر بطران مشانی

سارت هل سفینه بل بحار اهوای

اشما ملیت ابوی ابصبره جرانی

دخلت احدود ثایات الزمان ابساع

هل ناطور چم اوصیه وصانی

ابصبره و ابکلامه المایعرفه استاد

علی درب الحکم مرات دلانی

اذکر یوم شالانی اعلی چتفه او گال

یبنی لا تضل تحصد ابگوسانی

العگل یخلق انسان ایطیر بل افلاک

الدرس کل شمس سیر بیه التتانی

تعال او شوف یبنی التارک التعلیم

یسرح بل غنم فلاح موغانی

خذیت اعلوم منه ما خذت من غیر

ابوی استاد واعلی الفخر دلانی

 

اذکر کلمه هامه منه عندما اذهب الی المدرسه فی الخفاجیه

قال اذا قلت نقودی سااقص جلدی و لحمی وابیعه حتی

و ادبر مخارجک الدراسیه.

ممنون علی هذا الحنان و الانسانیه منک یا ابی.

17/10/1390 طهران

 



:: برچسب‌ها: قصیده الی ابی امحمد الجبیره الحسانی الساری ,
:: بازدید از این مطلب : 1689
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 28 دی 1390
.

حط عینک علی  حبی ترانی جای من ابعید

کض ایدی ا وساورنی الزمن دهورنی یوم العید

وحید اصبحت بل حومه

حبیبی انسلبن اهدومه

عجید ابسادته او گومه

اخذنی اویاک وین اترید

ارید اویاک اخذنی یا بعد روحی

مضل بل دار وحدی او تلچم اجروحی

تعال او شوف دمعی من کثر نوحی

نزف دمه الگلب تچیلی یا صندید

نزف دمه الگلب ما تدری شنهی الصار

ربیتک حبیبی ابگلبی شبت نار

تالیتک تعوف او تنکر الاذکار

 دخلنی ابجنتک  غیرها ما ارید

اخذنی اویاک ورده او بل صدر ذبنی

اذا ملیت منی  لا تعاتبنی

وحگ عیناک مسلوب الفکر منی

اسیر اویاک  مفروک الگلب یسعید

بعد ما ارید اضل بل دار

الوحشه دوختنی او تاهت الافکار

ما تدری اشکثر ابحث و اضم  اسرار

انتبهی یا عز یزه  والعذر میفید.

 

من اشعار جاسم امحمد الجبیره الحسانی السلیماوی الساری

17/10/1390

 

 

 



:: برچسب‌ها: اجیتک ,
:: بازدید از این مطلب : 1857
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 28 دی 1390
.

