در یک شب تاریک
در یک شب سرمایی
به بازار دل دادگان
به کوی دل یافتگان
صحنه های غمی را در دلم پوشیده
یکی پس از دیگری تابان
در ستاره تنهایی و غربت
لحظه ای به حا ل نگرانیها
که در ذاتم زندانی و پشیمان
آهای سوزان و درد های بران
و عذابهای جوشان
به فکر داد و فریاد عزیزان
شکم گشنه ی سه وعده
با خوراک غم انگیزی دل
در شهر تهران
میدان حر در سپیده ی غروب
دید و بازدید چشم خوابان
کاخهای دلم ویران
ناگهان صدایی بیامد در مکان
از خواب بیدار
و آهویی یواشکی رد شده از کنار
لبخند زنان
نظر انداخته از نهان
با تیری سوزان
به دلی سوخته در آتشدان
گفت: لعنت بر حسودت
دیر فهمیدم این کلام
به دل اصابت کرد این پیام
تا برگشتم آهو از دشت مغان
در رفته
و در چند متری فاصله انداخته
نمی داند دلم مجروح گردیده
و بسی رنج کشیده
و سختی خورده
و در وسط دریای زندگی خشکیده
کاش میداند این آهوی تیز رو
تا ترسیم نماید حلقه ی صبرم را
و بدرود فرستد به این مهرم را
به وی خندیدم و تبسم کردم
از اینکه نمی داند اینجا جای عشق بازی نیست
دلی داشته ام که هزار تیکه شده
و سالهاست که روحش پر پر شده
در بازیچه های دور گردان چرخبالهای افسردگی
و به سرزمین نام آشنایان مردگان
درود بر دلهایی که ظاهری خندان و باطنی آتشدان
جاسم ثعلبی 03/10/1390 خ کاشان تهران
:: برچسبها:
غزیبه ,
:: بازدید از این مطلب : 1811
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0