کلیدِ عشق
آشفته نشو ای یار همپایِ تو می گردم
در محنت و در شادی خود جوش نه دلسردم
امروز شدی خوشبین دل خسته نشو مسکین
آرامش و خوشبختی دیبایِ تو آوردم
جان . مهرِ شرف زیباست گسترده که چون دریاست
خود فاش نکن این راز .درهایِ تو می بندم
وقتی که تنت لرزید وقتی که لبت خشکید
بر چشمِ ادب بارید شاداب نه دلدردم
صبر است کلیدِ عشق دیوانه نشو غمگین
خنجر چو رسد بر تن ناکرده نگو کردم
چون ماه تو پیدایی در غربت و تنهایی
جانانه صفایی هست از هنگِ تو می خندم
من را چه گناهی هست بیمار نشد بیدار
محتاجِ شفایِ تو می نوش لبت هر دم
در راهِ نجاتِ خلق این دل به هدف چسبید
در محضرِ شاگردی زیوار شدم همدم
جاسم ثعلبی (حسّانی) 06/07/1399
:: برچسبها:
# غزل کلید عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 1055
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1