کشفنی ابنظر عینه او مر علیه

حلو طوله ولاکن مر علیه

ابطن بیتی دخل وامر علیه

کصرت ایده او شرد لهله اباذیه

ارد اذکرک

ارد اذکرک یا من اهدیت المحبه

ارد اذرک یا من ابدیت ابمچبه

ارد اذکرک یوم سرت ابهل طریقه

ما چنت تدری العاشگ

یشتل اورود الصدیقه

ارد اذکرک یوم گتلک  کف بعد لتعود بیه

ارد اذکرک من زرتنی عفتک او ضگت المنیه

روح دربک عسم یا اخی

صحبتک کلهه اذیه

لاکن امجرب یجرب

کلمن اگلیبی یکرهه

الف طرده ایعود بیه

ما ژزت من درب حبک

جیت متحمل علیه

احساب عطشان او تلاهث

اتخایر اگلیبی ابشچیه

لو اموت ابجال حبک

لو تدخلنی المنیه

اشما اکلمک هیه هیه

ما تطیع اشما اعلمک

تشتل اورود الزهیه

انکصر گلبی من عذابک

جیت و اتحملت همک

گلت میخالف یولفی

انه اریدن حفظ دمک

صرت طراده اببحرک

اتحملت ما گلت ازمک

ثلث میه او فوگ شده

شددت ضرعانی امک

گلت میخالف اتحمل

العشره لو تعدل اویاها

لو تخالفهه تطمک

او بقینه اسنین نتهاوش ابروج الجای

اببحرک غرگینه او ما بلعنا المای

الف وجعه لفتنه او ما بدلنه الرای

او بل گوه ما ظن تقبل المطلوبه

ثلث اسنین سهرت الگلب ویاک

رایح جای تالیته هفت ممشاک

امن بعد ما اذکر رسم طرواک

نسیتک لل ابد یا گلبی اتهنه

اتهنه یا گلب یوم الگلت ما ارید

او علی اهومی ابد کل هم انه ما ازید

الیسامح حلو کل دوم اظن میفید

اطرده خل زمانه انوب یتچنه

طردته فرد طرده او ضل یدیر العین

الما عنده بخت ما یوفی کل الدین

گطعت ادروبه  کلهه من بعد سنتین

بس وردت حیاتی اویاه متعوبه

بس وردت حیاتی اویاه تعبانه

لیل انهار ما نامت او سهرانه

تفکر لیش ابونه راح ما جانه

ما تدری الگلب من امهه امکصر

خل تدری حفرنه ابربک المیسور

شتلینه صبر بدروبک المنفور

خضر ورد احمر ثمرت المعمور

لاکن مر کلیته او گلت اتوبه

گلت اتوبه او بعد ما اعود بیک

انته استاد او عزیز لازم اوفیک

کض اذانه او گال ما اجیبن طریک

لاکن المنعول شد احروبه

حاربیته بل لسان او بل عمل

نوبه اغطه نوبه ایغطنی ابزعل

راح شارد لاکن امهلته ابامل

انروح لل حاکم او یقضی اعلومه

رحنه لل حاکم حضرنه هل سنه

مدت السان الطویل امگلسنه

ادری بیهه بنت الگرع طلسمه

اشما تگول احچی واسد السانهه

اخر احچایه حچیت اویه المره

هل وکیله اشلون حلوه امگمره

گالت انه اویاک شوف امحمره

خذت عنوانی او سکنت ابجالهه

خذت عنوانی او گالت یا حبیب

ذیچ راحت انه اویاک ابنصیب

انت ورده او بسمتک کلهه عجیب

لفت طرگاعه علی بحزانهه

ما اعول افتک و اسلک طریق

اجتنی های اتگلی اریدک یا رفیق

انمزگ قلبی ابحر حبهه انه غریق

اشلون افرن و اطلع من احتامهه

امحتمه اعلیه او تطلب سلوتی

اترید عنوان او رقم من دیرتی

گلت ربی امنین افر ابغربتی

گلت چش خانم اجر دارد ثواب

گلت چش گامت خبر دار ابفرح

او گلب مرتی طار او بل عالم سرح

زرزرت و اتگول هذا هم شرح

گلت اسئلی های هی ادروبهه

سئلت امعزایه ای خانم چه شد

این عزیزم این طلاقم تو چه شد

تو وکیلی یا که شیدایی چه شد

گالت الهه اسکتی هذا انه ارید

اتحاربن بل صاله بل هذا او هذا

هایه اتگلهه حبیبی انه رضا

ذیچ تطرد من رجلها المرتضی

التمت الوادم صرت فیلم او نشید

بویه اسکتی خانمی بسچ بعد

هایه استاده وکیله لل ابد

خل تخلص شغلتی حرفی نزد

اتگول باشه لاکن احذالی محال

ما تعوف اشما ازیدن بل شرد

گمت ارجف وفر طهران او برد

بل شوارع ارکض او طاردهه طرد

توه کمّل هل علم واذنوبه

احمد الله من رجعت الدیرتی

روح واسئل من هو انه ابغیرتی

اموت لل یسوا و اقدم دنیتی

خاطر اتصم الحلگ من قالها

اشکثر عدهه قیل هل ناس ابکثیر

ابن زارع هل نخل یغتب امیر

اشما انعلمه ما یسیر ابهل مسیر

ایروح وایصطر ذهب طلیانهه

هوه بع بع وینه او وین الکرم

امی کاشخ عالگ ابجیبه القلم

اتگله اکتب روح زید ابهل فهم

امکشخل ابوجهی و صم اچفوفه

گلت یا هی مالتی و انه وحید

لو ضربنی ابغمه و الدمی یزید

منهو یطلع لی او یحمی هل فرید

لو یفردش حثتی ابهل حومه

یا جماعه جاسم امحمد یگول

ایرید طلبه من صدیقه اهوه ینول

باشر الاداب و الحب کل ذلول

والیغیض الغیر یطرد گومه

من کلمات الشاعر جاسم امحمد الجبیره الحسانی الساری

04/10/1390  طهران

 



:: برچسب‌ها: ارد اذکرک ,
:: بازدید از این مطلب : 1734
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 28 دی 1390
.

صفحات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی