مدونة الشاعرجاسم ثعلبی (الحسّانی) فی اللغه العربیه و الفارسیه

.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

بچرخان خان دل گشتت همین است

به هر جا می روی عشقت زمین است

سر کوی محبت را چو گشتم

دل و دلدار تو ، جانا رهین است

***

نتابیده رخت در دیدِ مهتاب

نجوییده گلت در عشق شب تاب

جهانی دربه در کویت بگشتم

نجستم ظاهرت جز اینکه در خواب

***

غریب و بی کسی هستم در این بست

به چادر زندگی کردم در این مست

تک و تنها در این عصر و فنونش

مرا باور شده دنیا همچنان پست

***

بخشکان برکه ی دردت ز دشتم

بسوزان غنچه ی مهرت ز کشتم

مرا تنها گذار در ، گردِ بادی

بخندان خامه ی گرمت زنشتم

***

گل خوشبوی در مزرعه روزی

رسید از اشک محبوبی به چشمم

مرا سیلاب برده چون غدیری

غریق دشت زیبای تو مستم

***

زمانی شاد خندان بوده رویم

سرازیری نموده سوژه گویم

ته کوهها رسیدم بی پر و بال

نه با پا می دوم نه پر ، نه خویم

 

 

جاسم ثعلبی (حسّانی)  20/1/1391

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 2015
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 20 فروردين 1391
.

شنیدستم جهان آباد گردد

ظهور ناجیان آزاد گردد

نشستم بر سر صبرم ولیکن

غم و قصه و جان فریاد گردد

***

خدایا آماده کن مهدی ظهورش

چو مهتابی زند چندی به نورش

عجل کن سیدم در انتظاریم

بِکن از شیعیان دردی و شورش

***

بیا مهدی جهان در انتظارت

دل و جانان ما در افتخارت

کشیدم درد ظلمت ها فراوان

چو سربازی شوم جانا کنارت

***

بیا ای مهدی صاحب زمان را

بپوشان این جهان شبنم امان را

نمی دانی که شاگردان مستت

کنار و گوشه پوشیده جهان را

***

کنار حوض زمزم خسته خسته

انتظار مهدی مولا نشسته

الهی در فرج عاجل بفرما

ظهورِ سیدم ، همتا فرشته

***

زاده در کعبه علی توحید را

در میان لاله ها چون بید را

ای عدالتخواه ای شیر زمان

او کنوز جنتش جویید را

***

 

 

 

آمنه زاده تکی فرزند را

 

 

 

منجی هر ملتی دربند را

 

کاشت مهر و عاطفه در دشت خشک

می کشاند دشمنی هر چند را

***

ای شهید کربلا ای تشنه لب

ای امام مرد حق ای نور شب

دل پذیر این جان فدایت کرده ام

در عذاب و قصه ات دل گشته تب

***

یا اباالفضل یا علمدار حسین

ای دلیر کربلا ای شیر دین

جای کف دستات دیدم سوختم

ساقی کوثر دلاور در حنین

***

 

 

 

فاطمه غرید در کوی علی

 

 

 

ابرها بارید در جوی گلی

 

زینب و محسن ، حسن و احسین را

پادشاهانی و کرسیشان دلی

***

زینب دخت علی خواهر حسین

هم مبارز همسفر ماهر به دین

قصه نوشیده ی این زن کربلا

گاه یک حامی و گاه از ساجدین

***

تشنه شد فرزند سردار امین

علی اصغر برد پیش ناکثین

تیر زد قهر زمان قلب امام

بین دستانش فتاده اینچنین

***

 

 

 

مهدیا هر جای عالم دار زد

 

 

 

کفر و استکبار زهر از مار زد

 

همه جا تابوت مستضعف نشان

بر کمرها جثه ها در بار زد

***

مهدیا با جثه ها کاخی زدند

کفر و استکبار را آهی زدند

دل به استمداد یورش منتظر

در درون سینه ها شاخی زدند

 

 

 

جاسم ثعلبی ( حسّانی)  20/1/1391

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 1642
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 20 فروردين 1391
.

یلّی خنت الخوه وین المرجله

اتحزمت بحزام شرک لل فله

 

اتحزمت و اتصیح یا ثار المضی

جمعّت شبانها ابدار القضی

بل کذب و المکر منشار ابفضاء

فردشت بل غیبه میة عایله

 

اتصطر ابحچیک او تلمض لل قریب

چای حار اتشربه ابلیه نصیب

فکر الباچر مماتک یا غریب

حضر الرگبه الچوی المنقله

 

شایب او ابیض صفه شعرک یخوی

بل لجاجه سایر ابدربک یبوی

فاتنتهه ازغار واکبار او تموی

لازمه ازنود التفگ و امچیله

 

نوبه تربث نوبه تفرض یا لعین

اتطرطر ابطن البرگ تعرض حنین

جوز من هل فتن لا تگرض معین

هل عمر خلص شطاره ابمهزله

 

ناس تعبانه و اتصطر الهم کذب

اتشرب ابخابط او توصفهم عذب

ما تخاف الوکت دایم منگلب

سیل هادر تغرگ انته ابسنبله

 

لابس العار او تسن بس بل عداء

وجهک امحبب او رجلک بل نداء

حیف ربک صانعک چن گرگده

طولک او عرضک شبیه الچندله

 

ولک طشرت الحموله والعرب

شاب راسک ملک موتک هل گرب

واگف اگبالک او بل برگه سرب

حاط حبله ابعصی الک علطاوله

 

والله ملینه او تعبنه ابفکرتک

العن اباها و امهه الولدتک

عافت المستحی سبهه الجابتک

یوم اسود صرت بیه کل البله

 

الله و اکبر هل خبث شتت اعیال

انترست المگبره بجثاث الاطفال

اتیتمت الاف و انطردت اشبال

هل فتن گصص رگاب ابمنجله

 

اتعدت اسنین او ترکت الی یبیک

من شراک او شاورک من یشتریک

ترضی بل غیبه یجد من یعتریک

حتما اتطوف الحچی واتلملمه

 

لو تعصب لو تدگ تلطم سدور

لو یبخر فمک نشرات البخور

بایع الخوه ابشدات الزهور

طامع ابدنیاک شرک حمّله

 

الله یلعن کل نحیس البل عمام

الله یخزی کل فریس الماینام

الله یحرم جنته بس لل فهام

نار مشتعله اعلی جثته المایله

 

تدری انه اویاک قصدی و افتهم

جیت اشد ویاک عهدی و انتعم

جاک عزراییل سندی ینتقم

جوز من النمنمه و البلبله

 

من الشاعر جاسم امحمد الجبیره (الحسّانی) الساری

18/01/1391

 

 



:: بازدید از این مطلب : 1974
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 18 فروردين 1391
.

ارد انشدک یا اذیه ، لیش تدلل علیه

بل رسایل عذبتنه ، اشعارنه ابصوره شفتنه

تدری انته محنتنه ، ننتظر منک هدیه

لیش تدلل علیه

لیش شرک هددانه ، حایط انصیص لگانه

بل مصایب خبرانه ، صرهه بگلیبک وصیه

لیش تدلل علیه

مره مره او زاحمتنه ، شاعر او ماهر شفتنه

بل تهایم کصرتنه ، جوز لرسلک تحیه

لیش تدلل علیه

عاتبیناک ابکرامه ، سالمیناک ابعلامه

خسریناک ابغرامه ، سهل ادروب الخویه

لیش تدلل علیه

سامحیتک و انت تلعی ، باوسیتک و انت نتعی

طفّه نار اچلای شمعی ، ناری بگلیبک خطیه

لیش تدلل علیه

اگله جوز ایگلی کیفه ، لیش تحتچ بل صریفه

طمعی والعایز تضیفه ، هذا طبع البربریه

لیش تدلل علیه

معنی :

چرا عشوه می کنی

از تو می پرسم ستمگر ، چرا عشوه می کنی

صد پیام ارسال کردی ، شعر ما سریال کردی

تو مرا اهمال کردی ، هدیه کو دم نزنی

چرا عشوه می کنی

چرا بد خلق و شروری ، شخص کم باری و دوری

در مصیبت ها چو موری ، بر درخت ظالمی

چرا عشوه می کنی

بارها تهدید گشتم ، شاعر و ماهر به دستم

تهمتت بر دل نبستم ، دست بر دار از منی

چرا عشوه می کنی

التماست کرده بودم ، با سلامی خوانده بودم

چک از احوالت نمودم ، آسان کن برادری

چرا عشوه می کنی

تو را در بخشش گشودم ، از سیلی دستت کبودم

خواب رفته شمع جودم ، در آتش و درد و غمی

چرا عشوه می کنی

گفتمت مشکل گذر را ، چرا جوییدی خطر را

طمع کاری نیست ما را ،  در دیار مبهمی

چرا عشوه می کنی

 

 

 

 

 

 

 

جاسم ثعلبی (حسّانی ) 18/01/1391



:: بازدید از این مطلب : 2020
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 18 فروردين 1391
.

  

انت وین انشد علیک

گلی وین انشد واجیک

 

سهرت گلبی ابجفاکم

اوحطمت روحی ابخفاکم

تدری ما اتحمل عداکم

بعد روحی شلی بیک

انت وین انشد علیک

 

رحت والدمعه خفیه

ابکاس شربیت المنیه

والله صدقتکم اذیه

ابسوگی نازل و اشتریک

انت وین انشد علیک

 

مده سهریت اللیالی

امعذب و شغلت بالی

تدری حبک عدنه غالی

انه اشبیدی اوبدیک

انت وین انشد علیک

 

گلبی قدمته هدیه

ابحبک اشربت المنیه

امعزتک تبغی هویه

روحی کل لحظه تبیک

انت وین انشد علیک

 

معنی :

 

تو کجا کوچیده ای

 

تو کجا پرسیده ام

هر کجا جوییده ام

 

در نبودت دل پریشان

جان و جسم و روح نالان

دشمنی هرگز نه چندان

ناگهان  خندیده ام

تو کجا پرسیده ام

 

رفتی با اشک نهانی

در جام عشق زندگانی

به خدا عشقت سنانی

در دلم بوسیده ام

تو کجا پرسیده ام

مدتی بیدار ماندم

در عذاب و زار ماندم

دانی عشقت در گرانی

بی تو دردی جسته ام

تو کجا پرسیده ام

 

دل خود را یاد بودی

نوشیده ام جام سرودی

دوستی هایت چه سودی

هر لحظه دل می جسته ام

تو کجا پرسیده ام

 

جاسم ثعلبی  (حسّانی) 17/1/1391

 



:: بازدید از این مطلب : 1691
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 17 فروردين 1391
.

عبرن امن الریل واتعدن ابظهریه

یا نار الغضب گلبی بگت سعریه

یا نار الغضب گلبی بگت سعاره

جسمی انصاب یا هل ناس اورومی بگت محتاره

اوبیهن ............. اوشفتهه ام العیون سهاره

یا بیت الربت عنده اوسکنت یا ثنیه

کون اصیرن طیر و اندلهه ابیا لوا

مهی احرگت دلالی اوشعلته انبار الهوا

احلمت بل طیف گلبی من خدهه ارتوا

استلت گالولی تسکن بل حمیدیه

تسکن بل حمیدیه اعبور الجسر صفحه یمین

بس اهلمه ایهود ماعدهم یقین

احرگو گلبی ابخشفهم ابد ماعدهم گلب الحنین

او خدهه اتگول سیاره اوتشتعل ضیه

خدهه اتگول سیاره مرور اوتشتعل الساید

اوما توگف السیاره ابدربهه او لاتشتعل واید

والیصد لعیونهه ایطیح اعلی الارض باید

و یصیح الله و اکبر هل بلوا اشلفت لیه

بلوا اومن اسمهه الناس مختله

کتلنی ابنظرت اعیونه

الحواجب سود و الراس ابضفر حنه

عساها ادیار اهلچن سود

 کفر کل دین ماعدچن

ولااخصچن من المعبود

 

معنی :

از ریل گذشتند

در هوای گرم از راهی گذشتند

آتش درد و غمی و آهی گذشتند

آتش دردم به دل آتش گشود

جسم نالانم به حیرت در نمود

در میان آهوان چشم درشت

در کدام کوی و دیاری دل بشست

کاش پروازی کنم جویم تو را

سوخت دل را چه کنم پویم تو را

خواب دیدم دل ز لب پوید نوا

زار پرسیدم همان جوید دوا

در همان جا در سکونت پشت پل

از یهودان خانواده نشت دل

سوخت قلبم در فراقش اینچنین

لب زده تورم به مهتابش کمین

نور ماشینِ پلیسی داشته

هر صدایش بوق زن برداشته

چشم در نورش به کوری می زند

با صدای ای خدا حوری نهد

وای ای مردم همه مختل شدند

چشم زیبایش برام معضل شدند

تار ابرویی و سر پوشد حنا

از دیارش جان می نوشد صفا

کشتی دل با آن نگاه و دیده ات

کفر ورزیدی و غم در خوانده ات

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 17/1/1391

 

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 2637
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 17 فروردين 1391
.

من انت اصغیر ربیتک

علی صدری کبرت ابگلبی حطیتک

زحفت ازحوف واعلی العشگ دلیتک

تناغی اویای اشوفک مبتسم جیتک

بدروب الفرح مشتاق مشیتک

خطر هتک الزمان ابروحی ضمیتک

واذا غابت شمسکم شعت انواری

واذا صوتک تعب بل عین نادیتک

اسنین اویاک مسجون ابطن بیتک

ما اگدر اعوفک زهرتی ویاک

اببرد روحک امثلجه ابعطری دفیتک

تذکر لحظه الی تایه ابدنیاک

مالوم الفکر بشواقی خاویتک

قسّلتک بلفرح و ابنوحی داویتک

و ابریجی او حلاة الصدقه اسگیتک

سهرت اویاک لیلی او کل نهاری ارکاض

بل بلعوم حدر الحنچ شمیتک

بعد هذا الدلال او هاذ تعبی اویاک

تتعده علیه اتگول ملیتک

ارید اربای یا خاین صقط صیتک

 

معنی:

بزرگت کردم

تو از نوزادی گونه پرورش کردم

در آغوشم تنت چوبی، درون قلب و دل کردم

تو را با خیز و بر پشتم ، به عشقی ناز سر کردم

بناز ای دوست خونت شاد رو کردم

به سبزه های هر شادی تو را بردم

زمانه چون گذشت ای یار، جوانی را فدا کردم

اگر خورشید زیبایت به غم رفته ، به نورم روشنت کردم

اگر خسته نوایی را ، به راز چشم نم بارم صدا کردم

چو زندانی درون کلبه ی قلبت ، به مدت ها سفر کردم

تو را من دوست می دارم ، و از ترکت عزا دارم ، گل یاسم

اگر چشمت به نم رفته ، به عطر خویش خُشکانم

یادت آمده روزی، که گم در موی مژگانم

نالیدی چنان با مهر ، جا کردم به میهمانم

تو را از سر به پا را دوش تن دادم

آب زمزم شیرین دوستی ها سقا کردم

شب و روزی و بیخوابی، کشیدم خسته بر گشتم

به زیر گردن و چانه ، تو را شم ، بوسه ها کردم

بعد از این همه خدمت و سختی ها

چرا بی حرمتی کردی ، و می گویی نمی خوامت

گل پرورده ام می خوام ،  خاین در وفادارت

 

جاسم ثعلبی (حسّانی ) 16/01/1391

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 1791
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 17 فروردين 1391
.

موظلم قتل النفس من غیر ثار

موظلم کصر القصن من هل الشجار

لاتنام اللیل لا صوم اوصلاه

لا تظاهر دوم لا نوم و زکاه

راح لل حج عاف  کل گوم ابهواه

تاه رایک مای صافی ابهل الانهار

الطبیعه اترید حب و مرحمه

النظافه واجبه الکل مسلمه

جمع المازاد والقی سمسمه

الجمال اینورما یه ابهل ابار

کل شی بل عالم خلق رب الجلیل

من شجر و اورود و ازروع او نخیل

ربی نظف هل شجر من النحیل

حضر المازاد ظرفه ابهل اسفار

لاتروب المای لاتخبط صفاه

یاجد العطشان یشرب من ضماه

مای صافی یغسل الگلب ابمناه

ذکره بل قرآن  سوره و الاخبار

عبث لاتعبث یخی تکصر جزاز

ترش مکصوره علی درب البراز

یأتی شیخ اوطفل یسحق هل مزاز

استحی امن الرب یخی مو عار عار

لاتکذب حتی لو تشغی ابشغی

اکبر اذنوبک ترا تبذل رقی

ماغفر لک ربک الیوم النهی

لاتدّخل جسمک ابعد نار نار

اذا طالب لل سعاده و النجاح

صلی اوصوم اوابذکر یوم الفلاح

حاسبوا هل نفس کل لیلک مراح

ما تحسب هل عمر چن طار طار

صون بختک بالک اتبیعه ابریال

الباع بخته تایه ابدرب الضلال

هل بخت غالی و لا مثله مثال

الحفظ بخته بل بحار او سار سار

لاتعیب الناس عیبک سدده

العابک ابظلمه بخلاقک مدده

اتعده عیبه واجبک لاتحمده

علمه الاخلاق تدری شار شار

 

معنی:

هشدار

قتل نفسی عار شد در کوله بار

ظلم باشد شاخه بشکستن به زار

 

شب و بیخوابی و روزه و دعا

در تظاهر نیستی واجب نما

حج برو با دوری از نفس و هوا

یاد با آن گشتنت در آن انهار

 

در طبیعت عشق و رحمت خواسته

در نظافت واجب و آراسته

جمع کرده گر چنانکه باخته

نو روز زیبایی درخشد در دیار

 

هر چه در عالم از آن رب جلیل

از درخت و سبزه و برگ و نخیل

پاک گردیده خدا در یک دلیل

جمع کن مازاد را در هر سفر

 

آب را گل نکن ای آدم بدان

تشنه یابی نوش جانی در جهان

آب صاف شوریده قلبی در نهان

ذکر آن قرآن نوشته در اخبار

 

شیشه نشکن در طریق ای موذیان

در سر راه دگر خوابیده جان

پیر و کودک سر زند از این خزان

کو خجالت از خدا پس عار عار

 

از دوغگویی گذر در دور باش

از گناهی برحذر سر گور باش

سختی غفران آن محصور کاش

در کمند آن نرو چون تار تار

 

اگر پیگرد سعادت و نجاح

در نماز و روزه ات دانی فلاح

بررسی از هر حسابی در سماح

چشم می بندی ببینی عمر خوار

 

با خدا باش و پی رشوه نرو

بی خدا گم گشته و گشنه نشو

راه آن قرآن و هر گز دور نشو

یاد او گردابها شد تار ومار

 

عیب گویی خصلت بد گونه است

هر که گوید خوی خود بد چونه است

بگذری از آن بدان بد لونه است

یاد باد اخلاق نیکو یار دار

 

جاسم ثعلبی (حسّانی)  16/01/1391



 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 1818
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 16 فروردين 1391
.

جاء الربیع

وغرسوا حبتی بارضٍ

باردة المزاج

و نبتن عروقی و التمسن التراب

و جذبن الجمال و القوه

فزیت مبتسماً

رایت الدنیا بوسعها

و تخیلت المحیط منتظما

علی جرف نهرٍ

صافی المزاج

و الشجار تبتلعهُ

مملوةَ بل اثمار الذیذه

و الشمس تنور فی الافق

جنة الدنیا بفردوسها

و البلابل تقرد علی الاشجار

و الطیور تقفز باجنحتها

والغزلان ترد بشرب الماء البارد

کبرت جثتی

و فاحت عطوری

بنسیم وردة الحیاة

ابتسمتُ قبل الممات

هنا مدینة العذاب

دنیای تبارک لی بقدومی

کن واثقاً و سموحاً

کن عالماً و عطوفاً

هنا آخر حیاتی

معنی:

بهار آمد

دانه ام در دشتی کاشته

در سرزمین یخبندان

ریشه هایم در آمده

ذره های خاک را بوسیدم

زیبایی و قدرت یافتم

خنده رو بیدار شدم

دنیا را دیدم با این همه وسعت

دور تا دورم منظم

در کنار رودخانه ای

صاف و زلال

در اطراف درختان

پر از میوه های آبدار

و خورشید در افق نورانی

بهشتی فردوس این دنیا

بلبلان می خوانند سرود ی بر درختچه ها

و پرندگان بال می زدند و می رقصیدند

آهوان در کنار ساحل رود رفع عطش

ساقه ام بزرگ شده

و معطر شده ام و پخشیده ام

در نسیم گل زندگی

قهقه ای قبل از مرگ

اینجا شهر درد است

با خوشامدگویی دنیا

هوشیار باش و بخشنده

دانا و انعطاف پذیر

اینجا پایان زندگی من است

 

جاسم ثعلبی (حسّّانی) 15/01/1391

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: جاء الربیع / بهار آمد ,
:: بازدید از این مطلب : 1892
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : سه شنبه 15 فروردين 1391
.

خدایا بشکن آن درد و غمی را

که در آیینه ی دلها نشسته

تبی سوزان و لرزیده تنم را

درون کلبه ی غم ها نوشته

امان از سالها بوسیده جا را

به تعریف زمان کوتاه گشته

نمی خواهم دگر بیننده ای را

درون شمع نو پا در نهفته

الا ای ایزد دانا بگردان

دلی که اندرون غصه نشسته

مرا با خوش خبر پیمان بسیار

زغم دیده رهی شیدا نرفته

هر آنچه آیدش از سوی دادار

همان قسمت پذیرا گر نوشته

در آن آیینه ی خفتیده دربان

ولیکن روی ناپیدا نخفته

برخ زیبا سخن در مست سر تار

پی عمرم نما این سرنوشته

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 15/01/1391

 

 



:: برچسب‌ها: ایینه ی دل ,
:: بازدید از این مطلب : 1835
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : سه شنبه 15 فروردين 1391
.

شدینه الحزم بطلنه الافکار

شتلنه ابیوتنه ابزرع المحبین

عتبنه و العتب فل جنحه او طار

گبرنه اشعارنه ابفرع المحبین

ملینه او سهرنه ابنظم الاشعار

حطونه ابغفل درع المجانین

مای ازرگ یمر شطه اعلی الانهار

من طبعه یفرج لل مساجین

جنه امن الشعر سیسنه بل نار

اقراء اشعارنه ابزی المعانین

الادب یغسل گلوب النایمه ابثار

غسِّل حبک ابورد المزهرین

مقام الدین بل قرآن بتار

اله ثانی مقام الشعر بل عین

الشعر دوار بل شارع و الانظار

والیقرا الشعر انتاجه جنسین

جنس یغسل اهمومه ابفرگة و اخبار

او جنس بل فرحه تسگی ادموعه العین

 

 

14/01/1391

 

جاسم امحمد الجبیره الحسانی الساری



:: بازدید از این مطلب : 2391
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 14 فروردين 1391
.

سفری شهر و دیارم رفته ام

سبزه ای گوهر کنارم جسته ام

به چه جای با صفا

به چه زیبا با وفا

همه جا تالاب عشق

همه جا کشتی به جا

جای جایش صید ماهی داشته

جای جایش دید و راهی داشته

به چه تالاب قشنگی

همه جا سبزه به رنگی

سر نی خوشه نموده

دانه اش در گل سنگی

با بلم در ابراهش گشته ام

صد جمال از دیدگاهش خوانده ام

صید و صیاد در کمین

تور پر ماهی ببین

با بلم گشت و گذار

پرواز مرغابی چنین

صد پرنده آسمانش دور زد

شلیک صیادان آبش نور زد

جای تاریخی بدیدم

گشتنش داده نویدم

جای گردشگری خالی

هر نمش آهی کشیدم

شادگان در پشت آن

شادمان در گشت آن

آسمانش آبی است

دیدبانش سر نی است

بردبار و استوار

ساکنانش بومی است

 

جاسم ثعلبی (حسّانی)  13/01/1391

 

 



:: برچسب‌ها: تالاب شادگان ,
:: بازدید از این مطلب : 1934
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 13 فروردين 1391
.

سرینه ابرحله طرینه الفلاحیه

اشتاقینه ابحبها میه بل میه

گصدینه الطریق او قاصدین انشوف

شاهدنه الاهوار او رچبت المشحوف

الگصب و البردی والصایود شبچه ایطوف

اشعجب یا ناس بل تاریخ منسیه

دخلنه ادیارها او شمینه ریحت هیل

نبذه امن الشعر دیوانها ابترحیل

سادتهه و اهلهه الراکبین اکحیل

رسمت اعلومها بل گلب ترچیه

عبرت اشطوطها بل منتزه گعدیت

مای او هوا بارد بیهه اشتاقیت

من الاهواز قاصد لیهه اتعنیت

کتبت اشعار حبها بس ابوذیه

هله ابعربانها او تحلی مزارعها

هله ابفرسانهه او تسعد معابرها

ابیوم الکون بیهه اسباع تنطرها

تحیه امعطره امن العمه المچریه

شوارعهه مزهره او ناسهه طیبین

بلعزوبیه ساده او عام معروفین

امنهل شیعة علی الکرار و ابنه احسین

النخل مشتول و امرطب ابشرجیه

ارید ارسل رساله لهلی هذا العام

ابو مهدی الساری زارکم محتام

من الاهواز قاصدکم ابد مانام

یهدی هل قصیده امنل خفاجیه

 

 

13/01/1391

 

 

جاسم امحمد الجبیره الحسانی الساری



:: برچسب‌ها: رحله الی مدینة الفلاحیه ,
:: بازدید از این مطلب : 2134
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 13 فروردين 1391
.

سر وعده رسیدم ، رسیدم

تو را هر گز ندیدم ، ندیدم

موعد شد فراموش، تنهایی در آغوش

غم پوشیده حالم ، پشیمانی و بیهوش

چرا وعده فراموش ، فراموش

چرا نسپردی در گوش ، در گوش

فراموش ، فراموش

ماندم انتظارت، ایستادم کنارت

بوسیدم مزارت ، لب کردی به جان نوش

به جان نوش

بگرفتی در آغوش ، در آغوش

به تنهایی سپردم ، تو را با خود نبردم

غزل عشقت نخواندم ، ترانه خوان پر جوش

پر جوش

می نوش ، تو می نوش

شدم بت بی زبانم ، دم دشتت شبانم

خوشی بی تو نه جانم ، چو مستی جرعه بفروش

بفروش ، بفروش

شدم در دل فراموش

جاسم ثعلبی (حسّانی) 12/01/1391

 



:: برچسب‌ها: ترانه ی وعده ,
:: بازدید از این مطلب : 1661
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : شنبه 12 فروردين 1391
.

جر جر حروبه الوکت

بطوابه او مدافع یدگ

هدم بیوت الوفاء

او بصواته یرن و یدگ

خرمش اخدود الفرح

بنیابه او چفه یدگ

دولاب فر الهواء

بحجاره یمر او یدگ

مزگ اگلوب المحن

فور دم حمر من سره

فرحت ازلوف المحب

منشوره اصبحت من سره

ناظوره یکشف سفن

و ابعلو الشجر من سره

و اطبوله ترگع قهر

رن رنت عزاء من تدگ

 

جاسم امحمد الجبیره (حسّانی) الساری

12/01/1391

 

 



:: برچسب‌ها: دولاب الزمان ,
:: بازدید از این مطلب : 1854
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : شنبه 12 فروردين 1391
.

سر نزن ، در نزن ، ریشه ی عشقت نکن

میان کوه و دریا ، جامه ی بختت نکن

چند باره گفته بودم ، در جوارت خوانده بودم

در دلم خواندی نوایت ، ثبت گشته در سرودم

در بزن ، در بزن ، دربانِ قلبم بزن

صدای ناز دستات ، در تبِ زنگم بزن

تو عزیزی ، تو لطیفی ، تو قشنگی ، تو ظریفی

توی دنیای جمالم ، تو پر از فن و حریفی

سالها در آسمانت ، قرقیِ پرواز و سرعت

سایه زد وردِ زبانم ، در سرودِ هر خریفی

دل نکن ، دل نکن ، تک بت مهرت نکن

دوریِ راه ها کم است ، دوریِ دلها بکن

درد دل پیشت نمودم ، اشک و بارانت ستودم

ناز ناز آمد چو سیلی ، خاک و خاشاکش به رودم

پر بزن ، پر بزن ، بر کویِ من پر بزن

بتابان روی زیبا ، غبارِ دردم بکن

جاسم ثعلبی (حسّانی) 11/1/1391

 

 



:: برچسب‌ها: ترانه ی سر نزن ,
:: بازدید از این مطلب : 2175
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : شنبه 12 فروردين 1391
.

  به به چه نازنینی ، فرشته رو زمینی

نه پر داری نه بالی ، پروازت اینچنینی

تو را در دل بدیدم ، با چشم و جان خریدم

کبوتر خوانِ زیبا ، بمان ، هجرت کشیدم

به به چه با جمالی ، فرشته در کمالی

خوشا قسمت دیدار ، به رخ دریا زلالی

بیا دوست می دارم ، بیا بنشین کنارم

کنار باغِ دل را ، بیا مهرت بکارم

به به چه شور و شوقی ، با بلبلان و طوقی

بخوان آهسته گو را ، دل آرمیده ذوقی

عزیز ، ای جانِ جانان ، عزیزِ مهربانان

دلم بی تو به غم رفت ، قلم در دستِ مستان

به به چو خیزرانی ، گزیده ی جهانی

مهتابی زد دلم را ، بگویم تا بدانی

جاسم ثعلبی 10/1/1391

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: ترانه ی به به چه نازنینی ,
:: بازدید از این مطلب : 2145
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 10 فروردين 1391
.

قهر نکن ، قهر نکن ، برای خود شر نکن

رونتاب به دیوار ، گوشای خود کَر نکن

آخه گفتم که عزیزی ، با تب عشقم در ستیزی

فراموشی چه زیباست ، با اشکم دل نریزی !

تر نکن ، تر نکن ، چشمات و نم تر نکن

رو گونه های زیبات ، عشق و صفا پَر نکن

می گم دوست می دارم ، برات قصه میارم

کنار دلبر بشین ، برات غنچه می کارم

سَر نکن ، سَر نکن ، خجالتی سَر نکن

نتابونی سرت را ، چشات و محشر نکن

نکن درد و خماری ، نکن اشک و قراری

دل آکنده ی عشقت ، با صبر و بردباری

خم نکن ، خم نکن ، زلفات و درهم نکن

رو شونه های پرچین ، پیچک و سر هم نکن

جاسم ثعلبی 9/1/1391

 



:: برچسب‌ها: ترانه ی قهر نکن ,
:: بازدید از این مطلب : 1694
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 10 فروردين 1391
.

به آسانی بدون شک بگویم راز

و می مانم به نطق خویش مختارم

اگر خواننده ای سر می نهی در ساز

نمی یابی کسی جز من وفادارم

تو را یک شاخه ای روییده در گلدان

سر راه محبت مست آزارم

بیا بنگر به موی نقره رنگینم

سر راه ملامت گو پدر دارم

چرا احساس یاران را بپاشیدی

فراموشی گهی خم پشت دربارم

 

 

 

معنی به زبان عربی:

 

 

 

 

 

 

 

احچیهه ابصراحه او ما اشک ابناس

 

 

 

و اضل بیهه اعلی کل الخلگ متعدی

 

لو تمشی او تدیر او تلطم اعلی الراس

ما تلگه عزیز ایودک ابگدی

تمنیتک قصن مشتول وسط الکاس

علی درب العشگ سکران من عندی

تعال او شوف شیبت الشعر من ساس

من کثر الملامه اتگول یا جدی

چنک فردشیت الخوه و الاحساس

ناکر کل وفای او لایذ ابسدی

 

 

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 07/01/1391

 

 

 



:: برچسب‌ها: دوست دارم / اودَّک (شعر دو زبانه فارسی و عربی) ,
:: بازدید از این مطلب : 2000
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 8 فروردين 1391
.

کاشتی ریشه ی صبرت  ، در نهال دوستی

سبز شد عشق و محبت ، در جمال آموختی

لاله زد دیوان شعرم ، در گلستان شما

ژاله زد کیوان مهرم ، در شبستان شما

سرخ گشته غنچه ها ، از آب های دیده ات

تلخ کرده ناله ها ، از یاد های مانده ات

دل به دل گردیده رویی ، یادمان آن زمان

سر به سر مالیده مویی ، شادمان آن مکان

به چه زیبا گفته بودی ، عاشق مهر و سروری

به چه نیکو می سرودی ، قالب قهر و غروری

در دلم تابیده نور ، از آسمان پر ستاره

در تبم جوییده بور ، از عاشقان پر نظاره

تلخی ریشه ی صبرت ،کام لب در آن سپردم

شوری بیشه ی مهرت ، شهد تب در آن نخوردم

جاسم ثعلبی (حسّانی)     07/01/1391



:: برچسب‌ها: به چه زیبا ,
:: بازدید از این مطلب : 2079
|
امتیاز مطلب : 58
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : سه شنبه 8 فروردين 1391
.

دل آرامم و خوشحالم ، سفر سوی لواسانم

درون پیچ راه هایش ، سفر چسبیده در جانم

همش شادی همش شاداب ، در بحر طبیعت را

چو بیمارم و در بستر ، و دکتر گشت درمانم

درون کوچه های آن ، صفا باران و برفش را

سپیدی روی زیبایش ، ترانه خواند دیوانم

بیا ای دل تماشا کن ، سفر در دشت و کوه هایش

چو آهو در قفس مانده ، و زندانبان ایوانم

بپیما پیچ و خم هایش ، ببین سرخی گیلاسش

زسرمای زمستانی ، چو مرغ بی نوا خوانم

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 06/01/1391

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 2620
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 7 فروردين 1391
.

ای دلا  شادی نما ،سبزه و بلبل شد نهان

شهر ما گلگون گشته ، رقص گلها شادمان

کوچه ها در عید نو ، پوشیده جامش آشنا

کوه و دشت و دل صحرا ، پوشیده بامش برفها

همه جا هلهله گشته ، جنگلی زد در جنون

ماه و مهتاب و ستاره ، تابشی زد یک ستون

شهر ها در غرق شادی ، عید نوروز آمده

آشنا با شادکامی ، گشت هر روز آمده

عاشقم بر این دیارم ، عاشقم دردم بخوان

عاشقم بر این زمانم ، عاشقم قدرم بدان

بال بگشا ای پرنده ، عشق من در آسمان

بی خبر از باغ دل ، بیرون نرو با حاسدان

جاسم ثعلبی (حسّانی) 06/01/1391



 



:: بازدید از این مطلب : 1770
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 7 فروردين 1391
.

 

با کبوتر سفری را ، در فضایِ آسمانی

دور گشتم همه عالم ، با همایِ زندگانی

یک نفس بال پران ، در آسمانِ بیکران

ثبت شد خاطره ها ، در یادمانِ شوکران

دل گذشت از رودها  ، دریا و کوههایِ عجیب

مست شد حس و خیالم ، از نما هایِ غریب

آسمان با ابر و باران ، نم نم مه در وجود

قطره های شبنم دل ، زد کمانی در فرود

با رخش شب خواب رفت ، از آن جمالِ ماهتاب

خورشید در بیداری خُفت ، از آن کمالِ آفتاب

رنگ دریا سبز شد ، با دیدن ژرفایِ آن

موج زد بر ساحل از ، تابیدن زیبایِ آن

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 01/01/1391

 



:: برچسب‌ها: سفر عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 1887
|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 2 فروردين 1391
.

ایام شادمانی ،پایان قصه خوانی

همیار مهربانی ، خندیدنت مبارک

 

روزای دید و دیدار ، روزای گشت دربار

نه پر خوابی نه بیدار ، رقصیدنت مبارک

 

بخور که شیرینیتم ، سفره ی هفت سینتم

دل، باغ سبزینتم ، دلبستنت مبارک

 

دیدار هم کیشان رویم ، در سفر خویشان رویم

بزرگتران سر بزنیم ، بوسیدنت مبارک

 

بیا و آباد کنیم ، بینوایان شاد کنیم

مهربانان یاد کنیم ، گل چیدنت مبارک

 

ای پدران ای مادران ، ای سرور عشق زمان

عیدی بده مهری بخوان ، گل دادنت مبارک

 

بیا و آشتی در نهیم ، ناراحتی در بِکنیم

عشق و محبت می خریم ، کام دلت مبارک

 

جاسم ثعلبی (حسّانی)  29/12/1390

 

 



:: برچسب‌ها: عیدت مبارک ,
:: بازدید از این مطلب : 1741
|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : سه شنبه 1 فروردين 1391
.

یا حبیبی قلب ما در دست توست

یا عزیزی جان ما در بست توست

کن تو تدبیری ببین آن مستیم

جان و لب جوییده رقص عشق توست

 

سال نو آمد چنان جوییده نور

نقش زد نورش به رخ خواننده دور

شادکامی در دل جوشان عشق

دوستداری در رهش پوشیده تور

 

نور و مهتاب سروری آمد چنین

عشق و زیبایی بکارد در زمین

عید نوروز باستانی در ظهور

 آب بارانی بشورد عاشقین

 

کاشت برگ شادمانی در دیار

عید نوروز دیدبانی در بهار

همه جا سر سبز و پوشیده زدشت

گل فشانی کرد جهانی آشکار

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 29/12/1390

اخرین سروده ی سال 1390

 

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: دوبیتی عید نوروز ,
:: بازدید از این مطلب : 1923
|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : سه شنبه 1 فروردين 1391
.

حماتي مناقرة قال طلق بنتها

حمارتك العرجة تغنيك عن سؤال اللئيم

حمارتي العرجة ولا فرسك يا ابن العم

حمار شغل

الحمار في راسه صوت ما يرتاح الا اذا زعقه

الحمار الهادي منتوف ذيله

حمار وادي ديله

حمارك الاعرج ولا جمل ابن عمك

حنك ما يكسرش حنك

الحيا في الرجال يورث الفقر

الحيطان الها ودان

الحيطة الواطية ينطوا عليها الكلاب

الحي ماله قاتل

حيلة المقل دموعه

الحية تخلف حوية

المحقق جاسم امحمد الحسانی السلیماوی الساری 27/12/1390



:: بازدید از این مطلب : 2349
|
امتیاز مطلب : 68
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 28 اسفند 1390
.


خرة صبرت في بيتها عمرت

حزن الهلافيت الوسخ والشراميط

الرحزن يعلم البكى والفرح يعلم الزغاريط

الحس عالي والفراش خالي

الحس سالك والزر بارك

حسبنا حساب الحية والعقربة ما كانت عالبال

الحسد عند الجيران والبغض عند القرايب

حسدتني جارتي علىلا طول رجليه

حسدني البين على كبر شواربي

الحسن اخو الحسين

حسن السوق ولا حسن البضاعة

الحسنة تقشيش

الحسنة ما تجوزش الا بعد كفو البيت

حسنة وانا سيدك

حسمة يا سيدي قال سيدك بيوكل قشرة

الحسود تعبان

الحصان الهادي منتوف ذيله

حصيرة البيت تحرم عالجامع

حصيرة الصيف واسعة

حضروا المداود قبل حضور البقر

حط اشي تلقى اشي

حط ايدك على عينك زي ما توجعك توجع غيرك

حط راسك بين الروس وقول يا قطاع الروس

حط راسك وسط الروس تسلم

حط رجلك مطرح رجل السعيد تسعد

حط قبل ما تتعب وشيل قبل ما تستريح

حط الها كرسي والامور ترسي

الحق اللي وراه مطالب ما يموتش

الحق نطاح

حكم البلد على تلها

الحلابة ولا مسك العجول

حلاوة اللسان عز بلا رجال

حلفوا الحرامي قال جاك الفرج

حلها بايدك اولى ما تحلها باسنانك

حلم الجوعان عيش

حلم القطط اكلة فيران



:: بازدید از این مطلب : 2584
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 28 اسفند 1390
.

الحمار في راسه صوت ما يرتاح الا اذا زعقه

الحمار الهادي منتوف ذيله

حمار وادي ديله

حمارك الاعرج ولا جمل ابن عمك

حنك ما يكسرش حنك

الحيا في الرجال يورث الفقر

الحيطان الها ودان

الحيطة الواطية ينطوا عليها الكلاب

الحي ماله قاتل

حيلة المقل دموعه

الحية تخلف حوية

يـتبع...

 



الحاجة الدايرة ما عليهاش نور

حاجة ااست في الصندوق وحاجة الجارية في السوق

الحاجة في السوق بتقول نيني نيني لما يجي اللي يشتريني

حاجة ما تهمك وصي عليها جوز امك

حافية وسابقة المداعي

حاكمك غريمك ان ما طعته يضيمك

خاميها حراميها

الحاوي ما ينساش موت ابنه والحية ما تنساش قطع ذيلها

الحب ملاحق القدوس

حب وواري واكره وداري

حبني وخذ زعبوط قال هي المحبة بالنبوت

حبة تتقل الميزان

حبر في ورق

الحبس حبس ولو في بستان

حبيب ماله حبيب ماله وعدو ماله عدو ماله

الحجر خالي واللبن للديل

الحجر الدوار لا بد له من لطمة

الحجر قصيرة والبزاز مدلية

حد يبقى في ايده القلم ويكتب نفسه شقي

حد يقول البغل في الابريق

حد يقول للغول عينك حمرة

خداية ضمنت غراب قال يطيروا الاتنين

الحداية ما ترميش كتاكيت

حداية من الجبل تطرد اصحاب الوطن

الحذر ما يمنعش القدر

الحرامي ايده ما تاكله

الحرامي يتاكل بايه

الحرامي الشاطر ما يسرقش من حارته

الحرامي على راسه ريشه

الحرامي مالوش رجلين

الحرامي وعملته

الحرامي يا قاتل يا مقتول

حرص من صاحبك ولا تخونه

خرة صبرت في بيتها عمرت

حزن الهلافيت الوسخ والشراميط



:: بازدید از این مطلب : 2246
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 28 اسفند 1390
.


الحرامي يتاكل بايه

الحرامي الشاطر ما يسرقش من حارته

الحرامي على راسه ريشه

الحرامي مالوش رجلين

الحرامي وعملته

الحرامي يا قاتل يا مقتول

حرص من صاحبك ولا تخونه

خرة صبرت في بيتها عمرت

حزن الهلافيت الوسخ والشراميط

الرحزن يعلم البكى والفرح يعلم الزغاريط

الحس عالي والفراش خالي

الحس سالك والزر بارك

حسبنا حساب الحية والعقربة ما كانت عالبال

الحسد عند الجيران والبغض عند القرايب

حسدتني جارتي علىلا طول رجليه

حسدني البين على كبر شواربي

الحسن اخو الحسين

حسن السوق ولا حسن البضاعة

الحسنة تقشيش

الحسنة ما تجوزش الا بعد كفو البيت

حسنة وانا سيدك

حسمة يا سيدي قال سيدك بيوكل قشرة

الحسود تعبان

الحصان الهادي منتوف ذيله

حصيرة البيت تحرم عالجامع

حصيرة الصيف واسعة

حضروا المداود قبل حضور البقر

حط اشي تلقى اشي

حط ايدك على عينك زي ما توجعك توجع غيرك

حط راسك بين الروس وقول يا قطاع الروس

حط راسك وسط الروس تسلم

حط رجلك مطرح رجل السعيد تسعد

حط قبل ما تتعب وشيل قبل ما تستريح

حط الها كرسي والامور ترسي

الحق اللي وراه مطالب ما يموتش

الحق نطاح

حكم البلد على تلها

الحلابة ولا مسك العجول

حلاوة اللسان عز بلا رجال

حلفوا الحرامي قال جاك الفرج

حلها بايدك اولى ما تحلها باسنانك

حلم الجوعان عيش

حلم القطط اكلة فيران

حماتي مناقرة قال طلق بنتها

حمارتك العرجة تغنيك عن سؤال اللئيم

حمارتي العرجة ولا فرسك يا ابن العم

حمار شغل




:: بازدید از این مطلب : 2643
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 28 اسفند 1390
.

كلب اجرب وانفتح اله مطلب

كلب حي خير من سبع ميت

الكلب في بيته سبع

الكلب ما يتشاطر الا باب داره

الكلب ما يعض ودن اخوه

كلب ينبح ما يعضش

كلمة بكرة زرعوها ما طلعتش

كلمة تجيبه وكلمة توديه

كلمة الحق تقف في الزور

كلمة يا ريت عمرها ما عمرت بيت

كله عند العرب صابون

كله عند العرب قطين

كنت بالهم القديم راضي اجاني الهم الجديد زود امراضي

كنا في البيطرة صرنا في الحكمة

الكنيسة بتعرف اهلها

كويس وارخيص وابن ناس

كيد النساء غلب كيد الرجال

كون في اول السوق يا جحا ولو بقص اللحى

كله سلف ودين حتى المشي على الرجلين

يـتبع...

 



الحاجة الدايرة ما عليهاش نور

حاجة ااست في الصندوق وحاجة الجارية في السوق

الحاجة في السوق بتقول نيني نيني لما يجي اللي يشتريني

حاجة ما تهمك وصي عليها جوز امك

حافية وسابقة المداعي

حاكمك غريمك ان ما طعته يضيمك

خاميها حراميها

الحاوي ما ينساش موت ابنه والحية ما تنساش قطع ذيلها

الحب ملاحق القدوس

حب وواري واكره وداري

حبني وخذ زعبوط قال هي المحبة بالنبوت

حبة تتقل الميزان

حبر في ورق

الحبس حبس ولو في بستان

حبيب ماله حبيب ماله وعدو ماله عدو ماله

الحجر خالي واللبن للديل

الحجر الدوار لا بد له من لطمة

الحجر قصيرة والبزاز مدلية

حد يبقى في ايده القلم ويكتب نفسه شقي

حد يقول البغل في الابريق

حد يقول للغول عينك حمرة

خداية ضمنت غراب قال يطيروا الاتنين

الحداية ما ترميش كتاكيت

حداية من الجبل تطرد اصحاب الوطن

الحذر ما يمنعش القدر

الحرامي ايده ما تاكله



:: بازدید از این مطلب : 2434
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 28 اسفند 1390
.
صفحات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی