مدونة الشاعرجاسم ثعلبی (الحسّانی) فی اللغه العربیه و الفارسیه

.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

عتاب یا شیر

یا شیر عین الفرح حالک مثل حالی

قاوم او اتی النصر سومه ابسعر غالی

فجر الصباح انکشف ضل جالس احذالی

والهاجماک ابقهر بسهامه یبرالی

***

یا شیر حبل الوصل لو ینقطع شده

لا تنتکل عالغرب کلمن یشد بنده

والفایز ابدنیته ذاک الوصل حده

طول الصماط ابنظرلو ما کمل مده

***

یا شیر عینک علی والدنیا خیر ابخیر

و ادعیک تشتل ورد لمن یطیر الطیر

شد شد حبال الدلو رایح یفوح البیر

صندوق مضمون الک متروس غیره او لیر

***

یا شیر دق الجرس و اهجم علی الخانوک

لا تقبل المصلحه ابکم مطرقه ضربوک

ایکبرون راسک کذب و ابسیفهم هانوک

ما شفت طول العمر باسهامهم مسّوک

***

لم لم عمامک ضخر لم الخلق سده

ارجوک طوف الزعل حبل الوصل مده

هذا العمر منکسر زودک کمل حده

مشوار بیت الزعل والعاتبک وده

***

یا شیر مل الگلب حسراته ترمی ابدان

وجت ولا تنطفی راویتک النیشان

یا ریت روحک تجی و اتشاهد الدفان

لو خیره یمطر سنه ما تنطفی النیران

***

یا شیر یمته الوعد یمته الشمال الهاب

دمرنه حر الغدر یمطر قهر تیزاب

وابهور سن الجبل کل السفن تنعاب

ما ینجه من اللهب لمن یهب دولاب

***

یا شیر عینک علی ردتک تواسینی

و الضیج هیّم علی یومک تنجینی

سیف النصر مبتشر هاجم او سلینی

کلّک شهامه او فخر ما ضنتی ناسینی

***

جاسم ثعلبی (الحسانی) 28/11/1394

08/05/1437

 

17/02/2016



:: برچسب‌ها: عتاب یا شیر ,
:: بازدید از این مطلب : 1653
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 28 بهمن 1394
.

غزل جام عاشقان

در ظاهرِ حرفِ دلت ،  غذا و آب می شــــوی

تا می رسد عطرِ گلت ، چرا سراب می شوی؟

وعده نده بی درد سر ، نکش گمانم در خطر

جوشش چشمه بی ثمر ، نقشِ مذاب می شوی

از دوریِ و دنج سفر ، تشنه لبم زکام تر

تا می رسم بارِ دگر ، خانه خراب می شوی

دیوانه وارِ دیدنت ، خندیدن و گل گفتنت

مدیونِ آن گل چیدنت ، جنگِ عذاب می شوی

می بندم آن اشکِ رگم ، می پیچم آن قلبِ سگم

می دوزم آن زخم تنم ، چشمِ نقاب می شوی؟

خوشحالم و خوشباورم ، دلگیرم و دل پرورم

با ساز و نازِ دلبرم ، بگو لعاب می شوی ؟

یا مستِ ژل پاشیدنم ، یا عاشقِ رقصیدنم

با خون و غم غلطیدنم ، فصلِ کتاب می شوی ؟

بگو با دردم آشنا ،قسم بخور به آن خدا

کجات صفا کجا وفا ، آنجا خطاب می شوی

تو بودی آن سنگِ گران ، در این فضایِ بی کران

شراب و جامِ عاشقان ، موم گلاب می شوی ؟

می ترسم از دل دادگی ، دلگیرم از شکستگی

زدار و عارِ زندگی ، حلقه طناب می شوی ؟

با صبر و بارِ باغبان ، بر شاخه های خیزران

با خلق و خویِ نغمه خوان ، مستِ شراب می شوی ؟

جاسم ثعلبی (حسّانی ) 20/11/1394

 

 

 



:: برچسب‌ها: غزل جام عاشقان ,
:: بازدید از این مطلب : 1607
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : سه شنبه 20 بهمن 1394
.

غزل رنین خواب

رویشِ و بوی لطیفت ، در گلستان محشری

بی گمان گل دیده ام ، امّا تو چیزِ دیگری

ردِّ پایت ، نورِ چشمت ، خاطره ماند عجیب

جانم ، ای روح و روانم ، ماهتابم ، دلبری

دیدِ مرجانم کلیدش ، رمزِ رخها چشم تو

نمی بیند چشم عشقم ، جز جمالت منظری

می تپد قلبم زدوری ، راهیابم در سفر

کاش می ماندم اسیرت ، کاخِ صبرت مرمری

چون گهر نایاب هستی ، سبزه فام و گوی ناب

ای رنینِ خوابِ مستی ، خوش به یارت دلپری

می کشم آهِ فراغت ، تا نفس پوشیده گام

ترسم از زخمِ زبانت ، می نشاند خنجری

داد و فریادم نهفته ، در کویر و پایِ کوه

غارِ مژگانت مزارم ، یادگارم سروری

حیف از این عمر سبک پر ، حیف ازین موی سفید

ای طلا ارزش نداری ، گر نباشد زرگری

جاسم ثعلبی (حسّانی) 11/11/1394

31/01/2016

 

 



:: برچسب‌ها: غزل رنین خواب ,
:: بازدید از این مطلب : 1990
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 11 بهمن 1394
.

غزل فرجام

غیر از خدا کسی مگر، هوا را فرمان می کند

ابر و تگرگ و رعد و برف ، سوارباران می کند

جامه ی خوشرنگِ نظر ، طبیعت و رنگِ سفر

با بخشش و دفعِ خطر ، حزین و خندان می کند

در بین جنگل های سبز ، دیدن راه و رگِ  نبض

دیو نحس بی دردِ سر ، یکسره زندان می کند

راهِ شفاعت آشنا ، می گویمش دور از خفا

غذای فکرِ عاشقی ، مزه را دندان می کند

برای کسبِ کاخِ زر ، فرجام رخدار بهشت

روح سلوکِ زهد تن ، این دل و مرجان می کند

این فلک اسرار شفق ، پله به پله تا به تاج

شکل نظامِ مقتدر ، نیکی و میزان می کند

سرباز وافسر تا وزیر عالی مقام تا پادشاه

در طاعتِ پند ازل ، سفیرِ قرآن می کند

فضای بسته تا فلک ، فرشته ها شکلِ ملک

بر کرسی داد خدا ، معیارِ ایمان می کند

جاسم ثعلبی (الحسانی) 10/11/1394

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: غزل فرجام ,
:: بازدید از این مطلب : 1851
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : شنبه 10 بهمن 1394
.

مِلک کاذب

درک کن نفخه ی اخگر ، سر زبانی می شود

ناگهان با صاعقه ، آتش فشانی می شود

این همه دلها شکستن ، این همه زخمی نبستن

با ستم بر غم نشستن ، آب و نانی می شود؟

کرسی و ملکش خریدن ، بر ستمدیده کشیدن

با لجاجت سر بریدن ، مهربانی می شود؟

گوش کن یک سرِ معلوم ، با دعای اشکِ مظلوم

نیمه شب ناگفته مختوم ، دیده بانی می شود

یا علی بر قلّه رفتن ، سکه ای در جایی گشتن

با سخن بدبینی کردن ، خود فغانی می شود

ستمدیده، غم کشیده ، یاورانِ عقل ودیده

شب نما در حق تپیده ، جان ستانی می شود

ساحتِ علم و مقامت ، رنجش و رنگِ کلامت

ملک کاذب پای نامت ، روزی فانی می شود

گرچه جاهت ماندگارت ، تا ابد ماند کنارت

می رسد کرسی به کارت ؟ ، تا جهانی می شود

خوب وبدها را جدا کن ، با مدیریت صفا کن

نیکی و نیکان نما کن ، دیدگانی می شود

خوش خبر باید بداند ، در فضا ماهی بماند

حرف تر در دل براند ، قدر دانی می شود

خسته ام از درد و زاری ، از قرارِ بی قراری

دیده ام رنگِ خماری ، سوزِ جانی می شود

خود نگر از قلب و ریشه ، میرم از پیشت همیشه

دل شکن دلها چو شیشه ، تیغِ خانی می شود

زخمِ تن آسوده گردد ، زخم دل دلدوده گردد

تا ابد آلوده گردد ، قصّه خوانی می شود

چشمه ی هر اشکِ بیدار ، جاسما با خود نگه دار

دفترِ رفتارِ همکار ، زندگانی می شود

جاسم ثعلبی (حسّانی) 04/11/1394

 

24/01/2016



:: برچسب‌ها: مِلک کاذب ,
:: بازدید از این مطلب : 1849
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 4 بهمن 1394
.

غزل  ای دل

دل بستم و دل می گفت ، پرهیز زکرداری

عشق و عاشقی ای جان ، مدیونِ وفاداری

معتاد نشو هر گز ، دلداده شرابی گرم

نوشیدنِ جامی تلخ ، مدیونِ طمعکاری

آزاده بمان سنگین ،خود خواهی همان بی دین

در سفره غمی شیرین ،در محفل بیزاری

آغوش رهش باز است ،معمار و طنّاز است

ایمان که دل ساز است ، معروف به دلداری

می گفت و می خندید ، باران به تنم بارید

هر قطره چو پندی کوه ، بر پیکرِ غم خواری

گفتم ای عبیر اشک ، فریاد وفا اینجاست

رویی که طلا پاشید ، بایستی نگه داری

بی عشق دلی سنگ است ، گمنام و بی رنگ است

بی ساز و آهنگ است ، در معرضِ بیماری

با عشق جهان خوشبین ، با عشق شبت رنگین

با عشق هوس مسکین ، در بستر دیواری

دل گفت خطا اینجاست ، درد است و غم ناجور

ترسم که گناهی هست ، عشق است و سرکاری

بر تن می زند صد زخم ، از آه و هوایِ دوست

مرهم که دوایی نیست ، داروی به خود یاری

گفتم که انا لله ، ای جان که خودت مختار

سردارِ تنم جلّاد ، ای جان تو بدهکاری

دل کندم از این دلها ، دلها چو دلم دل نیست

در صلح و صفا خواب است ، بد بین طرفداری

ای جان به خدا بسپار ، دل دادن و دل بستن

گویا که پناهی هست ، دل شور زخود خواری

درمان تنم عشق است ، عشقی که وصالش سخت

معشوق چقدر زیباست ، ای دل نکن انکاری

یا رب الانس و الجان ، البی امن الالم حسران

سهل لی ابعجل تعبان ، من احلامی و اسراری

قلبی یشهد ابطرواک ، احبک و انتظر ملگاک

سامح کل بشر اذاک ، و انت الخالق الباری

ای دل به رهم بنگر ، در غربت و در محشر

این روح رهش پرواز ، حیف است تو مرداری

بوسه به لبت تغسیل ، آغوش سرت تهلیل

پا پوش تنت مندیل ، حاشا که نپنداری

جاسم ثعلبی (الحسانی) 02/11/1394

22/01/2016

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: غزل ای دل ,
:: بازدید از این مطلب : 1575
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 2 بهمن 1394
.

صفحات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی