مدونة الشاعرجاسم ثعلبی (الحسّانی) فی اللغه العربیه و الفارسیه

.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

شاپرک ، شاپرک ، بر گُل من پا نزن

دلبرک ، دلبرک ، چشمکی شیدا نزن

ناز نازی شدی ، دلبرِ بازی شدی

کف نکن به غم ها ، سرورِ آزی شدی

دخترک ، دخترک ، سفر به این بهانه

رفتی دلم عزا رفت ، بی وعده بی نشانه

بیخوابی سر کشیدم ، از درد و قصه هایت

شب ها سحر نخفتم ، دل شاد خنده هایت

میهمان آسمانم ، ماه و ستاره هایش

ذکر تو را فراموش ، یک لحظه با نمایَش

شاپرک ، شاپرک ، باران زده جهانم

از دوری غم تو ، سیلی زده به جانم

بیا نرو دوباره ، بمان در آشیانه

در کلبه ی دل من ، بخوان شعر و ترانه

دلم به خواب رفته ، با صدایِ مهربانت

سرودِ مستیِ دل ، چشیدم از دهانت

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 13/02/1391

 



:: برچسب‌ها: شاپرک ,
:: بازدید از این مطلب : 2126
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391
.

تو یه ماهی توی دریا ، تو عزیزتر از وجودم

تو فروغی توی صحرا ، نورِ دل بر تو گشودم

تابشی ، مهری ، جمالی ، روشنی بر این جهانم

کهکشانی ، آسمانی ، با نگاهِت من جوانم

تو یه اشکی در رخِ غم ، یا که سیلابی رو دردم؟

تو همان عشقی عزیزم بی وجودت سردِ سردم

تو یه مهتابی تو شبهام ، آسمونی پر ستاره

توی دیدارِ ترانه ، تو نُتی برام دوباره

غرقم از مستیه چشمات ، با دلی آزرده از غم

می رم از صحرای قلبت ، زیرِ این بارونِ نم نم

با لباسی پاره پوره می رسم پای درختی

می کشم دردِ فراغت روی بومِ شب به سختی

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 12/02/1391

 

 



:: برچسب‌ها: بوم شب ,
:: بازدید از این مطلب : 2043
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391
.

 

در دل من تو عزیزترین ، عزیزی

عمقِ اشک و ، به چشای من نریزی

درد و سیلابِ نگاهم ، درِ سدها رو شکستی

در درونم صد هزار فاصله ی عشق و تو بستی

همه ی صبرِ دلم ، بارش نموده

قطره ی هجرت گلم ، سازش نموده

تو نبودی وقتی من ، یادت نمودم

تو ندیدی اشک و با آهت سرودم

بر سرِ عهدت بمون و یاورم شو

توی گوشِ من بخون و سرورم شو

تو که زیبایی و من غرقِ نگاهت

شانه با چشمم زدم ، زلفِ سیاهت

 

 



:: برچسب‌ها: زلفِ سیاهت ,
:: بازدید از این مطلب : 1986
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391
.

تو مث(ل) آسمون می مونی

گاهی صافی گاهی ابری

تو مث (ل) غروب خورشید

زرده پوشیده به صبری

تو مثل هوا می مونی

تو همان شفاف سردی

تو کمال عشق و نازی

تو خودت لفاف دردی

طاقت دوری ندارم

به خدا بی تو می میرم

بین کوههای لبانت

خدایا که من اسیرم

عشق را همچو ترانه

خوانده ام در کوی مستت

با زبان بی زبانی

جسته ام گرمای دستت

تو مثل غزل سرایی

با صدای مهربونت

تو عروس سحر نازی

با نگاهِ عاشقونت

در دیار دشت گلها

تو یه عطری از بهشتم

تو فرشته و عزیزی

تو سفیر سرنوشتم

آسمانِ کم ستاره

چی شده بارش گرفته

شادی و خاطره ها رو

اینچنین در خود نهفته

توی دفتر نگاهت

خط زدی از سرنوشتی

یادمانِ  درد فردا

شادمان در آن نوشتی

 

جاسم ثعلبی (حسّانی)  11/02/1391

 

 

 



:: برچسب‌ها: آسمون کم ستاره ,
:: بازدید از این مطلب : 2271
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 11 ارديبهشت 1391
.

 

توی باغچه ی دلم ، گل عشقت ریشه زد

در سبزه زار غنچه ها ، غم و دردت بیشه زد

سوختی کلبه ی پوشیده به تار  ، افروختی آتش خفتیده به زار

با سکوت دلفریب قصه ها ، ساقه ی عشق درونم تیشه زد

واژگون افتاده ام ، در کوی او درمانده ام

هیچکس باور نداشت ، در هجر او پر کنده ام

مرغ عشقم خسته شد ، اشک چشمم بسته شد

سالها پوشیده غم ، کوهی در دل مانده ام

وای از این درد زیاد ، کاش محبوبم بیاد

از این همه دلواپسی ، گم شده در گردباد

لیلی مجنون خوانده ام ، خواب دلبر دیده ام

مرگ و ماندن ناگهان ، در ذهن من پرورده شاد

بی تو زندگی تمام ، بی تو افتادن به دام

بی تو ماوایم جحیم ، بی تو تلخی زد به کام

دلبرم آسوده باش ، سروری شالوده باش

خودکشی دور از ختام ، دوستت دارم تمام

جاسم ثعلبی (حسّانی) 10/02/1391

 

 



:: بازدید از این مطلب : 2686
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 10 ارديبهشت 1391
.

 

سر پیری سپیدی گشته ریشم

گهی صباغ پندی کرده پیشم

سبیل و ریش بسپردم به دستش

به درد و غم کشان گردیده نیشم

***

بدیدم موس سر ، رنگش پریده

دل از عطار را برگش خریده

زده بر موی سر ریش و سبیلم

ورم کرده رخ و صورت و دیده

***

سپردم ریش خود تیشه زدند را

سفیدی از تهش ریشه زدند را

به ناگه درد و زاری سرخ رو زد

پشیمانم گل از بیشه زدند را

***

سر  و صورت نزن عشقش همین است

نگو آرایش و درمان کمین است

اگر اهل تبحّر باشی ای دوست

ببُر موی سرت تا نازنین است

***

میازار جانی به قدرت کشان

نشانید قهرش به ندرت گران

چو سیلی خروشان بپوشد تو را

چو یک روز ماند به عمرت نشان

***

صبور و غیور و جهان بین باش

امین ووزیر و رمان چین باش

چو فرسوده گردد تن و قدرتت

چراغ نهان قوم و آیین باش

***

اگر دوست داری بشی شادمان

هم و قصه با هم نهی در مکان

به ترتیب تاثیر قبری بکن

یکایک به خاک افکنی در زمان

***

مده سر نخ عنان زندگی را

به هر کس باختی در بردگی را

چنان آزرده گردی در نهایت

فسار اسب خود گم گشتی در جا

***

حدیثی هست خواندم از امامان

دو تاثیر است ظاهر از عزیزان

درون رخ شود در جمع پیدا

ویا در گفته اش حس از گناهان

***

بپیما راه خود با راهنما را

بکش شادی و غم در شب نما را

خدا در آسمان و دشت و صحرا

قرار داده نشانی رهگشا را

***

خدا زیبنده ی هر عابدی هست

خدا فرهیخته ی هر مومنی هست

جهان انسان طبیعت دشت و دریا

اساس شادی هر زاهدی هست

***

خدا جن و فرشته آفریده

خدا نسناس زنده آفریده

من و تو زنده ایم در خوبی و بد

جهان با این نکویی آفریده

***

بکش مهر لطافت سر یتیمی

کمک کن زنده ای دلبر رحیمی

نمی ارزد به چندی عمر کردن

همین ارزش وزد از هر نسیمی

***

نزن با هر کسی حرفت به فریاد

صبور و خویشتن داری به هر داد

اگر دیدی طرف دیوانه گشته

سکوت و ترک صحنه گردد آزاد

***

صداقت بخشش و علم و امانت

چو مهتابی زند راه زمانت

بکار آن ریشه ی مهرت به هر دشت

تو سبزینه کشد عمر جهانت

 

جاسم ثعلبی (حسّانی)  08/02/1391

 

 



:: برچسب‌ها: پندها و اندرزها ,
:: بازدید از این مطلب : 1909
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 8 ارديبهشت 1391
.

تابوت سوارم

 

ای آسمانِ ، اشک  و  بهاره

 بگو به ابرها ، تگرگ بباره

دیگر که این دلها ، طاقت نداره

 با مرگ نیکی ها ، شادی بکاره

*******

بهار دلگرمی ، شده پریشان

 ناراحتی ، غم ها  ،گشته شتابان

سیاه و سپیدی ، چون میش و گرگان

 این زندگی نیست ، دیو و ستاره

*******

نم و پلیدی را ، در سرنوشتم

درد دلم پیدا ،  با خون نوشتم

آتش زدند یکجا ، دوستان به کِشتم

پس حاصلش گردید ، جنگ او دماره

*******

امروزم از دیروز ، بدتر بدیدم

در دام غم خواری ، ناله کشیدم

قبرو زمینش را ، زودتر خریدم

پلاک و دیوارش ، نصب در کناره

*******

دیگر چه دلگرمی ، از یاوران دارم

از صبح سر بارم ، تا شب سر کارم

جسم و تنم خسته ، روحِ عزا دارم

دلخوش هجرم را ، در غم سواره

*******

حال و هوای ما ، چون مرغ بی بال

در شوره زاری ماند ، اسیر کانال

پاهای او بسته زندانی  در چال

با تیغ سر بُر ها ، شد پاره پاره

*******

مرگ و کفن همراه ، در روزگارم

پایان این بازی ، تابوت سوارم

دار وندارم را ، در دنیا می زارم

غیر از عمل  هیچی ، معنی نداره

*******

جاسم ثعلبی (حسّانی) 07/02/1391

 

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: تابوت سوارم ,
:: بازدید از این مطلب : 2073
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391
.

احبک یشهد الگلبی الشجر والمای

الشعر و القافیه او نظمه او دواوینه

من لحظه الشفتنی او گلت انت اهوای

ابطن الروح شتلیتک یبو اردینه

العتب میفید عینک شلّعت بچلای

گلب الما رجف گصه ابسچاچینه

ادری اتاخرت من موعدک ویای

واگفلک سنه علی الشاطی تعبینه

یرن نقال رقمک ما تجیبه اشوای

شنهی هل دلال ابعد او سلینه

سکران ابمحبتک ضنوتی او سلوای

تدللّ علینه ابعد او خلینه

تگول انحب کذب ما صدگیت الرای

لا تنشد ولا تسئل ابهل مینه

تگول اهواک لاکن وجهک ابملگای

بزلوفک تسد بابه او قوانینه

تهت امن الدرب و اتعکر ابممشای

فگدت الصیت والخوه ابمحاچینه

من ابعید ارسمک بل صدر شچای

اذا نامت العین انت انتبه لینه

ما اشاقی لان آنه اوگفت ودّای

عفت اهلی او عمامی او گلبه ناسینه

شربت الصبر مر گص زردتی وامعای

لاکن ما شربت العسل من عینه

احبنک محبة حب بحب منوای

ما اعوفک غزال او ما تماسینه

افکر بیک لیل انهاری صرت اغطای

ما نامت العین ارجوک داوینه

اظن الموت یسهر لیله کله احذای

یهون الموت و الفرگه تاذینه

جمّت الدموع ابفرگتک یا دای

بل کاس الشربته ابسکرت اسنینه

رجاء لو متت کفن جثتی و احشای

علی درب الغرام ارجوک دلینه

معنی:

چشم براهتم

می خوامت درختان شاهد و دریا

با شعر و ترانه بزم و هم نظمی

از آن لحظه که دیدی عشق بی آوا

درون جان و دل دادم چقدر گرمی

ملامت نیست چشمت کور کرده ما

قلب بی زبان چاقو زده جسمی

دانستم به موعد دیر رفتم را

ولی یک سال جا ماندم به بی رحمی

نمای گوشیت آتش گرفت در جا

چه می نازی مرا نگذار در ختمی

مستم از جمالت در رخم پیدا

با نازت گرفتارم به دل نرمی

دروغ است گفته ای در دامت و شیدا

نه پرسش نه سئوال دلسرد و بی گرمی

سر راهت نشستم کوفتی  در با

به گیسویت درم بستی چه بد رسمی

راهم گم شدو پستی بلندی ها

مقام و قوم ترکم کرد در بزمی

تو را در سینه ام دل کاشتم یارا

اگر خوابید چشمت یار در شرمی

مزاحی نیست یارا من اسیرت تا

تا خواهر پدر مادر نهد رزمی

جام صبر نوشیدم بریده نا

لیکن عشق تو شهدی به هر قسمی

تو را من دوست می دارم به  صد دنیا

نمی بازم به مکرت  فرد با رزمی

به تو در فکرم و روز و شبم غم را

چشم خوب نارفته به هر خصمی

گمانم خشک و بی آبی کُشد صحرا

نمی ترسم ز مرگ از هجر و بد عزمی

تمام اشک ها با دوریت ناگاه

در جامی تناول کرده دل فهمی

تمنا دارمت گر مرده ام یارا

پیام عشق خاکش کن به سر گرمی

 

جاسم ثعلبی السلیماوی الساری (حسّانی) 06/02/1391

 

 



:: برچسب‌ها: عینی علی دربک / چشم براهتم ,
:: بازدید از این مطلب : 1925
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391
.

فاطمه ام ابیها ، فاطمه حور الجنان

فاطمه نجمة علیها ، فاطمه نور و زمان

نورشع برض الرساله زالت ارکان الضلام

ثبّتت اصل الامامه ، فاطمه ایصح بلکلام

آه یا ثمره الجنه یا رطب نخل ابسمایی

حب الچ بل گلب نائم یا عذب مایی اوهوایی

نبذه بل معراج تنطق نطفة الحق بل ورید

سفره من مرسل ضماها سهرت الرب الوحید

انتِ شمعه او نور یضوی کالشمس و انجومه حوله

انتِ ورده ابقصن نابع عطّرت ارضه او سهوله

انتِ عامود الامامه انتِ بدر ابسماء ماطر

انتِ گلب السهر لیله ، انتِ ام الغد الزاهر

فاطمه نجمه ابسمانه ، فاطمه نطق و بیان

فاطمه حب و حنانه ، فاطمه صوت او اذان

فاطمه عشق و غرامه ، فاطمه نار و لهب

فاطمه عیش اوسلامه ، فاطمه ستر و غضب

بل عزا و الشیعه تحزن یوم غادرتی الحنان

حسن و حسین او خواته الکربلا عدتی الزمان

آه گلبی دم نزف من فگد اولادچ یسور

ابکربلا و حسین شاهد قدم الروح ابسرور

 

معنی:

فاطمه ام ابیها

فاطمه ام ابیها ، ای فرشته ای بهشت

فاطمه نورِ ستاره ، فاطمه عشق و سرشت

تابشش ارضِ حجاز و دشمنِ ظلم و ستم

سرور اصلِ امامت ، داور شادی و غم

آه ای میوه بهشتی ، ای رطب نخلِ امامت

در درونِ روحِ عشقت دل پاک آمد، پیامت

کن خلاصه درد هجرت در کلامِ حق نوشته

سفرِ معراج مُرسل ، یادمانی ای فرشته

تو یه شمعی نور پاشی ، آفتابی با ستاره

تو یه گل در ساقه عطری ، ماهتابی شد دوباره

تو ستونِ هر امامی ، تو یه ماهی تو یه باران

تو که بی خوابی کشیدی ، مادرِ امروزِ یاران

فاطمه نور آسمانی ، فاطمه نطق و بیانی

فاطمه حُب و عدالت ، فاطمه صوتِ  اذانی

فاطمه عشق و کرامت ، فاطمه آتش و دود

فاطمه عیش و سلامت ، فاطمه صبر و سرود

در عزا شیعه نشسته ، روزِ پروازِ کمالت

 آن دو فرزند رشیدت کربلا جسته جمالت

آه قلبم خون بارید ، اشک و باران حسینت

کربلا شاهد نشسته قطع دستان نور عینت

جاسم ثعلبی 05/02/1391

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: فاطمه ام ابیها ,
:: بازدید از این مطلب : 1838
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : سه شنبه 5 ارديبهشت 1391
.

نورِ امامت درخشیده زبانِ عشق

از فاطمه غریده طالبانِ عشق

قطره ای از هزار دریای بیکران

باریده بر قلوبِ عاشقانِ عشق

بشست دل مرتاض دلبرانِ زمان

با اعتماد به نفس و مهرگانِ عشق

چرخِ امامت چو گردان شود روزگار

طی کرد زمانه به آن رهروانِ عشق

مژده رسیده از سرور دلِ طبیب

معراج خدا نموده مرسلانِ عشق

بفرموده ی دانا امینی هر دلیر

یک دانه ی خرما زِ مهربانِ عشق

تناول نموده در فضای برون دیار

بجوشید علقه در آهوانِ عشق

شکوفا شده زر در نهانِ زمین

چه شاداب آن یار بادبان عشق

زمانی که گل در سبد چیده شد

بتابید در قعر آسمانِ عشق

خریدار شد نهان جند اختری

به فرمان حق بچید یادمانِ عشق

به ناگه خبرداد آفتاب دل پذیر

علی بن ابیطالب است از جهانِ عشق

سحرگه رسولان رسانده این پیام

فاطمه همسری است در امانِ عشق

ندا در رسیده از خالق روح و جسم

با حلقه نگینی پسندیده مومنانِ عشق

کهکشان در فضا درخشید نورِ جمال

امامِ حسن و حسین است، زینبانِ عشق

چو آتش زده خرمن حسد دشمنان

از عدم شمیم عطر محرمانِ عشق

به لجاجت شبانه هزار دزد رهسوار درد

ناگه شکسته شد به ستم استخوانِ عشق

از درد فشار سخت میانِ در

دراز کشیده به تختی ماندگانِ عشق

سحرگاه به دیدار نهایی سفر نمود

آن فاطمه آفتابی در کمانِ عشق

وصیت نموده صاحب سیف ذوالفقار

شبانگاه دفنش شود در مغانِ عشق

جاسم ثعلبی (حسّانی) 04/02/1391

 

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: پاره ی جگر پیامبر ,
:: بازدید از این مطلب : 2024
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 4 ارديبهشت 1391
.

 

آسمان غم نم گرفته شستشو کرده دیار

ریشه ی آبش نهفته گفتگو کرده به یار

آبِ هر رودی نهانی مد زده رنگِ جدید

رودخانه در خروشِ سیلی آمد در پدید

کلبه ی نی در کناری رودِ نیسان بافتم

در کنارش یک بلم در آبِ صاف انداختم

آن ورش جنگل و خوشه زد کمالِ دیدنی

میوه های سبز و خرّم در جمالِ خوردنی

در درونِ کلبه فرشی از گیاهانِ نشین

منقل و قوری و سینی ، استکانی در کمین

لبِ رودِ با صفایی ماهی اندر جای آن

تور ماهیگیری نصب و منتظر در پای آن

گاه گاهی می تکاند رشته ی توری به آب

ماهیِ گنده دماغی چشمِ نوری زد به خواب

با بلم ماهی گرفته پاک و آماده و ناب

درب کلبه با زغالی آتش و بوی کباب

طابگ  نانِ برنجی مزه اش خیلی لذیذ

هر خوراکی پای صحرا خوردنش دانی یه چیز

بازی در آب و شنا را آب کارون در بهار

جان می داده به قلبی غم گرفته در ستار

گشت کرخه آبهایش با بلم جانی دهد

درد و غم از دل گرفته عزم و ایمانی دهد

شهر ما شهرِ عجایب از سپیده تا غروب

جای تفریح و گذر را مردمانش خیلی خوب

خون گرم و شادمان و یار مهمان داری است

می پرستند هر غریبه مقدمش درباری است

جاسم ثعلبی (حسّانی ) 03/02/1391

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: گردشی در سیلِ بهاری(اهواز) ,
:: بازدید از این مطلب : 1844
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 4 ارديبهشت 1391
.

 

عبرت اشطوط همی و آنه ساری

یمینی حسّت الفرگه وی یساری

العمه المچریه دفنیتک یسری

اموت ابغربتی غصبن علیه

 

الفخر لعواجه قایدهه و المهه

ابفکره دبر اخوانه و لمهه

تحمل کل شدایدهه و الامهه

سید ثبت بخته ابهل ثنیه

 

سرو سارت اضعون الحگ و ساری

دمی ابکل مجاریی وساری

اذا تسئل من الطرفی و الساری

تجد ذیچ الشجاعه والخویه

 

یمینی شهدت ابحگکم و یساری

علی لمت هلی اسعی و اساری

احلفک بل لبن امک یساری

عدّی و ادرس اعلوم الخفیه

 

تمنیت الفرح لهلی او عمامی ایدوم

او تمنیت الفخر لهل العلم و الزوم

او تمنیت الفقیر ایصیر سید الگوم

من ربی های اتمناها

 

دبات او ثعالب و اگرف او سلمان( بیت اسلیم)

بیت الحجی و انفاضات و آل حسّان

و آل حیدر عمامی و آل فرج اخوان

دم واحد یجری ابشریانی

 

هله ابراعی السفینه او هله ابقایدها

لا موج النسفها او حل شدایدها

عفیه الگادهه او عفیه المساندها

اتقدم و احنه الجیدومه

اجنود الحگ تترباله

 

هله ابمفتاح السعاده او هله ابزهرة کل سرور

او هله ابشمع النوره یضوی عطره ایفوح اببخور

او هله ابرمای الکلایف الحرکه بیده رش تثور

بوکات الصعبه اتنخاله

ما فر منهه او شد ازنوده

 

من الشاعر جاسم امحمد الجبیره الحسّانی السلیماوی

الساری 03/02/1391

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: ابوذیه هدیه الی اخوانی السواری ,
:: بازدید از این مطلب : 1915
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 4 ارديبهشت 1391
.

بَه چه دل سیری ، عشقِ در پیری

آه و بی خوابیِ شب ، مست و دلگیری

وای از این دردا ، در غمی زیبا

تشنه لب گل گشته است ، یاوری تنها

رنگِ مصنوعی ، موی سر نوعی

جامه ی رنگین کمان ، وعده با طوقی

بَه عجب زیباست ، لب به لب دریاست

خوانده سرودِ عشق ، مرغکی شیداست

بی بی عاشق شد ، ماهی فالق شد

نورِ او پیداست ، از هر چی طالق شد

شب نخوابیده ، مستی جوییده

نقش زد صورتِ ماه ، ستاره تابیده

وای از این وعده ، پیر و درمانده

با عصا تکیه کنان ، عاشقی زنده

چشمِ عینک پوش ، مسج و تن جوش

شعر عشق و عاشقی ، بوی عطر آغوش

چه پریشانی ، چشمِ گریانی

بی بی و بابابزرگ ، گل و گلدانی

جاسم ثعلبی (حسّانی )  02/02/1391

 



:: برچسب‌ها: عشق در پیری ,
:: بازدید از این مطلب : 2097
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 3 ارديبهشت 1391
.

ساحل دریا کنارم ، قایقی رنگین سوارم

لبِ دریا   بَه چه زیبا

همه جا شاد و قشنگه ، آبِ دریا بَه چه رنگه

چه تماشا -  شن و دریا

پاپتی بر روی شن ها ، بازی و عشق و تمنّا

رازِ دلها در آسمان ها

دسته دسته رفته بودند ، شیونِ عشقی سرودند

بَه چه خوانا -  در عشق پیدا

بال می زد مرغکِ غم ، در جوارِ اشکِ شبنم

بارش بارانی نم نم

یارِ شیدا -  در تماشا -  بَه چه زیبا

ساحلِ دریا کنارم ، بَه چه گلها در دیارم

شاد و خندان -  ثعلبی جان -  دردِ درمان -  در شنستان

ای گلِ لشتِ نشایی -  باغ و بستان با وفایی

تو بلامی سر -  اشکی دلبر

عاشقم چه مهربونی ، رشتیِ شیرین زبونی

شرجی زد از ناودونی

اشکِ تنها -  در همه جا -  پای گلها -  بَه چه زیبا

جاسم ثعلبی (حسّانی )  01/02/1391

 

 

 



:: برچسب‌ها: ساحل دریا کنار ,
:: بازدید از این مطلب : 1795
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 3 ارديبهشت 1391
.

گلی جانا چو مهتاب زمانی

زلالی دل چو آب زندگانی

چراغ و چشم هایت تاب بر داشت

فراغ و دردهایت خواب بر داشت

مرا دیوانه گردد خنده هایت

دل و جانم بماند در فدایت

مرا در کوی مجنون یادگاری

رسد ازبوی لیلا افتخاری

چو لبخندی زدی یکدم نمایان

نفس در عاشقی ماندم به پایان

چه مویی پشت بر سر بسته بودی

چه گیسویی به ناگه گشته بودی

سر زلفت نمایی چون هلال است

کمان ابروی زیبایت و خال است

دو چشمان سیاهت آرمیده

دو مژگان را گل ماهت خریده

کبوتر راهرو در رفتنت بود

چه گامی نرم را در گشتنت بود

سر لب ها چه چسبیده به راهی

تو را تشبیه گویم لب به ماهی

تو را بینی تو را دندان تو را گوش

کشیدم مهر بی همتا در آغوش

چه خورشیدی چه مهتابی چه دردی

چرا ساکت چرا لالی چه سردی

مرا کشتی به اوصاف قشنگت

اسیر تو به الطافت به ننگت

ثریا باش می جویم کجایی

زحل ها گفته می دونم بلایی

جاسم ثعلبی (حسّانی) 31/01/1391

 

 



:: بازدید از این مطلب : 2382
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : شنبه 2 ارديبهشت 1391
.


 

ای گلِ اهوازی ، رعنا و طنازی

در ساحلِ کارون ، کردی دلم مجنون

شدم اسیر تو ، در ریزش بارون

آوای هر سازی ، ای گلِ اهوازی

***

قابِ چشت پیداست ، چون قایقی زیباست

گیسوی آویزت ، تاجِ سرت غوغاست

چه خوشگل و نازی ، ای گلِ اهوازی

***

باشیله و دیبا ، چو آهو در صحرا

عبای پوشیده ، چو کشتی در دریا

در چشمِ غمازی ، ای گلِ اهوازی

***

ای نوگلِ خندون ، ماتم زده در جون

بی تو دلم تنگه ، آواره در زیتون

ای نُتِ آوازی ، دختر اهوازی

***

هلال تابیده ، در دلم رقصیده

در نادری رویید ، عطر گل پاشیده

سرور هر رازی ، ای گلِ اهوازی

***

یکدل و یک رنگی ، عفیف و خوش برگی

ای ساقه ی بی خار ، روییده بر سنگی

هرگز نمی بازی ، ای گل اهوازی

 

جاسم ثعلبی ( حسّانی )  30/02/1391




:: برچسب‌ها: گل اهوازی ,
:: بازدید از این مطلب : 1847
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 1 ارديبهشت 1391
.

من علمنّي حرفاً شنيدم نام زيبايـــــــــت

فقد صيّرني عبداً خريدم نظم شيدايـــــــت

تو را در آسمان ديدم خيالي نيست جويايــم

درون كلبه ي دردم پسنديدم نواهايـــــــت

دل آزرده نشو جانا مرا در قالب تعليـــــــم

به تنهايي سفر كرده درون جام ديبايــــــت

شميم قطره ي باران كه در قلبت فرو رفتـــه

مرا شوييده در وادي، دل و عقلم به آوايــــت

به آب صاف و دريايي بهشتي در زلالـــت را

مرا نوش گوارايي بشستي در صفاهايــــــت

پيامبر گونه اي يارا معلم سرور دلهــــــــا

شبيه آن رسولاني بجوشان در نداهايـــــت

چه خوشحالم از آن روزي كه دردم مي شود درمان

سراغ باغ رنگينم بجسته بوي گلهايـــــــت

خوي خوش معشر نما در دشت دلهاي يتيـم

مهتاب زن در ظلمتم سر باز آن ماوايـــــت

تو را در خواب مي بينم و در روزم سر افــرازم

اگر در سينه جا دارم سفر كرده به شيوايــــت

بكن ريشه ي جهل و غم از اين ساحل درياهـا

خروشان مي شود اذهان ِ زيبنده به دنيايـــت

بكار آن ساقه ي تعليم در دلبان مستي هــــا

گلستان مي شود زيباست در اطراف دريايــت

الهي عمر بي حاصل كه در چنته به من دادي

به عمر آن عزيز جان برخ دل در نما هايـــت

ثعالب سالها كوشيد در تعليم و آمــــــوزش

به شهر و روستا رفته كشيده درد غم هايــت

 

 

 

 

 

 

فقد صيرني عبداً شربت ا لنظم من فكــرك

رايتك في السما ءا ستاد مو متخيل النظــره

في بيت الالم حبيت شمه نابعه الگلبــــك

تعذب گلبك التعبان في قالب ربانه اسنين

انه الوحدي ابسفر طريت ابشطوط التنظر المطــــرك

قطرة ريحتك مطرت علي گلبي ابسهر جـــــــــرار

غسلت جسمي و الامي او علي الوادي إسمعت صوتك

مايك صافي يا بحري جنة انته او زلالك طيــــــب

شربت العافيه او غسليت عگلي من كثر ذكــــــرك

يا سيرت نبي الاسلام يا استاد يا  جيـــــــــدوم

يا شبه الرساله ارسيت فّور بل گلب عــــــــطرك

فرحت ابيوم داويته الگلب من كل الم و احــــرور

ادور بل ورد بستان متلون يشــــــــــع وردك

عاشر يتامه يا شهم اخلاقك او فنك نبـــــــــذ

بزغت شمس من ظلمتي جندي المدينه الحبتك

اشوفك في منامي اهواي و ايامي ابفرح ســـرها

اذا دخليت دلالك طويت الطرق من دربـــــك

 

 

 

سروده جاسم ثعلبي (حسّاني) 30/01/1391

 

 

 

 

شعر ترجمه شده فارسي و عربي



:: بازدید از این مطلب : 1979
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 30 فروردين 1391
.

درختان و کوهها و دشت و جهان

از انسان و جن ها خدایش همان

زمین وفلک خلقت این خدای

خریدار آن در گرانقدر جای

هزاران ستاره فروزد فضاء

به شش روز سازنده دست خدا

بسازد خدایم جهانی عجیب

عبادت کنان در دعا  بی رغیب

مسافر چنان در جهان زنده ایم

سراطی به راهش گران مانده ایم

سر راه آن هر ملک پاسبان

عبور از صراطش به سختی نهان

به دریای جنت رسی ای عزیز

به اعمال خالص نه با هر گریز

نه با زور و تزیر و داد و بداد

به روزه  نمازت رسی در جهاد

اگر طالب عشق جنت همی

بزن خط قرمز به هر درهمی

نه در رقص جوشان نه در نای و نوی

به قرآن توحید ناطق بجوی

چو در عزم مردان و شیر زمان

بدر کن اطاعت جماعت زنان

به اخلاق نیکو مزین شوی

عدالت رفیق عبادت شوی

سر از هر ستم در نکن بار را

اگر شیر شیران شوی خار را

کرامت و بخشش بکن شادمان

به خورشید خفته نگر یادمان

بجوشان عشق و محبت همی

سر راه غفلت رسد در کمی

اگر لازمش باشد اندر خطر

زیک لحظه جوشیده گردد نظر

نصیحت کنم هر که خواند سرود

همه روزه در عید گشتی فرود

از آن خشمگینی برو در کنار

که هر لحظه اش عمر کاهد به دار

دگر گویمت ای رفیق رسم را

که بی عشق تو دل تنم زخم را

چو دانی که دنیا به آهم کشید

تمام بلا را به راهم کشید

به ناله زده دلبری شب نواز

جوانی گذشته به مستی نساز

توموی سرم برف ها یار شد

به صد رنگ گشتن نهی عار شد

خدایا به صد شکر نعمت زیاد

به باد و به آبی زکوهت فتاد

به سبزه و گلها و هر دیده ای

به خورشید تابان جهان زنده ای

به قبرم به مرگم به عمرم قسم

به تابوت بر سر گرفتان قسم

به گورم بکندان و کفنم درود

به یاران در رفته حالم درود

مرا راه بخشش اگر بوده است

یه مثقال دردی به زر بوده است

در این دشت سبزم کنم سروری

ویا در گمشته  شوم  نوکری

خدایا چنان آفتابم فرود

ز درد عزیزان غمم کم نبود

مرا سیخ کردند در لپ قلب

مرا سیر کردند از درد و تب

همین عشق و عقلم چنین زاده است

چه شد گر مرا آدمی رانده است

دگر حرف را کم نیارم زیاد

دگر پر فریبی بکاهم زباد

مرا  دشت غربت پسندیده ام

نمای غریبی به دل جسته ام

به از یار و یاران و خوش زادگان

به از مهر اخیار نزدیک جان

تن و روح تنها به دور از الم

غریبی  جمالم به دور از ستم

گلی کاشتم در زمین قوم را

درو کردم از آن هزار شوم را

 

جاسم ثعلبی(حسّانی) 31/01/1391

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: لحظه ها فانی و خاطره ها باقی ,
:: بازدید از این مطلب : 1766
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 فروردين 1391
.

الشجر و اجباله و اسهوله او حوالیه

الانس والجان مخلوق الالاهیه

عجب دنیا وسیعه فی السماء و الگاع

مشتوله القضیه ابغالی ما تنباع

ربک صور العالم نجم بفراع

ست ایام صفه الدنیا محمیه

صفت والرب دعاء المخلوق بلترحاب

دنیا لل عباده او طاعه للی تاب

امسافر بل دنیا عاجز او شیاب

علی النوبه الحضور ابصحنه مخفیه

علی النوبه ابصراط المستقیم احضور

تعبر والحمل مکتوب سطره ابنور

اذا صافی النیه او بل کتب مسطور

تدخل جنة الرب میه بل میه

جنه لل طلبهه ابدنیته تعبان

بس ناکر الصدقه ابدنیته خسران

لا صوم او صلاه و ابسهرته سکران

اصبعه ایرن بذانه کله ابوذیه

یوذن هوه و افروخه تدور اعلیه

بس لل رگص ساهر محد ایماشیه

من یرکس ابمشکل یاهو الیوالیه

لا ربه یعینه ابحسف تالیه

انت انسان لازم تعرف القانون

بل قرآن مکتوب الحکم بلنون

امگمر من کلام الباشه و الخاتون

قصن طبعک اشتله ابارض بریه

العداله اترید من یرعیها یا انسان

لا تظلم یجی وکتک ترا او تنهان

اکرم و الکرم معشوق لل شبان

گلبک بل فرح زید ابحواشیه

زید امن الحواشی او کثر الصدقان

یوصل من تریده ابلحظه یا ابو افلان

ابوکت الواجبه یتعنه لو غلطان

ما بین العمام اتصیر شمسیه

انصحک یل قریت اشعاری یا صندید

حسب کل ایامک فرح عید ابعید

لا تغضب یطول العمر مهما اترید

حط های الوصیه اباذن ترچیه

بعد شترید ازیدک یا بعد روحی

ابجفاک الهم ضربنی او کثر اجروحی

من رادت الدنیا همهه ابنوحی

انوح اعلیک سمعونی الحرامیه

سمعونی و اجونی لیش نوحک زاد

من بعد الشباب الشیب خضر عاد

صبغنه او هلسینه ابتیغ ابد ما فاد

صبحت غایتی بل گلب منسیه

نسینه الصید والمشحوف وابلامه

حصدینه الزروعنه واتت الغنامه

مرتاحین من الخرج وافلامه

العمه والبرگه وارفیع او مچریه

اشکر ربی ایزید ابنعمته اهوای

مجانی الهوا واجباله تجری المای

وافصوله او ربیعه او زهرتی ابدنیای

یغطی اشجارنه بزهور ساریه

معلم عمری خلص بل صفوف اشباح

نجمی بل سماء مزهر او ماینلاح

درّسنه او تعبنه ابکثرت الافراح

شمال اهوازنه و شرجی الحمیدیه

من سید نبی درسنه لل مگطوع

من حریه ملاشیه رحت ابطوع

الی سید کریم العین دو مطبوع

عطری شاع من کثرت التربیه

ابشلنگ آباد گذرنه العمر ویاک

یلقاری اشعاری صدّگ آنه اهواک

احبک دوم ما اتحمل الفرگاک

شمع داوی  یضوی اشعاری لیلیه

هله بل موت لو دش حفنة اسنینی

او هله ابشیال تابوتی او مساکینی

او هله ابحفّار گبری والمچفنینی

اعتذر من کل بشر زعلان بشویه

زرعت الصبر بارض الصیف شل عظمی

او کتبت اشعار ملفوضات من نظمی

او حملت اهموم واکذوبات من صغری

العدو  ویای ما اثر مچاویه

اثّر هل چذب بس بل نظم شعریت

تگلولی عمامی او حاسدی اشسویت

لو کاتل نفس منکم مضل بل بیت

شفتوا هل حسد هذه ی معانیه

بعد مارید خوه او لا ارید احباب

من عدکم عذابی گلبی صب مرزاب

دمه نثر بل صبخه او شتل له احباب

عندی امنل العمام الاف با لمیه

من الشاعر جاسم امحمد الجبیره الحسّانی السلیماوی الساری

31/01/1391

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 3610
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 29 فروردين 1391
.

تو را جانا رخت دیدم پریشانی

شکستی قلب غمگینم نمی دانی؟

خطر از اشک چشمانت خبر داده

غزل با عشق سنگینم نمی خوانی؟

مرا در زنده های درد دیروزی

نفس از جسم غم خوارم نرنجانی

چرا رنگ لبانت زد کبودی را

خدا نا کرده از دردم نلرزانی

تو را یک تک ستاره آسمان دیدم

لذیذ المزه ای جانم فسنجانی

دلم در آینه بنگر چقدر صاف است

صدای باد در فصلم خبر خوانی

نگر در کشت یاران در زمین شور

بکار آن غنچه ی سرخم به شریانی

اگر هر گل به غنچه رو نما کرده

مرا با ساقه در عقلت بچسبانی

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 29/01/1391

 

 

 

 

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 1942
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : سه شنبه 29 فروردين 1391
.

فتحیت باب الصلح سدیته ابزعل و انکسر

هدفت لب الگلب جرحیته اببخل و انکسر

لملمت الحسان من عودک فتل و انکسر

اتمرمرت من لومتک تعبان ابکلامک علی

اتندمت آخر وکت سکران ابختامک علی

فرحان من لوعتی متهنی ابغرامک علی

والگلب مالوم چم مره نحب و انکسر

 

الدهر اشعل ختامه ابنفط و ابنار

حرگ ستر الغرام او مزگ بلنار

الابن سطر علیه الحطب و اب نار

احترگت ابنارهم قصبن علیه

 

گذّرنه الوکت جرنی و اجّره

الصدیق احترمه ابواجب و اجره

سکنت ابدار محبوبی و اجره

طردنی ابلحظه سد بابه علیه

 

تفاولت العمر بعدک ولا فاد

دوا المحبوب مرضنی ولا فاد

کلوا من چله الطبخیته ولا فاد

ابضحک و ابکرکره ردوه علیه

 

من الشاعر جاسم امحمد الجبیره الحسانی السلیماوی الساری

29/01/1391

 



:: بازدید از این مطلب : 1931
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : سه شنبه 29 فروردين 1391
.

مرا در بادبان عشق ، دلم یک لحظه جا دادند

بدون غم سفر کردم ، همه از دید من شادند

چنان در نیلگونی یار ، آبش صاف و مهتابی

به شادابی گذر کردم ، صدا در بال مرغابی

چه موجی سخت و گردابست ، کنار قایقی جستند

زده پرده ی غرش را ، دل آرامی مرا بردند

نگاهم داغ دل پیچم ، کشانده میل کم هوشی

به موج قله ی دریا ، بلندی های سر پوشی

در اقیانوس تنهایی ، زده قایق در آوازی

به هر جا رقص رو کردم ، چو ساحل خفته در نازی

نه باد و بادبان همیار ، نه کشتی ریسمان داده

اسیر عشق دریایی ، لبان پوسیده در باده

من و دل در پریشانی ، غم و درد و مشقّت ها

دریده پرده ی حجبم ، عنان دستِ محبّت ها

چنان در عشق تابیدم ، دلی در آتش سوزان

بلرزد از لهیب آن ، چو برقی می زند برّان

بیاد قصه در بادی ، که دوداز چشم ها بارید

 مرنجان دلنوازی را ،چو غم در قلب ها خوابید

جاسم ثعلبی (حسّانی) 28/01/1391 

 



:: برچسب‌ها: بادبان عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 1853
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 28 فروردين 1391
.

تگول الناس خواجه خوش عنده اخلاق

او تحسب بیه مثل الگمر والجنه

تگول اهوای عنه کلهه زین او شین

علی کثر المصایب ما الومنه

تلاوه اویه النساء بچفوفه العچبات

نوبه یحثر او نوبه یصیدنه

عَدّه امن السنین ایامه الکلفات

ما طاع الاخوا ما ارید احمدنه

فتح گلبه المرته او فرچه ابسجاد

ابد ما طاع لل خوه هل امسنه

او منهن بل گعد خاتلهن البد ذات

فرو کل عمامه ابلوعه و ابسنه

لا یعرف عمام او لا یطیع احقوق

و انه ابسد الحلیب اختل و احبّنه

لا واجب حضر لا یبدی ابترحاب

و انه بل حلم و سط الصدر ابوسنه

السبع خلّف اسباع او عاشر الطیبین

الخراء خلف اکلاب او ما اذکذنه

کلام المره بس عنده سند لل گاع

اذا تحچی امریته ایگوم یتهنه

یلاخص بل حچی المرته اشحچت واشگال

اذا یخطی ابکلامه اتگول اعدمنّه

تسد الباب بل کناسه تضرب بیه

وکت المس حچیهه الگبره یتدنّه

 

 

من الشاعر جاسم امحمد الجبیره الحسانی السلیماوی الساری

 

27/01/1391

 

 

 

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: العایف العمام ,
:: بازدید از این مطلب : 1925
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 28 فروردين 1391
.

ولک قتلیت حبک بل گلب مرات

داویته ابلطافه او ما تجازینی

عدد مرات ترمی اسهامک الکلفات

نبتن بل چلاوی او گصن ایمینی

نصحتک بل کلام او وگفت الشدّات

لاکن بل سهوله لیش ناسینی

حسافه ابدار ظلمه صیرتنی اویاک

بل حیله تدگ بابی او تماسینی

واذا چفک یشیل المای و انه احذاک

عطشان و اجر جسمی تخلینی

هل هذا وفاء و احسان لل رباک

من زغرک حملتک حفنه بسنینی

جوز من المنایط عزّاء العزّاک

تشکی الناس من طبعک امخزینی

لا اگدر افهمک لا اشد اثبات

ادور اعلی الستر و الهث امخلینی

لا ترتد یخایب لا الک ردّاد

خاف الرب یخی واستر او سلینی

تچردس بل مشاکل و انت غافل ذات

صندوق البلاوی انترس شچینی

درب الصدگ صافی والصدَگ ما مات

الکذب طبله او یدگ صوته اماذینی

ما اتسمی و اگول انت رجل عتبات

زحت المستحی او عگلی الیدلینی

 

 

من الشاعر جاسم امحمد الحسانی السلیماوی الساری

 

17/01/1391

 



:: برچسب‌ها: قتل المحبة ,
:: بازدید از این مطلب : 2043
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 28 فروردين 1391
.

آنچه بر چسب ستم بر دل فرود آن تو نبودی

آنچه غم در دل شب روشن نمود آن تو نبودی

کوست دلداری کشانده در نم خاک مذلت

آنچه در بطن دلم آتش گشود آن تو نبودی

یاد آن بلبل نمایی درب بستان لبانت

یاد باد آن روزگارم در فریب آن تو نبودی

کاشتی ریشه ی صبرت در دلستان غریبم

ساقه ات برگی ندارد میوه اش آن تو نبودی

آخ از نیش زمانه  بارها نیشیده جانان

بر دل و قلب رمانم نیش زد آن تو نبودی

درد و شلاق خیانت بر جسد کرده کبودی

آنچه جلادم کشانده بر تنم آن تو نبودی

هر چه غم از تو کشیدم در قبال بودنت

کاخ دل ویران گشته پایه اش آن تو نبودی

چه کنم کلبه خرابم خیس کرده برف و باران

راه تسلیمی گرفتم سرورش آن تو نبودی

جسم نالانم و پیکر تخته گشته استخوانی

آنچه خشکیده تنم را بی گمان آن تو نبودی

جان به پرهایم زدی پرواز در افلاک عشقت

آنچه دریا غرق گشته این منم آن تو نبودی

خواب بودی در خیالم رعشه زد قلب دلیرم

آنچه بیدارش نمودم هان دلم آن تو نبودی

شاد گشتی در مزار عشق دیوار محبت

آنچه فریادم شنیده مستیت آن تو نبودی

بام دلها بانگ کردم دلبرم هستم عزیزم

زیر بال دلفریبی جسته ام آن تو نبودی

جاسم از درد زمانه سال ها  نالیده قلبش

هر چه در مستی روزم خوانده ام آن تو نبودی

ثعلبی ثعلب گلها یا که ثعلب مرغ خوار

گر چه هر دو می پسندی دلبرم آن تو نبودی

چونکه گر ثعلب نباشد بستنی بی مزه یارا

آنکه با شیرین لبان وصل تنم آن تو نبودی

 

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 27/01/1391

 

 

  

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 2136
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 27 فروردين 1391
.

دلت سنگه ، چه بی رنگه

صدایت کرده ام جانا

تو را در گل و لای عشق

کشیدم با غزل خوانا

دلم تنگه

دهان بر بام قصر تو

هزاران ناله ها کرده

جواب نامه ها خاموش

پشیمانی به جا کرده

دلت سنگه

صدایت کردم آن دیدار

صداها خفت در گوشت

در و دیوار شد آوار

ندامت پند آغوشت

مرا تنها سفر بردی

به سوی یار و خوشبختی

کنار باغ و بستانت

گذر کردم به بدبختی

چه بی رنگه

تو را از دور می بویم

ندای شعر تو زیبا ست

اگر روزی نشد دیدار

بر هم می زنم دنیاست

دلم در رازها زنده

از آواز پریشانت

فریب این سکوت تو

کشیدم درد دورانت

نکن زاری نکن ناله

ظرافت در دلم پیداست

در آغوش خیالم باش

می میرم از این تنهاست

بیا در کلبه ی دل باش

دل آزرده نکن یارا

بدان با این بدون تو

تو زندانی مکن ما را

جاسم ثعلبی (حسّانی)

26/01/1391

 

 



:: برچسب‌ها: دلت سنگه ,
:: بازدید از این مطلب : 1847
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : شنبه 26 فروردين 1391
.

دل پریشانم

دل پریشانم ، چشمه گریانم

از این هوای غم و نم ، کو یار درمانم

شاد و خندانم ، در گریبانم

از این همه دلواپسی ، تیری در جانم

زخمِ بازِ دل زده ، بخیه ها کنده شده

گوشت دل پوسیده است ، مردنم محرز شده

مرگ در قلب و تنم ، پاییده شریانم

خون پاک زندگی ، خشکیده گلدانم

گو چرا نالان ، گو چرا گریان

تن و روحم زنده شد ، با بارش باران

موی سر ریزان ، سر و تن خیزان

قدرتم کم تر شده ، با ریزش دندان

وه چه پر بارم ، از غم و زارم

کم کمی لرزان شده ، آن پوست دیوارم

بید پا لرزید ، عشق ها خوابید

بر پل دردم ، رهسوار جویید

وای بر این زندگی با درد غمبارش

وای بر این بردگی با اشک خونبارش

عمری را در محضرش تنها سپرده دل

کاشته مهر تبم در قلب بیمارش

گل عزیزانم ، مانده دربانم

خاطره مانده ، در دل و جانم

دل پریشانم ،  چشمه گریانم

از این هوای بی کسی ، او درد و درمانم

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 24/01/1391

 

 



:: برچسب‌ها: دل پریشانم ,
:: بازدید از این مطلب : 1987
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 24 فروردين 1391
.

آسمان خفته به غم ، نم گرفته سالها

بید ها خشکیده گشته رو زمین

بی بهارش بارها در ناله ها

دوده ها در کلیه چون سم خفته است

سنگ بار دردها در خانه ها

نفس دلها گرفته هق هق صوتش همین

توده های ابرها پاییده در جو گامها

چشمکی زد آفتابم ، حاضری زد غیبتش

روزنه از خاکها گرد و نمش نمدارها

برگ ها الوده گشته ، از گرده شد خروارها

آرایش رخ ها به نرمی ، رو گرفت دیوارها

ای دلا بیچاره ای تو ، زندگی در زوزه ها

زوزه ی باد خزان و ، زوزه ی دلدارها

همه جا زندانی مسته ، شیونش در غارها

غار دنیا به نموده ، نغمت از اسرارها

جاسم ثعلبی (حسانی) 24/01/1390

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: آسمان ابری ,
:: بازدید از این مطلب : 1853
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 24 فروردين 1391
.

 

ابو اسعید هله فیک و الف نعمین

اشکر کل کلام ابشعر ودیته

من یوم اتحدنه او صرنه منصورین

حبکم بل گلب مکتوب فهمیته

ابو مهدی جسر الکم سنه او سنتین

ما طخنی الزمان ابعرفه طخیته

انتم اخوتی یا سلوتی الطیبین

هل معروف عطور ابورد شمیته

ادری اخوانی مثل الگمر معروفین

قصن اشجارهم بل گلب شتلیته

عَدّی لل صدیق او صیر اله احزامین

احزام الخوه او الثانی ابنظم بیته

باوع من بُعد عدّل کلامک زین

الانس بل طبع عند الغیر سرّیته

تخلّق لل عمام او حط لک السانین

السان ایجره و الاخر التربیته

لتعادی اخوک او حطه وسط العین

درب الخبث بل دلال سدّیته

ابدی و انشد و ارسل رساله الشین

لتکرهه او تگول افلان ملّیته

احسن گعده لل ضاف العمر عمرین

یگعد وی عمامه او بخته او صیته

العمام اترید طراد ابخشب من تین

والقاید علی ظهره حمل نیته

یحصل بل عمام ابخشمه صم دمّین

ما یقبل نصیحه ابعگلی نصحیته

طریق الخوه واضح کله دین ابدین

او کل زین العمام ابورد شمیته

اذکر بل کتب مذکور ذات البین

حرام اعلیک لفظ ما جانی ما جیته

صلت رحمک فروع الدین کل یومین

دگ باب السلامه او مرضه داویته

 

 

21/01/1391

 

 

من الشاعر جاسم امحمد الجبیره الحسّانی الساری



:: بازدید از این مطلب : 2180
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 21 فروردين 1391
.

دلا با تو جهانی یار دارم

چه شب هایی به یادت زار دارم

اگر روزی رسد وقت جدایی

جسد بی روح بی دلدار دارم

***

کشیدم درد هجرت تا که مُردم

شنیدم ورد قهرت تا که خواندم

دل آزرده نشو ، تو کردی آغاز

دلت تابیده مشکل تا که بردم

***

بیا جانا ببین درد و خمارم

بخوان قصه ی عشقت در کنارم

میازار این دلِ دیوانه ی من

بیا ریشه بزن هان در کنارم

***

پری دختم تو مهتاب زمانی

کشیدی از دلم غم زندگانی

مرا در کاخ زیبایی رهاندی

هزاران گل تو بستانِ جهانی

***

میازار آن دلی در غم نشسته

به زندان غمت یک دم نخفته

شب و روزش به بیداری کشیده

درون باغ تو یک لحظه مانده

***

بیا در باغ دل بنشین عزیزم

مرا بی تو شب و روزم مریضم

اگر قصد جدایی داری ای دوست

بِکن گورم که من در خیز خیزم

***

 

 

دلم در آسمانت ابر گشته

 

پیام دوستی درآن نوشته

نباریده نمی برفش فراوان

شرایینِ دلم چون نهر بسته

***

دلم از دلبران پاکیزه گشته

گلی بی خار در قلبم نشسته

نیازارد کسی خفتیده در آن

هزاران غنچه ی بازش گرفته

***

مگر درد و غمت خوابیده گردید

مگر آه و نمت آغشته گردید

بفرما دل و دل بانش کنارت

دل از مهتاب را تابیده گردید

جاسم ثعلبی (حسّانی)  20/1/1391

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 1813
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 20 فروردين 1391
.
صفحات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی