مدونة الشاعرجاسم ثعلبی (الحسّانی) فی اللغه العربیه و الفارسیه

.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

کشفت انجوم سعدی امن الفلک هل یوم

او زرعت اسوارهن بل اذن ترچیـــــــــه

او نطرت اللیل اصبح کالشمس و ایـــنور

او جالسته ابنعاس السهر لیلیـــــــــــــه

عاتبته او نکثته اشما عمل ویــــــــــــای

قال افلان غنی ابطور ابو ذیـــــــــــــــه

من هل ساعه ادلل علی یا شیــــــــــــخ

اطلب منی کل حاجتک مقضـــــــــــــیه

التفت ناداه حضی الما وفه ابدنیـــــــــای

ابشبابی وین چنت ابکصر رجلــــــــــیه

مدانی چلچ و ابنهری سد المــــــــــــای

عرضه صرت لل رایح او لل جــــــــــیه

حفرلی نگره طمانی الدهر بسلـــــــوب

رجف روج البحر بردان شاطـــــــــــیه

تعذر منی او باس الرجل و الایــــــــــد

الزمان اعتازنی او قدم تعازیــــــــــــه

 

جاسم امحمد الجبیره الحسانی الساری

17/04/1391

 

 



:: برچسب‌ها: نجمة هوای ,
:: بازدید از این مطلب : 1733
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : شنبه 17 تير 1391
.

 

در آسمون غربت ، با دشمنام نرفتـــم

تو غم و غصه هامُ ، دست علی گرفتم

 

امام شیعه هستش ، دلبند هر مسلمـون

یاران او زیادن ، چون قطره های بارون

 

علی فرزند کعبه ، علی شیر خدا رو

علی اذان فجرِ ، علی مهر و صفــا رو

 

علی مدینة العلم ، پیامبرم ندا کــــــــرد

رو قله ی کوه طور ، رسول حق صدا کرد

 

او رهبر امامان ، علی فاتح خیبـــــــــــر

دوست دارم، تو عشقم ، ای گل ناب دلبر

 

علی خورشید عدلِ ، علی اون ماه تابـــــان

توو آسمون ظلمت ، شعاعش زد توو ایمان

 

تو یاور پیامبر ، تو اون شمشیر نابی

همیار مصطفایی ، تو ماه  و آفتابــی

 

تو اون دعای فجری ، تو اعمال ثوابــــــی

تو کعبه ای تو عشقی ، تو شادی ها مذابی

 

ای آفتاب روشن ، به محتاجان سفر کــــن

به جون گل بهارت  ، به مظلومان نظر کن

 

ای آسمون صافم ، بی تو دل بیقــــراره

مهری نما به دردم ، ای زیبا چون ستاره

 

من عاشقم اسیرم ، به عشق تو می میـــــرم

نهج دلت رو خوندم ، بی تو من چون کویرم

 

شادم توو شادی هاتون ، ثار از عدو می گیرم

با منکر ولایت ، می جنگم تا بمــــــــــــیرم

 

جاسم ثعلبی (حسّانی)  16/04/1391

 



:: برچسب‌ها: علی اذان فجرِ ,
:: بازدید از این مطلب : 1766
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : شنبه 17 تير 1391
.

ای گل ساقه ی نرگس ، ای عطرِ زیبایِ بهار

عمری چشمم براهت ، ای یوسف زهرا تبـار

آرزو دارم ببینم ، رویِ ماهت ای امــام

سالها در انتظارت ، العجل کن ای همام

ای فرشته ی زمینی ، منجی عالم بیا

ای طلوعِ آفتابی ، نورِ تابانم بــــــیا

این جهان در انتظارت ، پرچمش افروخـــته

شیعیان در ظلمِ شاهان ، از آهِ دل می سوخته

دستها بازند همیشه ، توو مساجد تو دعـــا

التماس از نو ظهورت ، همه جون میدن فدا

دیده ها گریان گشته ، رو به درگاهِ خدا

قطره قطره رود بسته ، موج و دیوار و صدا

همه یک دل در نوازش ، سیّدم منتظریم

برای آزادیِ دلها ، نو گلم مفتخریـــــم

مسلمان جان بر کف ، عاشق جنگ و ستیز

در لوایِ مهربانت ، توو شهادت ناگریـــــز

دل به دیدارِ تو بستم ، ای عزیز از جانمـــــــی

پیروزی را با خون نوشتم ، تو به زخمم مرهمی

می سپارم روح و جانم ، در کنارِ لشکرت

این شمیمِ زنده بودن ، تا نهایت یـــاورت

جان دادن در کنارت ، واسِ ما بــــــــی ارزش است

عدل و داد وعشق جدت ، این زمان در گردش است

 

جاسم ثعلبی (حسّانی ) 16/04/1391

 

 



:: برچسب‌ها: انتظار ,
:: بازدید از این مطلب : 1960
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : شنبه 17 تير 1391
.

 

همه جا ظلم و ستم ، همه جا زدن آژیر

حسین بن علی رو ، کوفه فرستادِ سفیر

مردم کوفه جمعن ، پیامِ اون رو خوندن

گفتن آماده هستن ، دیو ستم رو روندن

نور از مدینه غرید ، در این بیابانِ بــزم

با قافله اومده ، عباس علمــــــدارِ رزم

آماده ی شهادت ، فرزندایِ پیامبــــــر

نابودیِ ظلم و جور ، جِیشِ یزیدِ کافـــر

مال و دنیا پرستی ، دورویی توو عـــراقِ

بیعت با این نامردا ، با رشوه ونفــــــــاقِ

امام حسین رو خوندن ، اون و تنها گذاشتن

خیانت و غریبی ، توو عهدشون نوشتـــــن

جنگ و آدم کشی رو ، در کربلا انداختن

با فرزند پیامبر ، آتشِ ظلم افراختــــــن

یکی یکی گلها رو ، از ساقه ها بریـــدن

ملعونِ شمر نادون ، طعم ستم چشیدن

***

با تیغِ تیزِ شمشیر، گردن زدن  رسالــــــــت

یزید و قومِ شومش ، خونین کردن امامــــت

علی اکبر و اصغر ، تشنه لب سفر کــــردن

جاسم ابن حسن رو ، همراه خودشون بردن

علمدارِ کربلا ، حمله کرد با بـــــــــرادراش

به سویِ علقمی رو ، یورش برده یواش یواش

ساحل آب فرات ، ایستاده اون تشنه لــب
مشک آبُ پر نمود ، یاد حسین برد به تب

آب از کف دستش رو ، افتاد به قلب دریا

نخورد اون سیّدم رو ، یاد عطش چه زیبا

شمشیر می زد و می کشت ، نابود کرد هزاران

مشک آبُ رسونده ، سیراب کــرده یـــــاران

دو مچ دست هدیه داد ، به سیّدِ شهیـــــــدان

دو دستش و بریدن ، شمشیر گرفت به دندان

***

از پشت نخل پیری ، یه دشمنی کیــدی زد

توو قلبِ پاکِ عباس ، دشنه به تن سیلی زد

زینب از دور نالان ، علمدار و ندیــده

پایِ یه صخره رفته ، صدایِ او شنیده

می گفت برادر منم ، حلالم کن توو دنیا

این آخرین پیامم ، جام شهادت اینـــجا

حسین تنهایِ تنها ، تویِ میدان و تشنـــــه

زینب و بچه ها رو ، توو خیمه ها هم گشنه

سر و صدا به پا شد ، تویِ صفوفِ دشمـــــــــن

حسین با لباسِ رزم، می میره تنها حتـــــــــــما

با همه الوداع کرد ، سویِ بهشت دویده

صدایِ نازِ جدش ، تویِ گوشش شنیده

رفته سفر ولیکن ، هر ساله زنده هستش

عاشورا در دل ما ،با عشق و علاقه بستش

تاریخ به ما می گوید ، حسین نمرده اصلا

با عاشورا زنده شد ، اسلام و دین و میهن

 

جاسم ثعلبی ( حسّانی ) 16/04/1391

 



:: برچسب‌ها: تشنه لبان ,
:: بازدید از این مطلب : 1768
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : شنبه 17 تير 1391
.

 

دود و غبار آسمون پنهون شده

دیوار سرپناه اون داغون شـــده

 

مدتی بود برف و باران نباریده

هوای سرد آسمون نخوابــــیده

 

گفته بودم اگر می رفتی همیشـــه

خواب چشام با رفتنت کور نمیشه

 

تو بینوایی درِ عشقت کوبیـــــــدم

به جز یه غمزه توی عشقت ندیدم

 

حرف شنو باش با همین آرزو

کنارِ دلبند خودت قصه گـــــو

 

دار و ندارم دادمت سر زبــون

آدرستُ خواستم ندادی نشون

 

با این دلِ هزار پاره پاره ام

موندم به انتظار هر ترانه ام

 

آخر چرا در آتشت من بســوزم

زخم دلم آلوده شد شب و روزم

 

راه فراری ندارم از گریه هــــــــات

مجذوب اون تبسمی توو خنده هات

 

فقط نگو من لبِ دردت بشینــــم

تمام عمرم خستگی ها می بینــــم

 

از پرواز با کبوترا محروم شــــــــدم

از گشت دل تو غنچه ها مظلوم شدم

 

بیا نفس باز می کنم دوبـــــــاره

گریه ز چشمت خونده اون ستاره

 

تو خوبی و خوبی ز تو بریـــده

حرف زمان بوی غمت چشیده

 

هر چه شده عهد دلت رو خواندم

دل دیوونه دست تو ســـــپردم

 

جاسم ثعلبی ( حسّانی ) 15/04/1391

 



:: برچسب‌ها: دل دیوونه ,
:: بازدید از این مطلب : 1779
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 16 تير 1391
.

دلم غرقِ تبسّم ها ، توو این دریای پهناور

بهارِ دل شده سنگین ، برایم سخت ، دردآور

یه ماهی توو کویرِ خشک ، رسیدم در یه گودالی

هوایم گرم و سوزان از ، محبت های تو خالی

دلم لقمه لذیذی شد ، به منقار و نوکِ کرکس

یه گونی حرف دل گم شد ، توو بارِ گندِ هر ناکس

من و با پا لِهم کردن ، عدالت کو نمی بینم ؟

چکیده قطره ی اشکم ، از افعالِ تو غمگینم

من و دل در به در بودیم ، تویِ دنیایِ غم پرور

به دنبالِ شقایق ها ، با اون فانوسِ درد آور

دلم تویِ تله افتاد ، تو این گودالِ تنهایی

صدایم گوشِ خر کوبید ، با اون الفاظِ زیبایی

توو چاهی پا زدم یک عمر ، دلو بنداز ای نامرد

غریقِ اون تمنّا ها ، قلم خشکیده از دل درد

توو دیوانِ هزاران خار ، شدم طعمه ی نادانی

کلید آرزو گم شد ، تویِ دستبندِ زندانی 

کجایی بخت خواب آلو ، بپر از خوابِ سنگینت

سری توو عشقِ ما بنداز ، به دور از دردِ دیرنت

من و این درد نالیدن ، صلاحِ ریشِ برفی نیست

به مهمونی مرا خواندن ، بپرس از خود مقصر کیست

جوونم با هزاران درد ، زدم در بحرِ خوشحالی

نگو در مونده و غمگین ، تو عشقی سرد و پوشالی

نگو دیوونه ای آقا ، نگو گم شو برو بیرون

منم با قصه خوابیدم ، هزاران سالِ توو زندون

دلم غرقِ تماشایِ ، شنا کردن توو بیداری

ولی بی زارم از یاری ، من و بوسیده سرکاری

بیا جونم نشو گمراه ، که پایانش جگر سوزه

اگر قلبت دو نیم گشته ، شریانت نمی سوزه

خدا ، با این همه تلخی ، کجاها یاورت باشه

اگه در انتخابِ حرفِ زیبا داورت باشه

من و آزار نده دلبر ، تو می دونی که تک جونم

یه کلبه در دلم ساختم ، بازم با اشک مدیونم

 بهاری می شود دردم ، عمادِ دل اگر سوزد

جهانی می شود شعرم ، توو وجدانت بیفروزد

 

جاسم ثعلبی ( حسّانی ) 15/04/1391

 



:: برچسب‌ها: وجدان خفته ,
:: بازدید از این مطلب : 1936
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 15 تير 1391
.

 

تو رو می خوام  ، نرو با این بهونـه

بخون در دل  ، سرود عاشقـــــونه

مرا تنها نذار با درد و محنـــــــت

دلم حلقه بگیر از من نشــــــــونه

 

تو چرا ازم یه وقت دل زده ای

با کلامت ناگهان دل خورده ای

من که تقصیری ندارم می دونی

در آسمونم اشک ها باریده ای

 

گلِ عشقم تو ، بخون شادم هنوز

روی آن عهدی بمون ، یادم هنوز

من همونم که دلت می خواستــه

دل و صندوقش به تو دادم هنوز

 

ببین اشکِ یاورم ، بمون جونم  دلبـــرم

مونده ام درتاب تو ، تو عزیزی سرورم

 

توی این آب و هوای سرد تو

مونده ام اسیر غم توو درد تـو

 

جاسم ثعلبی ( حسّانی )  16/03/1391

 



:: برچسب‌ها: تو رو می خوام ,
:: بازدید از این مطلب : 1843
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 14 تير 1391
.

 

به دیوار تکیه گردیده

دلم از درد و بدبختی

هزاران آرزو کرده

نجوییده به این سختی

چو بستم چشمِ غمناکم

درونِ آینه دیدم

جمالِ نازنینِ تو

درآن غمزه نجوییدم

از آن خنده لبانت را

به خوشبختی سفر کردم

به گرمی در چشانت را

به شادی ها نظر کردم

بیا ای عشقِ ناپیدا

دلم قدرِ تو می دونه

شب و روزم چو بلبل را

واست آوازه می خونه

بیا در دل یه جشنی را

به یادِ خندها برپاست

بدونِ تو دلِ لرزم

شده چون موجِ دریاهاست

 جاسم ثعلبی ( حسّانی ) 26/02/1391

 



:: برچسب‌ها: دیوار آرزو ,
:: بازدید از این مطلب : 2406
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : سه شنبه 13 تير 1391
.

 

توی آسمون غوغا شده باد و بارون و تگرگ

زمین از درد زلزله کشید ، کوه ها رو به جنگ

 

همه ی آدما موندن به انتظار درِ جهنم وا شدن

تار می بینه چشمای ما حکام شرع  پیدا شدن

 

تو می دونی کتاب دل با در و پیکر هستش

فرشته ایستاده  بر دوش رو یکسر خواندش

 

درختا یکی یکی افتاده سد رود شدن

قناری ها توی قفس آتش عشق و دود شدن

 

پرستو ها کلبه خراب از شدت غضب خدا

کبوترا زیر زمین رفتن تو سوراخ روبا

 

ستاره ها افول شده تاریکی بسته آسمون

ماه پرید تو حوض آب ، نشونه نداد رنگین کمون

 

دریا تو کاسه ی صبر می جوشید و چشمه ها سرد

غرق شده دراون نهنگ با باله های غم و درد

 

کوها به لرزش افتادن کویرا آتشی شدن

گلای آفتابی بازم گریه و زاری سر دادن

***

اون اطویی که می خواد زندگیمون صاف کنه

در قصر زیبای بهشت  اعمالمون ، رو وا کنه

 

در اون گلا از بد بختی از برگ شان اشک میدن

باغای نو بهار دل از دردِ دل باده میدن

 

عطر شمیم غنچه ها در اون دیار زهر میشه

از وی حساب می خواد دل از نادانی قهر میشه

 

میشن یه دسته گوسفندی پای دار نق می زنن

روزانه مع مع می کنن برای کشتن می دون

 

یکی یکی روح می گذره با دلهره از پل صراط

با ترس و لرز و قهر او پاینش چو رود فرات

 

راه فراری نداره میدونه این روح  کم جون

یا در هوا تاب می بینه یا پخته میشه همچو نون

 

وعده ی باز شدن زمین سُر میریزن آبای شور

نور عدالت میتابه به کهکشون از دورا دور

 

اون وقت ها هی می کشه گرداب دل های خراب

ترازوی عمل ما نماز و روزه و حجاب

***

اهای عاقل بیدار شو مجنون تویی با این نازت

عنکبوت ها هی تابیدن باز کن اون قفل نابت

 

خوشید هنوز غرب نکن وقت طلوع شادیها

توی بهشت  رنگارنگ تو نور با صفا خد ا

 

دل کوه خیلی بزرگِ دین ما قله ی بلند

یه سنگ اگر هم کم بشه غار اون نمیشه تنگ

 

در اون جهان رستگار، همه سرور و آزاده

هر چی دلت می خواد بخور از شربتا و از باده

 

از هر چی بد ، خبری نیست اونجا سرزمین بقا

زیر آسمون رنگارنگ زبون نمی گوید از سزا

 

اما جهنمی وا شده درهای اون به هر کسی

در این دنیای با یه ستم بر دل کوبیده مونسی

 

(Rap) قیامت ,
:: بازدید از این مطلب : 1637

|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 11 تير 1391
.

از آن لحظه که رفتی اشک هایم

به روی گونه کرده رودِ آبی

دلم غرقِ تبسّمهای زیبا

مرا تشنه و ناظر در سرابی

گمانم آسمان پوشیده ابری 

ولیکن عشقِ تو پوشانده قابی

زمانِ بارشِ اشکم نمایان

دلم بیدارِ غم هایش ، تو خوابی

مرا با درد خود زاری نمودم

شبانگاهان تو در وقتِ ثوابی

دلت در آتشِ تَف دیده جوشید

چنان در آسمانِ ماه تابی

منوّر کن زمینِ عاشقان را

درونِ شیشه دلها زد حبابی

مرا با رفتنت دل شد پریشان

چو دانسته تو را در قهرِ نابی

بسوزاند تر و خشکِ جهان را

از فراغِ دوریت دل زد کبابی

تو شب های سپیدم تار گشته

مرا دانسته ام عشقت عذابی

چه غم هایی کشیدم نورِ چشمان

در آیینه ی دل ، پس کی بتابی

درونِ کلبه ی عشقت کشیدم

رخِ زیبایِ دلبندت بیابی

جاسم ثعلبی ( حسّانی )  1391.02.15

 

 



:: برچسب‌ها: دل پریشان ,
:: بازدید از این مطلب : 1696
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 11 تير 1391
.

هم جگاره اوهم چلیم ، او فوگهه زاید الضیــــم

ارد انشدک یا حلیم ، الزلم صارت چن حریــــم

 

انسان طیب صادقیته ، بل شغل صایب لگیتـــه

گمریزهی وصفیته ، ابداره دخانه مقیـــــــــم

هم جگاره اوهم چیلم ، الغرشه تخرط عد حلیم

 

حسبت رجال هوه ، اوگلبی ابناره تچـــــــــوه

یوم سمعیته ابودوه ، صیخه جوِّش بیه لحیـــــم

هم جگاره اوهم چلیم ، الغرشه تخرط عد حلیم

 

چنت احبه بل بدایه ، او تالی فهمیت الحچایــه

حاطله ابّبابه حمایه ، ینطر اصحابه الئیــــــم

هم جگاره اوهم چلیم ، الغرشه تخرط مستقیم

 

اجیت متعنی اشوفه ، صعب للغایه ضروفـــه

معتاد لوبیدی ادوفه ، شعره واجف چن صریم

هم جگاره اوهم چلیم ، او فوگهه زاید الضیم

 

امدهور اعیاله اوعمامه ، اولاتعدّه امن النشامه

واصل الدرب الندامه ، فاضح اهله هل یتیــم

هم جگاره اوهم چلیم ، صار معتاد الئیــــم

 

وین قدره او وین صیته ، اوبیته امصخم لگیتـــه

دایخ او سایب دریته ، لابس الکود السقیــــم

هم جگاره اوهم چلیم ، الزلم صارت کل حریم

 

اشکثر داهرنه او حچینه ، والله یا ناس ابتلینــه

ایواعد او ما یوفی دینه ، بل چذب هوه الکریم

هم جگاره اوهم چلیم ، امعلگ ابتریاگه سیـم

 

بو امحمد اترک ، هل قضیه ، لاکو غیره لاحمیه

افلان طاویته المنیه ، صادق الشخص العظیـــم

لا جگاره لا چلیم ، سید ابگومه او سلیـــــم

 

جاسم ایخصک سلامه ، لا تصادق کل نعامــــه

صادق الخادم عمامه ، قاضی بل صدقه او علیـم

لا جگاره لا چلیم ، شاطر اوگلبه رحیــــــــم

بطلب من الاخ جواد ناصر صالح السلیماوی الساری

جاسم امحمد الجیبره الحسّانی السلیماوی الساری

11/04/1391

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: الصدیق المعتاد ,
:: بازدید از این مطلب : 1828
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 11 تير 1391
.

کل عمری ابحر و ابرد عدیته ( اتعده )

و ایام هجرک بل گلب عدیته ( حسبته )

العاند ابوی او خّوتی عدیته ( عادیته )

طاوعنی و انه ابکل کلافه امعــــــدّل

***

جرنی الزمان ابعزلتی ماشیته ( رحت معه )

من غیر منطق کل خبر ماشیته ( ماشفته )

زعلان منی الیا بلد ماشیته ( ماشی انته )

متروس گلبک بل حقد وا محمّــــــل

***

 طخ لی الزمان ابعیلته دلانــی ( راوانی )

فنجان صار الگهوتی او دلانی ( دل انی )

قابلنی بفعاله او نطق دلانی ( دل بانی )

مشتبه وا یحاول لحیث اتگنطـــــر

***

منک یخاین کلنه اتاذیـــنه ( تأذنیه )

بفعالک الشرسه یخی اتاذینه ( امأذینه )

من دارک انمد السفر اتاذنه ( ترخضه )

جاهل او ما تسلوا العتب  و امطشّـر

***

شی الطلبته ابعازتک سویتـــه ( عملته )

او تل العداوه بل گلب سویتــه ( ساویته )

و الباقی مرجوعه الک سویته ( سوه انته )

و ابورد حبک خلنی لحظه اتعطّــــــر

***

 

گلب ابحزنه کل وکت سلیته ( تسلیت به )

مرهون لل طگ شل سبب سلیته ( سللته )

بسک حبیبی ابکل غدر سلیته ( سله انته )

امحمل اهموم الناس و انته امکسّــــــر

***

شاروط ضربک عل جسد عدلته ( عدلته )

اضرب اعلی اجروحی ابغضب عدلته ( عدانته )

زینک او شینک بلعدل عدلتـــــه ( عادلته )

عطر الفرح بهموم گلبی امــــــــــــــدثّر

***

لاتضرب الحگ بل کذب مسّیته ( ضریته )

و ابنار هجرک کل زمن مسّیته ( ماسیته )

لا تخبط الیابس نشف مسیته ( مس انته )

اتدور بگلوب الطریحه امن الــــــشر

***

معنی:

سردی و گرمی عمرمُ رد کردم

روزای هجرت در دلم رد کردم

دشمن  نزدیکانِ تو رد کردم

در همه سختی ها دلیرم بــرتر

***

درد زمونه من و دید همراهـش

کلام با منطق شدم همراهــش

در همه سختی ها شدم همراهش

ای دل فریب و ای غلاف خنجر

***

زمانه راه محکمش یــادم داد

فنجان قهوه مجلسش یادم داد

از غم و دل درد تبش یادم داد

در اشتباه است و سلامش ابتر

***

ای خائن دل از تو ناراحت شدیم

از بد نگاهت همه دشنامت شدیم

در کوی توبدعه ی پیغامت شدیم

ای موزی شمشیر کشیده در شـــر

***

هر چه طلب کردی برات آماده

کلبه ی عشقت در دلم آمـــاده

باقی دردم با تو شد آمـــاده

در گل قلبت لحظه شادم بنما

***

درد دلت با جان یاری کــــردم

بیماری دردم و زاری کـــــــردم

بس کن عزیزم جان فدایی کردم

با این همه غم کوله بارت پشتم

***

شلاق دستت بر بدن کوبیـدم

بر زخم دردم بی خبر کوبیدم

خوبی و بدهایت به دل کوبیدم

بوی خوشت در تب قلبم سرور

***

با نیکی را بدی نزن در جایـــی

با درد هجرت دل شده هر جایـی

 مخفی نما خوب و بدت هر جایی

می بازی از قلب تنیده از پــــر

 

میمر : یک نوع سبک وقالب شعر در عربی که بیشتر در ترانه سرایی

ملامت کردن استفاده میشه.

جاسم امحمد الجبیره الحسّانی السلیماوی الساری

10/04/1391

 

 



:: برچسب‌ها: المیمر (2) / میمر 2 ,
:: بازدید از این مطلب : 3644
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : شنبه 10 تير 1391
.

بی خبرم

 

 خبری ازت ندارم ، سفرت طولانــــــــــــــــیه

خاطرات عشق سردت ، توو دلم زندانیـــــــــه

 

تو کجایی بی تو موندم ، یه بلم  توو ساحلِ غم

سالها در گِل نشستم ، بی حضورت گیج و مبهم

 

نه پیامی نه سلامی ، راه ، دور و خیلی خستم

می دوزم چش روی دیوار ، دل به دیدارِ تو بستم

 

آخه یه لحظه نگا کن ، زیر بارونم صفا کـــــن

توو نم خواب و خیالم ، یه شبی بیا وفا کــن

 

چی شده ازم بریدی ، ماه شبهای وجـــــــــودم

دلیلِ  شکستِ قلبت  ، به خدا هرگز نبــودم

 

توی غربتت کشیدی ، قصه های عاشقــــــــــونه

این همه وهمُ تباهی ، دل تو کرده بهونــــــــــه

 

آخه یه لحظه نگا کن ، زیر بارونم صفا کـــــن

توو نم خواب و خیالم ، یه شبی بیا وفا کــن

 

جاسم ثعلبی ( حسّانی ) 08/04/1391

 



:: برچسب‌ها: بی خبرم ,
:: بازدید از این مطلب : 1862
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 9 تير 1391
.

تمنیتک مدینه ابطن الگلــوب

او تمنّیتک گمر یضوی ابسمـانه

ادور اعلیک وین انته یمطلوب

الفرح ببیوتنه خالی مچـــــانه

تعال اوشوف مجتمعه الاساتید

او تجر بشعار منظومــه ابهوانه

اسلّی الروح و اتباشر ابکمات

انتمنه العافیه للی دعــــــانه

***

سافّریت ابطن حبک ، یلّی جنّه ابکل حنــان

انته مفتاح الهدایه ، و انتــــــــه بیرق لل امان

یا سمانه امطر علینه ، الفرح وازهور او ورود

یا شمس رکزی اعلی حبه ، ناره نور ابلاسنــــان

انته دیوان العداله ، المحب وا لیکره یـــــــگول

احاه یشاعر زید عزمک، انته نور ابکل زمـــــان

ارجوک بس صون الامانه ، الدین و الحگ و اعتلی

ناقش ابدرب الرساله ما یحاصرها مکـــــــــان

"حزاینی"

احاه یا دیرة هلی، بل بیج کبرینه

ام الحنان او فخر، ابحبچ تماسینه

هل الهلال او بزغ، ابذکرچ تحنینه

اولادچ نضل لل ابد، ابحضنچ تربّینه

***

هب الهوا و انکسریم فرگت ادروبه

نادا منادی السماء و الروح مطلوبه

و الله زمانی زعل و اشتدت احروبه

من الظلم و الغدر یا ربی اتـــــوبه

"میمر"

دیوان هجرک بل گلب ســلّانی(تسلیت منه)

شنهی السبب من سافرت ســلانی (سئلانی)

بُـــــعدک یبن طیب النثر ســـلّانی(اذانی)

عظم ابجلد ممدود  یم شاطــــــــــــیه

***

گلبی جبرنی ابمجلسک مشّیته(ودیته)

و ارکاد ضیمک بل فرح مشیته(سحیته)

و الی یحبکم بل شعر مشیــته(ماشیته)

تبغی اهلال النه او بیتک منـــــظر

 

" ابوذیه "

الدهر منظاره بیده او ناظرانـــی(نظرانی)

او ناطور اعلی دربه ناظرانــی(انه ناظره)

الشمس و الگمر یزهن ناظرانی(نظرن الیه)

او طرنّه بل فلک نفتر ســـــــــــویه

***

اچم صاحب ترکنه او مانسانه(امونسنه)

اوشعل حبه ابچبدنه او مانسّانه(ما نسینه)

الفرح یفتی ابجمعنه او مونسانه( مونس النه)

اذّانی القدرغضبن علیـــــــــــــــه

" دارمی "

شلتوا نسیتوا احباب تعتب علیکم

و انطونه العنوان  خاطر نجـــیکم

***

لا تعتب او لتگول مگروده الاحباب

کل ما نمّر اعلیک مسدوده الابواب

***

جاسم ثعلبی ( حسّانی ) 08/04/1391

 



:: برچسب‌ها: تمنّیتک ,
:: بازدید از این مطلب : 2131
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 8 تير 1391
.

 

برو دیگه دیرت شده ،  دل و دادم به یه کسی

گریت نداره فایده ای ، مهمونِ این دلواپســـی

 

دیگه گذشت آب از سرم ، نق نزنی به هر کجا

همیشه در ذهنِ منِ ، زخمایِ اون سرو صــــدا

 

به من نگو دوست دارم ، این دل فدایِ تو شده

دنبال هرچه بد دلی ، مگه وفایِ تو شـــــــده ؟

 

برو دیگه دیرت شده ، مهری ندارم توو تنــم

از روزی که جدا شدیم ، دردت پوشیدِ بدنم

 

برو خدا به همراهت ، نگو پشیمون شدی باز

تویِ دلم جا نداری ، از قافله جا مونــدی باز

برو دیگه دیرت نشه ، حرفای آخـر و زدم

نمیشه باورت کنم ، مکر دلت رو بلـــــدم

 

خدا حافظ برو دیگه ،  درد جدایی رو بکــش

توو اون روزایِ شادی تو ، آهِ گناهم رو بچش

 

جاسم ثعلبی (حسّانی ) 19/03/1391

 

 

 

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: خدا حافظی ,
:: بازدید از این مطلب : 1552
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 8 تير 1391
.

 

اون وقتی که می رفتی ، قلبم توو آتیشت سوخت

دلم خوابُ ندیدهُ ، بد جوری چش بدر دوخت

 

کنارِ عکسِ نازت ، دعاهامُ شنیـــــــدی

رفتی سفر ، کجا ها، اشک من و ندیدی

 

برو خدا به همرات ، این وردِ هر دعامه

شادیِ تو عزیزم ، همرنگِ لحظه هامـــه

 

من موندم و غمِ دل ، با اون آهایِ دردت

بدونِ تو می میرم ، توو غصه هایِ سردت

 

می گم به دل عزیزم ، منتظرت نمونـــــه

پرنده ام توو زندون ، بی خبر از زمونـــه

 

امانتی که پیشت ، خیلی برام عزیــــزه

به خاطر اشتبات ، اشک از چشاش نریزه

 

توو تاریکی می شینم ، با قلبِ پاره پوره

اسیرِ نورِ مهتاب ، عشق به تو خیلی زوره

 

جاسم ثعلبی ( حسّانی ) 06/04/1391

 



:: بازدید از این مطلب : 1763
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 7 تير 1391
.

 

سمعت اخبار موتک و الگلب و لهــان

چنت بیام صغری ابحب تما سیـــــنی

بل کلک فخر و اتحن لک اهلــک دوم

یا تارک الدنیا، اببسمه حاچیـــــــنی

هاجر طیر حبک هل بلد بحـــــــزان

بچانک خالی یل ریحک امسلیــــنی

و ادعت العمام او سرت بل افـــــلاک

یا نور ابظلام او دمعه البعیـــــــــنی

یل بسمت اهواک التروی العطشــــان

یا غیره او حمیه التزهی بسنیــــــنی

یا دیرة هلی شالوا اعزاز الــــــروح

فگدهم بل دواوین الیبچیــــــــــــنی

سرو وکت العصر ما ودعونی لیـــــــش

بس هجر او عتب نایح ایدلینــــــــی

الگلب مزروف بس اتذکر ابتذکــــــار

بس صب الدموع التجری ابعینـــــــی

حسافه اتموت و انته البیک هیبه و شان

مای ابچفک اویه الروح بدینـــــــــی

ردت ابری الذمه او یاک قبل المــــوت

ما جرنی الهوا او بابک امعادینــــــی

 

جاسم امحمد الجبیره الحسانی السلیماوی الساری

06/04/1391

 

 



:: برچسب‌ها: صبن یادموعی : قصیده بحق المرحوم ارزیج الصالح السلیماوی ,
:: بازدید از این مطلب : 1926
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 7 تير 1391
.

 

اومدی از راه دور ای قاصـــــدک

با کتابِ قصه های زندگیــــــــــت

راز و رمزی خوندم از تویِ چشات

فکر نکن شدم اسیرِ سادگیــــــت

 

سال ها دورم تو گشتی بی خطر

 نمی دونستم که عاشقم شــدی

مثِ شمعِ نیمه جون توو مردنم

مثِ سایه دورِ دیوارم شـــدی

 

تو می دونستی نمیشه دل برید

قسمتت بسته عزیزم راهی نیس

جایِ پایِ اون حسودا وا شــــده

قبلِ ما بارون زده دلایِ خیـــس

 

می مونم یه سایه ای توی چشات

با غروب عشق ، ظاهر می شـــوم

می دونم توو خطِ پایان بهـــــــار

با فروغ درد حاضر می شــــــوم

 

عزیزم نمی شنون فریاد تـــــــــو

چشم و گوش بسته به حرفای دگر

مونده ای تو با همین دلواپســـــــی

همه غم پرست و راهیِ سفـــــــــر

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 04/04/1391

 



:: برچسب‌ها: قاصدک ,
:: بازدید از این مطلب : 1883
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 5 تير 1391
.

 

انت السبب لل فرگه مو بس آنه(مو بس انا)

رسم المحبه و العشگ بــس آنه (بس النه)

مرمرت روحی او عاودت بس آنه(بسی انه)

روحی اندعی غیری او فوت ابـــــــزیه

***

اعلم انا ساری امن اصل حسّانی(ال حسان)

سهرّت گلبک و الاذا حسّانـــی(حسی بیه)

لا تبعد ارجوک اقترب حسّانی(احسن الی)

تخسر ترا لو ضیعتنی اشویــــــــــــه

***

تدری الحسد راس الخطا  او شریانه(شریانه)

من طبعک الغاسی یخی شـر یانه(شر اجانه)

اخوی الهضمنی ابمجلسه شریانه(شرجا منه)

امسیس ابزوده او تایه اببـــــــــــردیه

***

گلبی یزورک کل وکت ودیته (ارسلته)

واللی حضرنی ابلوعتی ودیته (حبیته)

روحی رهینه العازته ودیتــه( الدیته)

یستاهل ارموشی اله شمســــــیه

***

تدری الفخر والمرجله الحسانی(ال حسان)

یا دله رنی ابمجلسه الحسانی ( احترمانی)

اشعل النار ابگلبه الحســــانی (الاذانی)

ضربنّه چلماته یخی ابعوچــــــــــیه

***

شعری الحبیبی او مهجتی دونته (کتبته)

و ابتار فرگاک العتب دونته ( دویه انته)

اخلاف اخیک بل فلک دونته( بر انته)

ما تاجد اذلال التنام ابفــــــــــیه

***

ابنی اباسمک یا شهم سمیـــته ( سمیته)

او بیتی الطیبت خاطرک سمیته ( ساومته)

گلب الیکرهک بل هجر سمیــته ( سم )

انت الحبیب البیک اطّر الفــــــــــیه

 

 

جاسم امحمد الجبیره الحسانی السلیماوی الساری

 

 

05/04/1391

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: المیمر (1) ,
:: بازدید از این مطلب : 1765
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 5 تير 1391
.

 

تقصیرِ کیه  تو ازم جدا شــــــدی

من یه قطره از همون بارونِ شب

تو چرا واسم سیاه پوش شــــدی

زنده بی تو می گذرم روزا توو تب

 

تو که زندونی کشیده لحظه هات

بی گناهم توو شکستـــت دوباره

ای عروسِ آسمونای دلــــــــــم

یاورت رفته کجا گل بکـــــــاره

 

چشم پوشیدم از اون برقِ نگات

وقتی در راهی گذر کردی سفر

ترس اون دارم توو حسرت بمیری

من سیاه پوش بشم بار دگــــــــر

 

عشق تو ترانه ی زندگیــــــــم

توی تنهایی و غم هاش اسیرم

می دونی یه روز اگه من بشنــوم

تو بمیری من همون جا می میرم

 

ای عروس دل شکسته توو بهـــــــار

عشقِ تو در برگِ گلها زنده شـــــــد

مثل تو هم زجر دیدن آدمـــــــــــــا

فصلِ سردی در جدایی خونـــده شد

 

عزیزم با درد و غم هایت بســـــاز

توی دریایِ عمیق غصه هـــــــات

رویِ موجای دلم پارو نـــــــــــزن

می بینم اشکاتُ رویِ گونه هات

 

دلِ تو قربونیِ بارونِ تنــــــــــــد

توی دریایِ پر از آبایِ شــــــــور

می دونم حرف دلم رو نشنیـــدی

می بینم داری میشی زنده به گور

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 05/04/1391

 

 



:: برچسب‌ها: عروسِ دل شکسته ,
:: بازدید از این مطلب : 1635
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 5 تير 1391
.

  

کل اسبوع و احترت الحجیـه

هل لزمت بطاقة سفر ترکیه

***

لزمت هل بطاقه او سافرت لبعید

لا ابنهه یکضهه او لا اخو میفـــید

تفتر بل مدن و اتعدی عید ابعیـد

اتخور بل فنادق چنهه جنــــــیه

کل اسبوع و احترت الحجیــــه

***

شدت صاکهه و افلوس عدهه اهوای

رن صوت المبایل تکسی حاضر جای

اتذب افلوس عدهه چنهه جرعة مای

من تطلع الدیره اتغنی ابوذیــــــــه

کل اسبوع و احترت الحجـــــــیه

***

تفتر بل قطار امغرمزه او تعلچ

والرایح او جای ابصوبهه یلتــچ

الما عنده امروه ابثو بها یحتــچ

سهرانه بل کوپه اتغنی لیلیـــه

کل اسبوع و اتسافر الحجیــــه

***

تفتر بل اسواگ اتگول ازورن جیت

غیر افلان احلف ابد ما حبــــــیت

لاکن هل عجید ایضل عمد بل بیـت

نوبه المشهد او نوبه السوریـــــــه

کل اسبوع و اتسافر الحجـــــــیه

***

وین الزلم راحت وین غیرتهــــه

طلعت ام عبایه وی جماعتـــــهه

ضاع البخت منهه او لا صدگ عدهه

بعیونه یناس احساب حوریـــــــه

کل اسبوع و احترت الحجــــــیه

***

نوبه اتگول جانی المرض و انطرحیت

ابدّل هوا بد یار الغرب طریـــــــت

ما عندی ذنب یفلان انه تعبیــــــت

کل سفره اهدیلک بیهه چفــــــــیه

کل اسبوع و احترت الحجـــــــــیه

هل لزمت بطاقة سفر ترکیـــــــــــه

 

جاسم امحمد الجبیره الحسّانی السلیماوی الساری

03/04/1931

 



:: برچسب‌ها: کل اسبوع و احترت الحجیه ,
:: بازدید از این مطلب : 2206
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 5 تير 1391
.

 

چه بد دردی کشیدی تو

شدی توو غصه زندونــی

سفر کردی یه جایِ دور

تو قدرم رو نمی دونــی

 

 

یادت باشه که فریادت

 

واسم آرامشــــی بوده

توو اون شبهایِ تنهایی

چو گل آسایشـی بوده

 

 

بیا توو کلبه ام بنشیـن

 

کسی جاتُ نمی گیره

نرو با حسِ غمگینـت

دلم از غصه می میــره

 

 

اگر چه خاطرت خس تس

 

از ین دردای تکـــــراری

ولی افسوس با قهـــــرِ تو

شدم روزا ، سرِ کـــــاری

 

 

اگر میری برو جونـــــم

 

نگو که یــــاوری دارم

بخون آهنگ شادیـــتُ

بگو از عشق بیــــزارم

 

 

درِ خونه برات بـــازه

 

برو توو راهِ تنهایـــی

پشیمونی برات بسّه

شدی آهوی هر جایی

 

 

همینم که تو می بینـی

 

تو رو صد بار بخشیدم

خطا یِ چشمایِ نازت

با دل هرگزنمی دیدم

 

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 03/04/1391

 



:: برچسب‌ها: تو رو صد بار بخشیدم ,
:: بازدید از این مطلب : 1717
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 4 تير 1391
.

 

الحلوه مرمرتنی اوشلت احوالی

من الضیم راح احتــــرگ دلالی

***

طلعت من کیان امطفیه طرگاعه

ابو اعیون الجمیله و الوجه ساعه

گلبی ستوته ابطن فرگاعـــــــه

من تحت العبایه العضله اتـــلالی

الحلوه مرمرتنی اوشلت احوالی

***

 تگول ارجوک زلف لا تحاچینی

ابنیت الناس تدری لا تاذینــــی

اتّصل لهوای هسه لو تنادینـــی

و اخلّی الجیب من افلوسک الخالی

الحلوه مرمرتنی اوشلت احــوالی

***

الله یستر امشی کفّی هذه الشـــر

سوگ الناس عینی اوگاعدانه افتر

ادری بیچ لو تابعتچ امخسّـــــــر

من حبچ دریت انگطعت امالـــــی

الحلوه مرمرتنی اوشلت احوالــی

***

اتگله کیفی انه الونستی طلعیـــــت

ما یدرون بیه بل عشقگ سکنیــــت

احب اسّوگ اشوف اهوای و اتمنّیت

لو عندی اوحید بلکت اشوالــــــــــی

الحلوه مرمرتنی اوشلت احوالـــــی

***

یبنت الناس جوزی لایکتلونــچ

لو یدرون بفعالچ یعلگونــــــچ

لو بل سیف لو بل سم یسمونچ

قصة کل حبیبت اباول او تالــــی

الحلوه مرمرتنی اوشلت احوالی

***

اتگله انه اریده او لل ذبح طریت

لو هوه اریده لو مضل بل بیـــت

علی اعنادک یحاسد انه الحبیت

اریدنه اویحبنی او بل گلب غالی

 الحلوه مرمرتنی اوشلت احوالی

من الضیم راح احترگ دلالــــی

 

جاسم امحمد الجیبره الحسّانی السلیماوی  الساری

03/04/1391

 



:: برچسب‌ها: الحلوه مرمرتنی اوشلت احوالی ,
:: بازدید از این مطلب : 2741
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 4 تير 1391
.

 

حبک یبعد الروح ینبت بلگلوب

لو گطعونی اوصال منک فلا اتوب

 

داوی الگلب بیه نار لجلک حبیبی

افرض ولو شگ بیه  انته طبیبی

 

مشتاق اشوف اهوای راید سلامه

کل دربه موگف بیه واگف علامه

 

ما تنوصف بلوای لو ودعتنی

امشی وراک ازحوف محد یردنی

 

اگعد ابطن اچلای و اشرب حبیبی

هیچ الگلب مرتاح منک نصیبی

 

شال الحبیب الیوم و دگ دگه بل باب

چویته بل منگاش گلبی فلا تاب

 

یا ساعه یا غیاب یلتم شملکم

عفتونی وحدی لیش مو انه ابنکم

 

وحدی اون بل دار و ابچی ابونینی

حطمت گلبی اعلیه لو ما یجینی

 

مرتاحه روحی اویاک واتهوس ابخیر

لو تارکتنی ابلیل اوگف ولا اسیر

 

یا ما سئلنه اعلیک یا ما بچینه

من البچی یهوای اتحطمینه

 

تندبنی واهلک لیش ما یریدونی

لا تنتقد یهوای ما یحبونی

 

محتار ادگ الباب واسئل علیکم

خاف الزمان ایخون مجروح ا جیکم

 

تایه ابحبک دوم انشد  علیه

ابگلبی سهم منبوت واصفگ  بدیه

 

دارک یبعد اچلای تضوی دلیلی

لو ما اشوفک یوم ینهدم حیلی

 

یا خیرت الاحباب یا نور العیون

ابچبدی انرسم طاریک یا سور الضعون

 

ابگلبی حسبت احساب اوصل دیارک

لو شیبانی الضیم اخدم مزارک

 

مختاظه منی لیش سلمی علیه

ادرکی ضمیری اهوای حبچ بلیه

 

حبیته و هوه اصغیر و انکر ربانه

ابکاروکه اهزن بیه راح او نسانه

 

محترگه روحک لیش اسمع کلامی

من بُعد ترمی اسهام و انه المحامی

 

لابس لباس اجدید نور الشمس بیه

لیل و نهار اویای لا مانی ناسیه

 

اخیک اذکره اهوای و اسمع کلامه

لو فارگیته اتشوف بس الندامه

 

رتب اولادک زین او لا تخل بیهم

لو شاوروک ابخیر اسمع حچیهم

 

شاطی او نزف بیه مای گلبک علینه

تتهمنه بل کذبات و احنه ابترینه

 

ابحضنی ربیت اسنین او تزعل علیه

ما حصلت محصول بس الاذیه

 

دارک مظلمه لیش دوی شموعک

لا تعثر و تنداس ابکصرت اضلوعک

 

وین التزامط بیه شال او نساکم

غیر الاذیه اهناک راح او بلاکم

 

لا تظلم العشاگ تاسف علیهم

من بعد چم اسنین طارش تجیهم

 

لیش الزمان اویای خاین بل اوعود

ما اطلب من الناس لو الله موجود

 

اشتل اهمومک زین ابگلبی اذیه

خیرک وصل للغیر وانه ابزویه

 

یا مهجتی یا روح یا نور العیون

شیبت لجلک دوم مو گلت ما خون

 

لا هودت بجفاک او لا غمضت عین

لا بسمه افترهیت لا عاشرت زین

 

 اتحملت فرگاک یل مرمرتنی

جاعد و افکر بیک  یل عذبتنی

 

اشبیدی الدرب مگطوع راید اجیکم

گلبی انغمد بفراگ باید  حچیکم

 

تایه دلیلی اببید مگرود اسمیه

ذایب من الحسرات مطرود اجر بیه

 

عینی جمالک نور و جسمک دلیلی

ما نمت نص اللیل هدمت حیلی

 

مشتاق الک یا زین بس طر علینه

یدوی الگلب بیه نار لو ما تجینه

 

غیرک فلا حبیت ولا جبت طرواه

شمعک یضوی البیت ابجیتک تلگاه

 

دمی نشف من غیر هجرک یمحبوب

ظل ابچانه مای یجری ولا اتوب

 

حیرانه روحی اعلیک او تسئل علیکم

ناسیلی گوم احباب لو ما اجیکم

 

متریسه اعلی الناس یا شهلا العیون

والنظرته عیناچ سایب او مجنون

 

تحکم علیه لیش بسک یقاوی

اعدل مع الخوان وابجرحه داوی

 

طیع الفلاح ابغیر دوره او اذیه

لا تشبش اهل الطیب و اهل البلیه

 

مشکلتی انه او یاک گوم انته حلهه

تارکنی حدر الگاع طلع زملهه

 

تایه شبابی اویاک خلیته مندوم

لل شیب اضل ابنوح و اگلیبی ملچوم

 

محد دره ابدنیای او حملتها و یای

خلتنی وحدی اببیر مختنگ بل مای

 

لیش الهوا یا ناس ینطق لسانه

گلنه المحبه انواع و بل گلب دانه

 

محد حمل فرگاک لو تارکتنه

جاهل او نص اللیل یبچی اعلی لبنه

 

ابیات دارمی جدیده ,
:: بازدید از این مطلب : 10450

|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : شنبه 3 تير 1391
.

سافر عضیدی غفل ، بس وحدی عافانـی

ما ودّعانی اورحل ، و ابحبه جنّانـــــی

خالی مچانه بقه ، و ابذکره سلّانـــــــی

یازمن فرگاه صعب ، و الصبر ملّانــــی

***

دارک بگت خالیه ، رحت الدیار الخیــــر

انت الجسر لل خلگ ، و انته الفضاء لل طیر

اسمک بقی مرتسم ، تستاهل التقدیــــــر

کلّک محنه او فخر، و امطرز ابتطهیــــــر

***

هم تدری فیک انتشع ، هم تدری گلبی احذاک

حبک نَقِش بل گلب ، لکن مگدر بعد انســاک

سرت ابمسیرک بطل ، یصعب علی فرگاک

فگدک زرف غایتی ، و الزمن خان اویاک

***

احا یادیرة هلی، ما اگدر انســـــاهه

و الزمن دمّـر مهجتی ، و القدر فرگاهه

گو لیلی وین اصفه الوکت ، محروم من عدهه اصبحت

الدنیا خانت عیشتی ، خل الله یبلاهـه

***

نسّم هواهه بل جسد ، و الروح مرتاحـه

حبهه ابسمای امعطره ، و الگمر مصباحه

کلهه محنّه اوزاهره ، او بل گلب صوره امعطره

هیه جنان ابدینتی ، و الفرح مفتاحـــه

***

بس بیهه گلبی ینفتح ، واشتم عطر منـهه

کل ذکریاتی بل شجر ، ابصغری اشوفنهه

ذکر المطر و السیل ، او رچب البلم و الخیل

یزهی وردهه ابخاطری ، ابگلبی اضمّنـهه

***

احاده یا دیرة هلی ، عندی عزیزه اهــوای

لتلوم اذا اطرهه ابوکت ، لو کثرت ببچـــای

اتصور اعزازی اوهلی ، هیه حیاتی او منزلی

احبنّچ اهوای اعتقد ، ابکثر الشجر و المای

***

احاده یا دیرة هلی ، تستاهلین النـــــــوح

افدیلچ اهلی او خوتی ، حتی الگلب و الروح

کلچ جمال او مرحمه ، انتی اصیله امعلمــّه

یا نور یا شمس الضحی ، ریحچ عطر و ایفوح

 

جاسم امحمد الجبیره الحسّانی السلیماوی الساری

03/04/1391

 



:: برچسب‌ها: دیرة هلی ( حزاینی ) ,
:: بازدید از این مطلب : 1919
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : شنبه 3 تير 1391
.

تو یه مارِ خال خالی ، تو دیوِ نیمه خســــته

می بینی زخمِ زبونت ، شیشه ی دلُ شکسته

 

حرفاتُ خیلی شنیدم ، پس کو اون قول و قرارت

همه رو با اون فریبا ، جا زدی توو کوله بـــــارت

 

روزِ اول گفته بودی ، ماه و خورشیدم توو دستت

تو جونم بخوای عزیزم ، فدایِ چشمایِ مستــــت

 

 اومدی کم کم توو کِشتی ، بار زدم اون خنده هاتُ

حالا به ساحل رسیدی ، می بینم من گریه هـــــاتُ

 

تا کجا با بی گناهی ، می کِشی من رو توو سختی

دلم ازین غصه پُر شد ، وای خدایِ من چه بختــی

 

ای پناهِ آخرینم ، بی صدا گِریَت یــه مرگِ

آرزو دارم بخندی ، فصلِ دیدارت چه رنگِ

 

یه مترسک تویِ باغی ، بی صدا موندی همیشه

تو گلی توو موجِ دریا ، واسِ من عشقی نمیشـه

 

جاسم ثعلبی ( حسّانی ) 02/04/1391

 

 



:: برچسب‌ها: مترسک ,
:: بازدید از این مطلب : 1903
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : شنبه 3 تير 1391
.

 

واعدته حدر الجسر تانیته ماجانـــــــــی

عنوانه بعداه علی ابیّته مدلانــــــــــــی

هاجر ابعید الولف خلانی بحزانـــــــــی

بفراگه ماضل صبر ادگ و الطم امچانــی

***

الشعر طالع کشف راکب الســـیاره

و العین ساعه یخی و الوجنه منظاره

یقتل ابلا مرحمه بس ربی ستّــــاره

قتل الشباب هاکذه ما تنحسب شاره

***

تابعته حدر الجسر ما رضا ایحا چینی

ابعد اولا تقترب یبویه گلبه ینادینــی

ناری دوت بل چبد منهو الیطفیــنی

شمس المضویه قدت یا ربی سلّینی

***

حببتک و انت اصغیرون

خلّیت اگلیبی مجنــــون

کبریت اوگمتو اتزعلــون

لاتتدلّل علیـــــــــــــــه

***

یسّمر عینک علیــنـه

شنهی السبب حاچینه

لا تتمختض مربینــــه

ریّض لل حب اشویــه

***

حدر الجسر تانیتــک

و اگف واتناظر جیتک

اعطینی عنوان البیتک

خنت الوعد و الجـــیه

***

واعدته او ما وفّانـــی

و ابیته ما دلاّنـــــــی

و اگف عمد خلاّنـــی

کصرت ارکب رجلیه

***

گلت احبک ما انســاک

او ضایع کل تعبی و یاک

من حزّمک مــن و زّاک

او تشرب من خابط میـه

جاسم امحمد الجبیره الحسانی الساری 02/04/1391

 



:: برچسب‌ها: تابعته حدر الجسّر ( چوبیه ) ,
:: بازدید از این مطلب : 1796
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 2 تير 1391
.

 

شهید سامراء تویی ، خورشید و رمز رهــــبری

در علم و صدق وغربتت ، پوشیدی قلب دلبری

 

مهر امامت خوانده ای ،  بهر دیار آشـــــــــــنا

کوبیدی هر ظلم وستم ، با آیت دین خـــــــــــدا

 

دلها منور گشته از ، دریای علم و گفته هـــــــات

ای مهربان زیور نما  ، مهر خروشان خنـده هات

 

در ظلمت دوران تو ، دنیا چه ظلمی داشــــــــته

دلبند تخت و گوهر است ، با صد بیان افراشتــه

 

آن هادی مهدی تویی ، در حبس حکام زمان

در غربتی ماندی به غم ، اسیر بند مشرکان

 

عمری گذر کردی ولی ، هر گز نرفتی از وجود

بارون زده بر دیده گان ، بر واژگـــان دل فرود

 

تو در امامت محوری ، همچون نمازم زنده ای

در انتظار مهدیت ،  ورد دعایم خوانـــــده ای

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 24/03/1391

 

 

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: شهید سامراء تویی ,
:: بازدید از این مطلب : 1963
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 2 تير 1391
.

 

طابگ تراچی ذهب ، او لابس النظــاره

یحرگ اگلوب البشر ابعینه السحــاره

یقصف ابرمشه الگلب و ایدمر افکاره

الله و اکبر نشف دمعی ابجـــــــــراره

***

ولک لا تبتعد یا گمر ضل نوّر ادیـــاری

حبک نبت بل چبدوا نفجرن اشعـــاری

اریدک تحط بل گلب وا تطفی ابنــاری

الله و اکبر نبذ کل صبری و اطـــــواری

***

دگ الگلب من شافچ ، حب الرمان اشفافچ

کلمن حبچ ما عافچ ، یترحب لچ لیلــــــیه

***

یسمر شلیت احوالی ، یل کلّک عندی غالــی

ما تدری اشصار ابحالی ، من تبعد منی اشویه

***

ارجوک ادّنه اخذانه ، شاب الگلب بحزانه

تدری ابحبک عافانه ، من امراض المنسیه

***

یا ورده او خیزرانه ، یلّی حبچ جــــنّانه

وسط الدرب عافانه ، عطشان ابهل برّیه

***

محتار ابحبچ ضلّیت ، او کل لیلی ابذکرچ سهریت

ابدرب العشق ماملیت ، وا محزم بل خاچــــــــیه

***

البیض ما تدری اشماله ، یمشی مشی الغزاله

یتمایل شعره او حاله ، والگذله اتدگ چوبیــه

***

طر الشارع یتلافت ، و الروح ابگلبی خافت

الله الیستر من طافت ، ما ثبّتت رجلیــــــه

***

هب الهوا و امزند ، و الدم یتنا گط بل خـد

رمانه ابسدره امحدد ، هیعونه الشمه اشویه

***

راح او خلانی ابفکره ، و الروح اتنوح ابذکــره

ضلیت اشتم بس عطره ، عافانی ابهل شرجیه

***

یا جاسم گلی اشسویت ، من العشگ ما ملّیت

ما لوم ابحبی اتاذّیت ، ما کو وفا ابتالــــــــــیه

 

لل شاعر جاسم امحمد  الجبیره الحسّانی السلیماوی الساری

30/03/1391

 



:: برچسب‌ها: لابس النظاره ( چوبیه ) ,
:: بازدید از این مطلب : 1859
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 1 تير 1391
.

 

روزِ اول به تو گفتم ، همه چی یادت میاد؟

دردم و با خون نوشتم ، ندیدی، خیلی زیاد؟

 

به تو گفتم من همینم ، در کنارت می مونـم

من اسیر روزگارم ، توو دیارت مهمونـــــــم

 

 دلمُ با خنده هات  ، کاشتی تویِ گلدونــــت

وعده ها دادی عزیزم ، منتظرم توو ایونــــت

 

بارها خوندی دلم رو ، اومده دیدارِ تــــــــو

با چه سختی ها رسیده ، خسته شد از کارِ تو

 

برگشتم و عطرِ جدایی ، تار کرده آسمونـــــم

بارش اشک و غریبی ، مونسی گشته توو جونم

 

بارها داد زدم و تو ، آهِ فریادم شنیـــــدی

دل به دریاها سپردم ، مگه شادیمُ ندیدی

 

اومدی با صد بهونه ، خوندی از عشق و وفایم

با همون لبخندِ تلخت ، کشتی  دردِ لحظه هایم

 

در یه جایی زنده بودی ، نزد خویشانت اسیری

بی پناهی تو کشیدم ، من نباشم تو می میـــری

 

حالا که خاطره ها رو ، به فراموشی سپردی

نور مهتاب چشامُ  ، رو به خاموشی کشوندی

تو همونی که درونِ ، دردِ من آهی کشیدی

چی شده طناب عشقم ، ناگهانی تو بریــدی

 

ببینم می تونی با من ، توو سفر همراه باشـی

توو نشیب زندگیمون ، بی خطر در راه باشی

 

دیدی این دور و زمونه ، بی وفایی ها چو  باده

رسمِ عشق و عاشقی ها ، با جدایی ها زیـــاده

 

ای پرنده ی مهاجر ، پر زدی تویِ ترانـــــــه

اشک و غم هاتُ نریزی ، تویِ قلبم بی بهانه

 

توو این سکوتِ نیمه شب ، دل غرقِ اشک تو شده

غروب زرد آسمون ، زیور عشقِ تو  شــــــــــــــده

با اون همه قول و قرار ، حاضری با من بمونی

توو جشنِ آرزوی من ، سرودِ شادی بخونــی

 

بارها گفتی به من از عشقِ تو پشیمونــــــم

می تونی باور کنی ،یه عمری رو تو زندونم

 

اون پشیمونی عزیزم توو دلم جا نداره

مثِ تو ، توو زندگیم یرنگ زیبا نــداره

 

اگه دوسم نداری برو خدا به همراهت

منم خدایی دارمُ ، دلم پرید از نگاهـت

 

جاسم ثعلبی 31/03/1391

 

 



:: برچسب‌ها: پرنده ی مهاجر ,
:: بازدید از این مطلب : 1681
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 1 تير 1391
.
صفحات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی