مدونة الشاعرجاسم ثعلبی (الحسّانی) فی اللغه العربیه و الفارسیه

.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

آزی آزی آزی ، دلِ من و می بـــــــــــازی

مگه خودت نگفتی ، با درد و غم می سازی

***

این گلِ پرپرِ من ، اسیر دلبرِ مــــــــن

قرار نبود بمیره ، تو قلبِ سرور من

***

دلت یه جایی گیره ، این و می دونــم

تو چشمت این جدایی دارم می خونــم

مگه قلبت نوشته آوارگی هــــــــــام

با خاطراتِ گرمت بیدار می مونـــم

***

می سازم مرقدِ پاکم ، بمیرم زیر تل خاکــــــم

بمون با دلفریبی هات ، از این تنهایی بی باکم

***

برو دلبر ربایی کن ، برو قلبی جدایی کـــــــــــن

زدی بر هم یه عشقی رو ، به قولت بی وفایی کن

***

دلت یه جایی گیره ، این و می دونــــم

تو چشمت این جدایی دارم می خونــــم

مگه قلبت نخونده دردِ دلــــــــــــم  رو

با خاطراتِ گرمت غمخوار می مونم

***

دلم آزرده و غمگین ، شکستی دلبری شیریـــن

چه زود آواره شد قلبم ، نبودِ تو براش سنگین

***

همه جا وحشتی دیده ، تو جنگلها نخوابیـــــده

دلم بد جوری می میره ، بی تو با درد خشکیده

***

آزی آزی آزی ، دلِ من و می بـــــــــــازی

مگه خودت نگفتی ، با درد و غم می سازی

***

دلت یه جایی گیره ، این و می دونم

تو چشمت این جدایی دارم می خونم

مگه قلبی نداری عشقت فرامــــوش

با خاطراتِ گرمت بیدار می مونــم

***

 

جاسم ثعلبی (حسّانی) 17/10/1391





:: برچسب‌ها: دلت یه جایی گیره ,
:: بازدید از این مطلب : 1680
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 17 دی 1391
.

به دلم بر چسب مارمولک زدی تو

ای غریبه جونِ مامانت کی هستی

نکنه شاخ درازِ بی صداقـــــــــت

با خسیسی درِ نیکی ها تو بستی

***

بارها دلم با تو شکسته گردیــــــــد

تو ربودی نصف دل بازور بــــــــازو

توی این دنیا برام یه یاوری نیست

آخرت می کَشمـــــت کـــفِ ترازو

***

یادته تو زندگیم آتش زدی تـــــــو

سوختی خشک و ترم نامهربونــــی

جون گرفتم با غروبت ای ستاره

توی تنهایی بمون قدرم می دونی

***

زردک خواب ربا بیچاره موندی

هر بدی تو جسمِ تو خدا دمیــــده

دل شکسته آمدی با اشک و نالـه

قدرت و جاه و مقامت  نکشیـده

***

برو صد ساله نیا دوست نــــــــــدارم

قایقت صد وصله ساحلم نگـــــــردی

سیر شد رنگین کمانم از تماشــــات

خسته شد آه دل از جنگ و نبـردی

***

با دعا و حیله و نذر ونــــــــــیازت

تو را ازچله گرفتم شب نخوابـــی

ماه  شد مکر و فریبت ای پـــرنده

توی آسمون دل شبا نتابــــــــــــی

***

می دونی محتاجِ نور و نفسِ تـــــــو

اما از زجری که دیدم دور گشتم

با همین تنهایی موندن جنّتی شـــد

دلم آزاده  شده پای بهشــــــــــتم

***

نیا در دشت و کویرم تشنه کامی

گلِ شب تابِ دلم خوابیده کم کم

تازه بوسیده لبم گلِ شقایـــــــق

در دیارِ بوستان با عشقِ شبنــــم

***

جاسم ثعلبی (حسّانی) 14/10/1391

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: مارمولک ,
:: بازدید از این مطلب : 2177
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : شنبه 16 دی 1391
.

عشق دلم تو دریا ، شاد و غمم تو دریــا

نبودنت یه لحظه ای ، جان به لبم خدایا

***

می گردم بی نشونـــه ، می خوامت عاشقونــــه

مثل یه ماه در آسمون ، پیر و جوون می دونه

***

تو یارِ نازنینی ، بهشتی در زمینـــــــی

اگه یروز نبینمت ، مرگِ دلم می بینی

***

عزیز دلم تو دریا ، یار خوشگلم تودریا

نبودنت یه لحظه ای ، جان به لبم خدایا

***

با دردِ تو می سازم ، با مهرِ تو می نــــازم

با تو یکی شدم ولی ، بی عشق تو می بازم

***

خدایِ ما می بینـــــه ، دنیای ما همینـــــــــه

بی من اگر سفر بری ، اشک تو چشم کمینه

***

عشق دلم تو دریا ، شاد و غمم تو دریا

نبودنت یه لحظه ای ، جان به لبم خدایا

***

جاسم ثعلبی (حسّانی) 16/10/1391

 



:: برچسب‌ها: عشق دلم تو دریا ,
:: بازدید از این مطلب : 1664
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 15 دی 1391
.

هله یهلال من هلّیت و الفــــــــــیت

انتظرتک من صغر للشیب والفیت

علیک اشعار عده اکتبت و الفیت

تزیل العار من اهل البریـــــــــه

***

هله ابعبّاس من اگبل او هله ابریح الهوا الجابــــه

او هله للنشر بیت العز او هله بلفرح  واحبابـــه

او هله ابجیتک یروح الروح ابطن الگلب یایابه

العمر ویاک سلّیته اباسم حسّان و انسابــــــــــه

***

داعیتک ضخر للضیج الزمان الحشد اجیوشـــــه

علیه او گام یزمخ حیل بحلگ عینه و ارموشـــــه

اریدک دوا الیوم الکون تداوی گلبی و اطروشه

الک یوم ابعلم و اداب تساعد جدک ابنوشــــــه

***

هله ابعبّاس جیتک فرّحت گلبــــــــــــی

سکنت ابطن گلبک من کثر حبـــــــــی

اریدک عصّتی الشیبی او مجر دربی

من اسنین  عینی بس الک تربـــــــــی

***

یوم اربعطعش عاشر الخمیس الجاب البشـــاره

ابسنة واحد مع التسعین گلبی ضاف خطــــاره

نص اللیل زفیناه او زهت افراحنه ابـــــداره

حفید المهدی بارکناه او فتحنه الباب للزاره

***

جاسم ثعلبی (حسّانی) 14/10/1391

تصویر عبّاس مهدی 

 



:: برچسب‌ها: الی مولودنا الجدید (عبّاس) ,
:: بازدید از این مطلب : 1819
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 14 دی 1391
.

باز باران با ترانه

با نم نم های فراوان

باز هم شعر و نشانه

باز با واژه ی زیبا

می نوازد زیرکانه

رش رش صدای نازت

حرفِ آرامشی دارد می کشاند عاشقانه

باز می آید چو چتری

ابرِ عشق دلبرانه

زرگرِ زیبا نگاری

این طلا از آن خزانه شادمانه

چه فرح بخش است و زیبا

سبزه پوشیدی کرانه

ای هلالِ آسمانی

نور تابیدی به لانه

باز هم سرمه ی چشمی

رنگ کرده ماهرانه

باز ها دارم زدریا

عشق می بارد  به خانه

قلب تو همچون نزولِ

ذره هایِ شاه دانه

ای خطیر باریده قلبت

بر کویرم شاعرانه

باورم شد حسِ دردت

توی کوههایت و دشتت

با زلالِ آب سردت

آفریدی قصه ای را

در درونم ثبت گشته

نصفِ دیوانِ جهانه

جاسم ثعلبی (حسّانی) 15/10/1391

 



:: برچسب‌ها: باز باران ,
:: بازدید از این مطلب : 2361
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 14 دی 1391
.

وقتی رفتی روزگارم تیره گشته ، این همه دوری تو از سر نوشته

لحظه می شمارم برای دیدنِ تو ،  باز برگرد در فضایم ای فرشتـــه

***

اومدی امّا دیدم عشق تو سرده ، دل کشیدن واسه قلبم خیلی درده

منتظر بودم کلامِ آخرینت ، گفتی اون خاطره ها بر نمی گــرده

***

آتیشم زدی چرا با نورِ چشمات ، دل من عاشقِ اون صدایِ زیبات

نکنه آخرِ دیدارت همینه ، گم شده شبم درونِ  چینِ  زلفـــــات

***

دویدم تا بخونم برات ترانه ، دور شدی چرا ازم با این بهانـــــــــــــه

دلِ من بده برو هر جا که رفتی ، نمی خوام عشقی که مرده بی نشانه

***

آخه تو نه اولی نه آخرینی ، نمیشه بگم که تو عشق آفرینــــــــــــــی

تا همین دیروزی ها ساده نشستی ، پیش دل و قلبِ من تو بهترینــــــی

***

چی شده یه دفعه از قلبم پریدی ، مگه اون حجب و وفایم رو ندیدی

با دو روزه رفتنت به شهرِ دیگه ، با مدل برگشتنت قلبم دریــــدی

***

برو هر جا دوست داری  تو بی وفایی، دل من شکسته شد از این جدایی

طفلکی قلبم تو کشتی زنده زنده ،  خون دل شده واسه دستات حنایــــی

***

جاسم ثعلبی (حسّانی) 14/10/1391

 



:: برچسب‌ها: مدل پسندی ,
:: بازدید از این مطلب : 1856
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 13 دی 1391
.

اگه یه روزی دوست داری ، من و تو در به در بشیم

با همین خاطرات دل ، تو دریا همسفر بشـــــــــــیم

***

جای دوتای ما که هست ، با قایقای صیّــــادی

دوست دارم ماهی گیری ، توی فضای آزادی

***

پارو نزن برام بخون ، بارون داره نم نم میـــــــاد

خیس شد آهنگِ دلم ،شب و روزش تو رو میخواد

***

تو می دونی ما هر دوتا ، از قوم و خویشان بی کسیم

رو خشکی های روزگار ، یادت باشه دلواپسیـــــــم

***

بریم به شهر غربتی ، شاید دل آروم بگــــــیره

زودتر برو ای لنج تر ، اونجا می بینم جزیره

***

باور بکن یه ساحلی ، از دور دور پیدا شـــــــده

بارون داره کم کم میاد ، تو خشکی ها دریا شده

***

راحت شدیم از درد و غم ، تو این هوای نیمه باز

یه کلبه از عشق زمین ، توی دلت واسم بســـــــاز

***

من و تو زیرِ آسمون ، تو این جزیره می مونیم

با صدای پرنده ها ، سرودی زیبا می خونیــــم

***

جاسم ثعلبی (حسّانـــــــــی) 13/10/1391

 

 

 



:: برچسب‌ها: جزیره ی تنهایی ,
:: بازدید از این مطلب : 1971
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : سه شنبه 12 دی 1391
.

جعل الناصیة بین الرکبتین

یشاهد روعة من الزمان

حدث و حادث

لا یفز من شخیر و لا هذیر

والدموع تسیل

من الم الرحیل

وشعر راسه یرقص مع النسیم

کجذع نخل انحنی

هبط فی الَمه

امام روج البحر

ما قرد فی الاشجار

ولا جلس مع الاحبار

فی خزنةِ دروس

علی جرف قلبه تدوس

اشتکی ولا مندعی

لا ناصر و لا معین

والحسرة تسعر فی جوفه

علی ابیه فارق الحیاة

و بقی فی مرمی الذکریات

وحیداً  فریدا

ینوح و یبکی

و دموع عینه تسقی

ورود الناظرین

و جهر الحاقدین

وریحانةتلتهب بنیران الدمار

تجرّه الی شاطی الامان

التی صنعته مستقبلاً

الهضیمة الهضیمه

والحسرة المستدیمه

هل یبقی مع الهلال المنیر

او ینطوی مع صوت الهذیر

یا ریت روحة لا صارت و لا تصیر

الویل منک یا زمان

مثل السکان تدیر و تستدیر

معنی:

سر افکنده بین دو زانو هایش

قصه ای را تماشا می کند

حادثه وحشتناک

رخ داده بر تاریکی

نه از خر خر ها بیدار شد و نه از فریاد

غرق در غصه ی زندگیش

اشک هایش می ریزند

از درد و جدایی

موهایش می رقصند با نسیم باد

مثل برگهای درخت نخل

با تنِ منحنی

فرو ریخته در دردش

کنار موج دریایی خروشان

شادی نکرد در فضای شاد درختان

و هم نشینی نکرد با حواریون

عبرتی در گنجش هست

پا می زند بر ژرفِ قلبش

شکایت کرد و قاضی نشنید

نه یاوری و نه همسفر

حسرت در درونش جوشان

بر پدری که بست بارِ رحیل

قلبش هدف خاطرات شده

تنها و بیکس

می نالد با گریه

اشکِ چشمانش ساقی گلبرگ های تماشا گران شد

و غفلت طمع کاران

گل ریحانه اش می سوزد با آتش قهر

به ساحل امن می کشاند او را

در کلبه ای که تخیّل کرده

چه بسیار تلخ  است این بی پناهی

با سوزش های مدام

آیا میشود به ماه شبیخون بزند

یا با صدای روزگار منحنی شود

ای کاش به دنیا نیامده روح سر گردانش را

وای بر تو ای زمان

مثل فرمان می چرخی

و اسیر کسی هستی که

رحمت در شعار زندگیش نیست

جاسم ثعلبی (حسّانی) 12/10/1391

 

 



:: برچسب‌ها: القلب الحزین / قلبِ اندوهگین (فارسی و عربی) ,
:: بازدید از این مطلب : 1673
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 11 دی 1391
.

ای کاش

ای کاش پرنده ام

تا پرواز کنم در فضای ناشناخته ی دلت

و کشف کنم رد پای ابرهان

و داس های بی دندان

همان هایی که گل های باغمان را چیدند

و بالون های عشقمان را دریدند

رد پایت روی برف ها مانده

آن بالا بالاها

با من ببین

چقدر زیباست لبخند درخشندگی خورشید اول طلوع

همان لحظه به یادم آمد بین ابرها

بنویسم تو عزیزی

با آه دلم

دوست دارم در آسمانت همیشه  بال بزنم

بچرخم در بین ابروهایت

تا ببندم در شبهات

با نمایی از حقیقت

کاش درک می کردی

شب های وداعت

و غروب فالت

دل تا سپیده ی صبح

زیر شکنجه ی امالت ویران

ای کاش پرنده شوم

ومژگانت قفسم

و نفست حیات

واشکت ساقی تشنگی گلویم

بنگر و ببین که چقدر وفادارم

دوست دارم

این واژه سببی شده که در هجرت بمیرم

جاسم ثعلبی (حسّانی) 09/10/1391

 



:: برچسب‌ها: ای کاش ,
:: بازدید از این مطلب : 1927
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 10 دی 1391
.

نفهمیدم بی وفایی ، یا دلت غریبه گــــــردید

کاشتی دلم به حرفت ، تو سفر یاری پسندید

***

لحظه ها دنبالِ فرصت ، دلامون می گرده با هم

وقتی گم شدی کنارم ، دل بریدم از تو کم کم

***

من که تقصیری ندارم ، تو خودت رفتی زیارت

نگفتی کی بر می گردی، عکسِ من بوده بــارت

***

ناگهان خبر رسیده ، که تو عقدِ جشن شادی

منتظر بودم پیامت ، چرا تصویرم نـــــدادی

***

تو جدا شدی و دل رو ، پای خاطراتِ بد بود

سال ها در انتظارت ،شایدی برگشتنت بـود

***

همه جا بارونِ نم نم ، روی گل ها آب پاشیـــــــد

رسیده سیلش به قلبم ، قهر و غم بر دلم جوشید

***

قطع شد راهِ وصالت ، دلم مایوس تو گشــــــــته

رفته بودم در مزارت ، بای رو عکسش نوشته

***

جامه ی سیاه پوشیدی ، دلِ تو عزا ندیــــــــده

حق داری اشکی بریزی ، رفتنش قلبت بریده

***

با ناله هایت باز گشتی ، توی گهواره پریشــــــان

زیرِ اون عبای دردت ، چشم کج کردی به دلبان

***

لب به لبخندی سپردم ، از کنارت عاشقانه

می دونم دلت شکسته ، تو شکستی بی بهانه

***

درس خواندی در کلاسِ ، عاشقی با روزگارت

دل به تنهایی رها شد ، توی باغِ گل بهـــــــارت

***

آمدی برام بگویی ، غصّه ی عشق و جدایــــــــــــی

کشف کردی یک مصیبت ، مجری طرحش خدایی

***

چه کنم دلم گرفته ، از اون حرفایِ قدیمــــــــی

تو اضافه کردی دردش، ای خدا خودت رحیمی

***

باشه دل شکستی جونم ، تو بمون همرازِ فردام

توی دیگِ سرنوشتم ، در دلم جوشــیده دردام

***

قصدِ بازگشتت همینه ، توی آتیشم یه دودی

بمونی یا دور میشی ، برا قلبِ من چه سودی

***

چه کنم دلم بزرگه ، اشک می ریزم به هر غم

باغِ دنیایم بهشته ، مسکنم گلهایِ شبنــــــــــــم

***

کاش می سازم یه کشتی ، با جهاز و تخت و بارش

واسه دل های شکسته ، می کشیدم در ســــوارش

***

جاسما مهرت همینه ، دل تو یه آشیانــه

گلِ ثعلب خوانده قلبت ، نامِ حسّانی بهانه

جاسم ثعلبی (حسّانی) 10/10/1391

 



:: برچسب‌ها: کشتی دل شکسته ها ,
:: بازدید از این مطلب : 1818
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : شنبه 9 دی 1391
.

 

تو که رفتی و دلم داره می میـــره

مدّتی هست به عشقِ تو اسیـــــــره

به گناهی که دلم پوشیده دردش

نمی بخشمت عزیزم خیلی دیـره

***

با تو بوده توی سختی های بســیار

تب که بودی شبا اون نسشته بیـدار

در کنارش زنده قابِ عکسِ زیبات

خوب شدی تو و دلم کشیده بیمار

***

حال کن زود به این خیالِ تــــــازه

توبه تنهایی کشیدی دل یـه رازه

از همان اول می گفتی دل بریدم

چشم وقلب ای پرستو خیلی نـازه

***

نزد ساحل نشستم به یـــــاد  روزم

با خیانت های  تودر دل می ســـوزم

قلبِ زارم گریه کرده بــا پرنــــده

مثل شمعی شدم و شبها فــــروزم

***

با همین عشقت همیشه دردی دیدم

از کتابت یه کلامِ بد شنیـــــــــــدم

دست بر دار از سرم  دیوونه وارم

به خدا از بی وفایی هات بــریــدم

***

گفته بودی عاشق و دیونه هستـــی

گفته بودی با همین جامش تو مستی

شخم زد چرا دلت قلبم به تیشـــــه

نمی دونی درد داره دل شکستــی

***

 جاسم ثعلبی (حسّانی) 07/10/1391

 



:: برچسب‌ها: خیلی دیره ,
:: بازدید از این مطلب : 1761
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 8 دی 1391
.

کفا ظلماً یا زمان  اندحر

فی دولاب صغری کنت طبیبی

و هلَّ هلالکَ فی المشیب

صرتَ خیالی

تذهب مع الضنون

و تسفک الغافلون

نادا منادی النجده

فریتکَ کلمجنون

لا تحزن و لا تموت

ولا ینکسر کرسیکَ عن التنحی

ارجوککککککَ

فکَّ قیودی

اصبحتُ اسیرا ابکماً فی مرضاتکَ

بشّرنی متی ینقطع حبل الورید

حتی استبیح عنوانکَ عن ذکریاتی

طال المطال

و بیت العنکبوت مفتول علی عنقی

کل ما اجرهُ تزیدهُ شنقاً

و نوحی وصراخی مباح

کفنی قبّلتُ یداک بذلّتی

بنیت فی قلبی زنزانات الوحوش

دمّرت حیاتی بوعودک الکاذبه

اخرج من قلبی ولا تعود

لانَّ سفری قریب

اطلب منکَ اجازة الرحیل

و التقاعد قبلنی حتی استریح فی سوقه

فی محفظتی الاف الاسطوانات

حاویها لاغنّیها فی بستان النحل و الفراشات

متی اری الشمس المشرقه  تبوس عتبت بیتی

و تصحینی من النوم الهالک

فی احسن امالی

کفا ظلماً و اندحر

فی دیارنا بزغ القمر

و استمر حتی استمر

بدل ثیابه و لبس النظر

و ارتدا عباء الشفق

مَهلت طردکَ رمشت عینٌ فقط

کف قبل ان تتحطم فی ربیع القلوب

لانّه قادم لا محاله

معنی :

روزگارم، ستم نکن ، دور شو

از طفلگی در گهواره طبیبم بودی

در پیری ماهت دوباره  ظهور

سایه ای برای آزارم

با تفکّراتم هم سفر

کُشتی ساده دلان را

آزاده ای صدا کرد ، کمک کنید

دیوانه وار گریختی

نه می میری و نه نالان

کرسیِ تسلیمت شکسته نمی شود

با خواهش تمنّا

زنجیر هایم را باز کن

اسیر لالی هستم در جبر تو

مژده  بده چه وقت رگِ گردنها قطع

تا نام ونشانی تو را از خاطراتم محو کنم

چه مسیر طولانی

رشته های تار عنکبوتت روی گردنم پیچ خورده اند

هر چقدر بکشم دردم  فزون

فریاد ها و خشم هایم مباح شد

مرا ترک کن

 دستهایت  بوسیدم  به خفّت

 ساختی ندامتگاه وحشیانه در قلبم

روزگارم را پاشیدی با وعده های کاذب

از زندگانی ام خارج شو و هر گز بر نگرد

برای اینکه  پایان راه است

مرخصی سفرم آماده کن

بازنشستگی مرا خوانده به بازارش

در بغچه ام هزاران حلقه ی آهنگ

تا ترنم کنم  در باغِ زنبور  و پروانه ها

شاید طلوع خورشید درِ کلبه ام را می بوسد

و دلم را از خواب پریشانی برهاند

در بهترین آرزوهایم

ظلم کردنت بس است ،دور شو

در سرزمین ما ما ه  دلبرِ ستاره ها شد

و ادامه داه به استمرار دیدارش

جامه اش را عوض کرد و فکرش همچنین

و پوشید عبای سپیده ی شفق را

با چشم به هم زدن  پرواز کن

گم شو قبل از اینکه در بهار دلها سرنگون شوی

همانا بهار در راه است شکی نیست.

جاسم ثعلبی (حسّانی) 06/10/1391

 



:: برچسب‌ها: النجده / کمک (عربی و فارسی) ,
:: بازدید از این مطلب : 1692
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 8 دی 1391
.

 

توی خونه مدرسه اطرافِ تخـــــته

همه جاهایِ زمین میکروب نشسته

***

می دونی که میکروبها همیشه پر جون

بهترین راه هلاکش آب و صــــــــابون

***

میکروبا در همه جا نفوذی دارنـــد

اگر وارد شده اند چه سوزی دارند

***

تب و سر گیجه به همراهِ شکم درد

این همه درد سر از غذاهای ســرد

***

اگر دوست داری خوش و خرم بمونی

اگر دوست داری همیشه آه نخونـــــی

***

بهترین راه رعایت اصول اســــــــــت

اصل بهداشتی هم هموزن پول اســــت

***

نظافت پاکیزگی رمزِ سلامـــــــــــت

دست و پاهاتُ بشور قبل از ندامت

***

جاسم ثعلبی (حسّانی) 06/08/1391

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: سرود اصولِ بهداشتی ,
:: بازدید از این مطلب : 1817
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 7 دی 1391
.

ای پرستوی مسافر

به سرای دلم سر نزن

که قرقی ها منقار بدستند

می چرخند چشم هایشان را

به دنبال طعمه

گشنه نیستند ولی

عشق دلشان

کشتار و دمار

در آسمانِ دلم پرواز نکن

جان تو در خطر

اتاقم تاریک

و سالها گرفتارم با تنگ دستان

در زندانی بی  پرده

پهناور و بی نرده

نگهبان آن خواب است

و درها باز

روح به حکم جسد آواره

عقل اینجا بیکار

و زور حاکم شرع شد

و من بیمار طبیعت

غرق شدم در تب زمان

با نا امیدی

دستم را زیر آب تکان می دهم

که زنده   مرده ای بیش نیستم

دوست ندارم

تو بردگی کنی برای باغبان حصار

از آسمان دلم دور شو

فاصله ها را زیاد کن

مثل مرغابی شامه ای قوی  دار از آن اوست

می ترسم که پر هایت در فضا یکی یکی بکنند

و خونت بر دیار غربت از آن بالاها چکه کند

نرقص در شادی جلادان

با ساز های رنگین کمان

آنها خود فروشی کرده اند

عزتشان را

در برابر قدرت و خون آشامی

می دانم تو خریدار نیستی

پس آفتابت را در سرزمینم نتاب

دور شو از مرداب های وحشت

برو سفر کن به سیاره ای دیگر

شاید آنجا عقاب هایشان کبوتر باشد

 

جاسم ثعلبی (حسّانی)05/10/1391

 



:: برچسب‌ها: ای پرستوی مسافر ,
:: بازدید از این مطلب : 1720
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 6 دی 1391
.

گلـبی ما مـرتاح منّچ ، بس کلامی زیّـنیته

بلقلم  ما شفتی ریتچ ،  حـبّچ  ایکصّر  لگیته

***

سکّرت لحظة  ایّامی  ، من رجعتی او شاهدیتچ

ابسهر ما نامن اعیونی ،  و ابسریری     فارگیتچ

***

والله ملّت روحی منچ ،  ما طلعتی الوان   طیبه

حلّفیت الگلب لجلچ ، امن القهر زاعچ حبیبه

***

انتی حب لو عدو مخلّص ، صادقیتینی    ابکراهه

امّنیت الگلب عندچ ، خنتی فی حبی ابصراحه

***

وسفه دخّلتچ ابگلبی ، او حاربت گوم اعلی شانچ

رحتی ابدرب الشماته ، خالی اصبح   لی    مکانچ

***

بلخیانه حطمیتی  ، عتبت اگلیبی الز چـیه

لا تمکـرینی ابکلامچ ، بعـد ماریدچ اذیـه

***

حرّمیتی اسنین عمـری ، ادری گلبچ ما یخاف

ورد بستانچ شتلنی ، و اسقه گلبی ابکل خلاف

***

معنی شعر:

دلم آرامش نداره ، واژه هاش ساکت نشستن

با قلم مگر ندیدی ، دوستام قلـبم شکستن

***

بر خلافِ راز هایت ، از سفـر بر گشته بودی

شبا بیـداری کشیدی ،  دردِ بی درمان گشودی

***

دیگه دیگه خستم از تو ، بستم اون عشـقِ فریبی

قسم خوردم تا همیشه ، خــط خورَد نامت حبیبی

***

گرم کردم عکـس هایـت ، آتشی روشـن نمودم

آب دادم قلبِ تشنه ، سـایه هات از دل ربـودم

***

عاشقُ نیزه به دستی ، با متانت دل کشیدی

قلبمُ به تو سپردم ، با خیانت رگ بریدی

***

حیف در قلبم نشستی ، دلم با تنهایی جنگید

راهِ دشمن شاد رفتی ، بر گلم میحانه بارید

***

با تمـنّا های سـردت ، آرزو هایم دریدی

مکرِ چشمانت قشنگِ ، خـدا حافظ  تو بریدی

***

سال ها عمرم هد ر شد ، می دونم قلبت نترسِ

گلِ باغِ تو من و کُشت ، ساقی قلبم به هرسِ

***

جاسم ثعلبی (حسّانی) 03/10/1391

 



:: برچسب‌ها: سر الخیانه / راز خیانت ( شعر فارسی و عربی ) ,
:: بازدید از این مطلب : 2032
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : سه شنبه 5 دی 1391
.

برا دیدنت شب و روز ، لحظه لحظه می شمـــردم

به نسیمِ سرد عشقت ، بی بهانه دل سپــــــــــردم

***

با تماسِ دلفریبت ، دلُ دلـداری نمـــــــودی

قصدِ آمدن نداری ، حمله بر دلم گشــــودی

***

هنوزِ آن  دشمنی هات ، تویِ زخمِ دل نشستن

با یه آهِ عاشقونه ، درِ آشتی رو می بنـــــــــــــد ن

***

دلم پاکه بی مروّت ، من تو آتیشت  می سوزم

خسته از زخمِ زبونت ، پارگیهـا مـن بـدوزم

***

نخِ هر شکلی یه باره ، توی دیگِ نم میشینـــه

نمیشه دوباره چشمت ، من و هـر رنگی ببینه

***

بـرو از دلم همیشه ، نمـیخوام پیشــــم بیای

بحثِ خوبی ها رها کن ، قهر من از بی وفایی

***

ناگزیرم در طبیعت ، یک گلی زیبا بچینـــم

خیلی ها در دل نشستن ، در نفوذِ دل می بینـم

***

تک وتنها مثلِ جبران ، شاعرِ تنهایی میشــــــــــم

این دلِ آزرده ام را ، طرد شد از قوم و خویشم

***

نمیخوام پیشم بیایی ، من به تنهایی  می مونـم

تو برو دلت صفا کن ،  همیشه دردت به جونم

***

جاسم ثعلبی (حسّانی)30/09/1391

 



:: برچسب‌ها: نسیم سردِ عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 1686
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 4 دی 1391
.

تعجّب نکن !

از عشقی در امواج فضا

به نرمی درونِ دلها  نفوذ می کند

راست گفته  آنکه فریاد زد

دل به دل راهی هست

یاد تو معلّق در گوشه ی قلبی

که مالامال از وجودِ خداست

تعجّب نکن !

خورشید در آسمان دور

وزینتش بر زمین

مهمان نوازی می کند گلهای دشتمان

و روحِ نابینایی را چراغانی

 تشنه  دلی را سیراب

بدان فاصله ها خیلی کم است

دوری راه ها ؟؟؟؟؟؟؟

نه دوری قلب ها آتش زاست

رخ تو در گوشه ی چشمِ سبز ما

مسکن گرفته   ، لحظه ها  یا شاید سالها

تو آن نیِ سبز بلند قامتی

که در تالاب  ساحلِ رودم

زنده نمودی عشق های خیالی خواب رفته

ساقه ات  نبوغ کرد

در قلب خاکی ام

و ریشه ات در خشک سالی

چشمک می زند تا بارشِ بارانِ  دیگر

نگران نباش  !

دل غلاف درد توست

از گرمی و سردی روزگار

تعجّب نکن !

عهدی است که  با اشتیاق پذیرفته

و همچون رعد و برق  روشن کرده چهره ی  شبم

که بارشِ باران دلربا نزدیک است

تعجّب نکن !

می ترسم از سرمای زمستانی ات

دلم از لرزشت  یخ نمی زند

کنار بخاری گرمِ  سجاده ی نمازم

بی گناه به فروش رفت

و تو خریداری

مبارکت باشد این معامله

ولی کنارش بمان  تا همیشه

قصه گوی خوبی  است در شب های تاریکت

با خنده هایت یادش دادی  که

بی تو می میرد

تعجّب نکن !!!!!!!!!!!!!

جاسم ثعلبی (حسّانی) 02/10/1391

 

 



:: برچسب‌ها: تعجّب نکن ! ,
:: بازدید از این مطلب : 1899
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 3 دی 1391
.

پرواز نکن

فضا ابری و تاریک

خیس می شوند بال هایت

زیرِ قطره های نمناکِ زمان

بال و پرت می شکند

زیر وزشِ بی رحمانه ی باد

بی خیال نشو از نصیحت

جانم در گروی شما محبوس است

معامله ی ممنوعه با دلم

جان در مقابل جین

کدورت یا تسلیم

نیاموختی ادب دل در محرابِ عابدان

منتظر بلوغِ زمان باش

تا آزموده ترین شکست ها را بیاموزی

پروازنکن

سیل همه جا را گرفته

آسمان و زمین یکی شد

تو را نطلبیده است سفینه ی نوح

بمان در طوفانهای نامرئی

زیر رگبارهای تند باد

تصوّر کن

ریزشِ  تگرگ ها بر دلت

جرعه ی مرگ بنوش

قهر زمان را ببین

چقدر عادلانه

در محکمه صحرایی قلم خورد

پرواز نکن

با غرورت بمان

خودخواه.... خود پسند.....

دور شدی از فضیلت ها

به  پهنایِ اقیانوس های خیالت

با من نیا

دل در کمند وجدان آسوده

ودست بوسِ خاطرات نمی شود

زخمِ پیراهنت عمیق

قبل ها شعاعِ آفتاب آنرا بخیه کرده

دوره ی اضطراب را طی کن

پرواز نکن

فضایِ دل ها شلوغ

شهاب سنگ ها در فضا تابلو زدند

عبور ممنوع است

بمان در کلبه ی تنهاییت

سقوطِ برف را تماشا کن

در حالی که دلم

تا بحال

 سقوطِ این طلای سفید را نشمرده است

جاسم ثعلبی (حسّانی) 30/09/1391

 

 



:: برچسب‌ها: پرواز نکن ,
:: بازدید از این مطلب : 1603
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : شنبه 2 دی 1391
.

ما غریبه ایم

خاموش کن شمع ها را

روزها ترسناک

ما اینجا غریبه ایم

من و تو جزئی از شب

بدور از روشنایی

نور سقوط کرده بر  دل دریا

بر چهره ی روز ها

و بر سنگریزه های خواهش

که بر ما رها شده

طلبیدم آنها را

چه مهتاب درخشانی

مثل جرقه

ما غریبه ایم

دیدار ها بی عاطفه و خشک

مثل روزِ بارانی

سروده هایم را کُشت

و شعر هایم را دفن کرد

ساعت در تاریکی نواخته

نُه بار یا شاید ده

از درد می نالم

می شمارم  به نگرانی ها

پرسیدم از وقت

کاش در گوشه ای از روشنایی هستم

لحظه ای بتابم در آینه ی عشقت

تو بهتر می دانی

ما غریبه ایم

چه زود گذشت لحظات

و چرخشِ پشه ها

در سکوت شب

تابیدن نور بر دل کویر

با رنگی از پاییز

نگاه نکن

چشم هایمان خسته و سرد

گوش نده

همه جا ترسناک

قلب ها خاموش و در هم ریخته

هشدار صداهای وحشت ناک 

امید وار باش

شاید برگردیم

ما غریبه ایم

چه کسی ما را به این روز انداخته

از کجا آمده ایم

که دیروزها را از عشقِ پنهان ما بی خبر است

ما را تنها بگذار

پرواز می کنیم به لحظه های جوانی

خوشبختی ها از ما گذشتند

در فراموشی به سر می بریم

کاش بازگشتی هست

به بهشت نخست

قبل از فانی شدن دلها

و قبل از نابودی عشق ما

ما غریبه ایم

جاسم ثعلبی (حسّانی) 26/09/1391

 



:: برچسب‌ها: ما غریبه ایم ,
:: بازدید از این مطلب : 1971
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 30 آذر 1391
.

فرار از قفس

تو پشیمانی و من دارم می میــــــــرم

حقِ این جان دادنم ازتو می گیــــرم

تنم می لرزید مثلِ بیدِ خستـــــــــــــه

دل شکست از نفسِ تخت و سریرم

***

صبر کردم سالها بی تو نشســـــــــتم

دل شکست با مرهمت آن را نبستــــــم

شعله ور گشته به دل شعر و ترانه

این همه قول و قرارت من شکستم؟

****

لبِ مرزِ گور رفته خاطراتــــــــــــــم

نیست آرامش تو قلبِ بی ثباتــــــــــــم

درد دارم درک کن این سوز و سازم

عسلم بی من نرو آب نباتــــــــــــــم

****

تو چرا رفتی و تنهایم گذاشتــــــــــی

ای سفر کرده مگر دلی نداشتـــــــــی

این همه خاطره ها کردی فراموش

تو مگر عشقِ دلم تو دل نکاشــــــتی

***

باز گرد از سفرت من نمی تونــــم

خیلی وابسته شده مهرت به جونم

دوری تو چه عذابی در تنم شـــد

همیشه نام و نگاهت سر زبونــم

****

ای پرنده از قفس چرا پریـــــــــدی

می دونی دوستت دارم نورم ندیدی

باز برگرد سوی قلبم ای ســـتاره

مزه ی عشق و وفایم نچشیــــدی

****

مثلِ شیشه دل من شکسته گشـــــــته

نام تو با خون خود بر دل نوشـــــته

این همه شایستگی داری به جانــــم

عاشقم درک کن این دل ای فرشته

****

جاسم ثعلبی(حسّانی) 29/09/1391

 



:: برچسب‌ها: فرار از قفس ,
:: بازدید از این مطلب : 1766
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 29 آذر 1391
.

عشق در جبهه

من میرم و بازم میام ، گلتُ پژمرده نکن

خدا طلب کرده دلم ، دلتُ آزرده نکــن

***

خدا حافظ دارم میرم ، لباسِ رزمم پوشیدم

تفسیر شد خواب دلم ، جامِ شهادت نوشیدم

***

اشک نریز عروسِ دل ، داماد رنگین آمـــــــده

چه زودِ برگشت از سفر ، با دردِ سنگین آمده

***

یادم میاد در سنگری ، دل نگهبانِ این دیـــــــار

همدرد تاریکی شدم ، نامه و عکست در کنار

***

گلوله ها در آسمان ، چون شمع روشن زنده اند

همرنگِ مهتاب و بهار ، نوایِ عشقت خوانده اند

***

خروش ِ توپ و تانک را ، در دلم آزاد می کنم

به یادتم من همیشه ، تو حمله دلشاد می کنـــم

***

تو با منی هر جا باشم ، شریکِ افتخارِ جان

جسم فنا کردم ولی ، دور نشو با من بــمان

***

جاسم ثعلبی (حسّانی) 27/09/1391

 



:: برچسب‌ها: عشق در جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 1974
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 29 آذر 1391
.

عشق  کشته شد

تکه ی نان ...گرسنگی... و مهمان ناخوانده

و تاریکی که روزهایش بین درختان نخل مرده

و عریانی  بر سه راهی جاده ها

با ابرویِ  نم کشیده

گرسنگان در اطرافش

سنگسار می کنند مرگ را

در زمان خوشبختی

بگو عشق کشته شد

در میان آرزوها

مثل  آشوب گشنه ها

بر روی تکه ی نان

خاموش شد چراغِ  زندگی

وفاداری قربان طمع 

بگرد به دنبالِ باقی مانده ی لشه هایش

در سپیده ی صبح دارویی را

از تبسّمی که گمراه شده در اندوه و شکایت

شبیه خوابهای نیم روزی

آه از اشکی که جاری نمی شود

ازفریاد های کم صدا

هنوز هم گریه می کنم

در شهرم

در آتشِ حسرتم

در گرمای  ذوب

مردم شهر م عشق را فروختند

مثل روزنامه  و بخورات

عشق در دلهای بی جان

 بابی گناهی در گلستان جان داد

چقدر گلها طعمه ی مرگ آتشین را چشیدند

اجساد هنوز در ذهن ها آویزان

در عطر گلابِ گل ها

عشق یک لحظه زنده شد

کشته شدند در آن خاطرات

احساس و شعور را

عشق در حفره ها و زنجیر ها مقیّد

مثل زندانی  

به خاطر رهایی شب و روزش  یکی شد

چه قلب هایی زمان شکافته   

دلها مثل سنگ  شدند

سختی در آن پایدار

و ماه خودکشی کرده است در مزارِ خورشید

جاسم ثعلبی (حسّانی) 27/09/1391

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: عشق کشته شد ,
:: بازدید از این مطلب : 1838
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : سه شنبه 28 آذر 1391
.

طلسم

تماشا کن چه خوشحالم ، فقط با تو دلم خندیـــــــــد

ازاون روزی که تو رفتی ، نمم بر دیده ها باریـــد

***

طلسمی داری بر سینه ، مرا مجذوب خود کــردی

با اون حرفای شیرینت ، دلم بردی به صــد دردی

***

گل و باغم  شده داغون ، کلیدِ گنجِ جوییــدی

تمامِ آرزویم بود ، دلی با عشق بوسیـــــــدی

***

سرم با دعا در قبله ، و دل پیشِ تو ســــــرگردان

به طی الارض پی برده ، که بی دعوت شده مهمان

***

تو را دیدم سرِ کوچه ، به نامردی گلــــــــــی دادی

درونت تیره و غمگین ، به ظاهر پاک و دل شادی

***

تبسّم کرده دیدار از ، شعاع دید  تو پیــــدا

خجالت زده چشمانت ،توقف کرده دل در جا

***

سراسیمه به سوی من  ، دو یدی همچو آهویـــی

پشیمانی تو سر گشتی  ، کشیدی موجِ گیسویـی

***

در آغوشت شدم ناگاه ، مکیدی خونی ازنشتم

همان  جا شد مزارِ دل ، مرادِ عاشقان گشتــــم

***

جاسم ثعلبی ( حسّانی)  26/09/1391

 



:: برچسب‌ها: طلسم ,
:: بازدید از این مطلب : 2447
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : دو شنبه 27 آذر 1391
.

ای شب با من درد دل نکن

اگر به دنبالِ  روزرفتی

ای شب با من درد دل نکن

ققنوسی هستم دلگیر

به آشیانه باز می گردم

پرهایم بر موج دریاها باد نزد

و انگشتانِ روز ها منحنی کرده بغض ها را

اشک های دیروزم از خوشحالی به غارت زمان رفت

و لبهایم  در آغوشِ قهقهه های جدایی

زرد شدند

حتی یادم نیست

نمی دانستم قاصد مزارم

نور نمایان شد بر سایه ی عمر

روز هم ظاهر شد

ای شب با من درد دل نکن

ریختم شعله ی بغضم بین دو کفِ دستانت

چه دردِ عمیقی داشت

حس کردم گرمیش را

تکان داده دلم تکرار خیانت ها

حدس زدم به تو نگویم

وقت کوچ کردنم رسید

در آرزوی دور و دراز

آرزوها چقدر عمر کردند

در خیال ها رقصیدند

از  دور دست

روزگاری همچون طفل

به اشتیاقِ روزِ عیدش

کدام خوشی ؟

قلب از نو پر خون شد

ای کاش می دانستی

مثلِ روزِ روشن

روزی می آید آرزوها برآورده می شوند

می بینی به تو خیانت نمی کنم هر گز

قلب  عاشقت بود

عشقی به سر فرازی قلّه ها

ای شب با من درد دل نکن

ای کاش می دانستی که خیال ها چقدر آزارم دادند

می خندی به حسادت

خیال ها جرمی برای شاعران

پنداشتم روزی در کنارت باشم

مثل دو دوست

من گلی هستم  که خاکش را آلوده کرده

به بودی خوش طبعش

آینده ی زندگیم گمراه شد همانند تو

در فضایِ تاریک

ای شب با من درد دل نکن

ترکم کن

می فهمی درد عشق و جنون

تا بیدار کنی شبی خسته را

از دردهایم برایت تعریف می کند

ای دوست منم اولین عاشق

آفتاب همه ی زندگیم را بوسیده

عشقِ خورشید را دردلم کاشتم

او هم به من خیانت کرد

به سوی ماه تبسمی شیرین

در حالت غروب دیدم

چه بیخوابی کشیده برای رویت ماه

گفت : عاشقِ ماه شدم

تو با من درد دل نکن

کسی که خیانت کرده هجران می کند

عشق شد یک معجزه

نمی دانیم کی می آید  و همچون خواب می رود

بدون انتظار

ترکش کردم برای آسایش دلم

استراحتگاهِ دل باختگان ِ جنسِ بشری شدم

دریافتم زندگی همش یک روز و بس

هنوز در راه رفتن عجولم

با پستی وبلندی های مسیر می چرخم

بگذار زنده بمانم

حتی اگر یک روز

دوست بازی کنم مثل کودکان کوچک

بگذار احساس کنم  انسانم

مثل بقیه ی مردم

ساده اندیش و گذرا

بگذار به حلقه ی چشم سپید صبح نظر کنم

دلم را به روشنایی ببرد

شاید از دردها و تلخی ها خلاص یابم

هنوز زوده پرخاش نکن

وقت سفر آمده

بگذار دوستانت عاشقِ مهتاب شوند

در سایه ی درختان نخل

بگذار آهنگ عشق پر کند فضایِ خانه ها

در آخرین آرزوها

اگر عاشقم هستی؟

گرمی آفتاب و تکبّرش

عشق تو را نابود نکرده

عشقی که اصیل  وریشه دار

ای شب گرچه یاران جویای حالم شدند

بگو که قلبش در آسمان می تپد

بگو که به صبر شکیبای آموخته

جسمش در کویری جا مانده

و عشقش هنوز که هنوز است بیدار و در تماشاست

با بارش باران به رنگین کمان نگاه کن

او لانه اش آنجاست !

 دست رو سینه بگذار  و با تبسّم سلام کن

جاسم ثعلبی (حسّانی) 26/09/1391

 

 

 



:: برچسب‌ها: ای شب با من درد دل نکن ,
:: بازدید از این مطلب : 1607
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : یک شنبه 26 آذر 1391
.

هر روز پرواز نکن

تو آسمون می گیرمت ، هر روز پرواز نکــن

خیلی خطر ناکه دلم ، با اشکِ  غم  ناز نکــن

***

تسلیم شو ، بستم دلت ، من عُقاب و تو کرکسـی

تو اون فضای عشقِ من ، شوخی ندارم با کســـی

***

چنگ می زنم قلبِ  تو رو ، با ناخن هایِ تیز تیز

وقتی غریبه ام شدی ، خونِ دلت  واسم نــــریز

***

دلت پیشم و شکلِ تو ، روی متکا مونده بـــود

لازم ندارم جسم تو ، با حسِ دل دارم وجود

***

با سوز و آهِ  خنده هات  ، یاد نده یه قلبِ پــــــــــــیر

صد کاسه رو سرم شکست  ، برهنه پایم در مسیر

***

یادم باشه تو زندگی ، برایِ یاری زنـــــــده ام

طلبکاری تنم  ببین، لاغر و غمگین مونده ام

***

یادم باشه با دلِ سنگ ، یه طوری با پوک می زنم

تا نرم بشه واسه دلم ، جمع می کنم تو خرمنــــم

***

یادم باشه خائن دل ، تو شهر یاران کور کـــــــنم

یه میوه ی زده تو بار ، از شهرِ  دلها  دورکـنــــم

***

یادت اگر شاد ی کنی  ، از شوخی لذت  می بـــری

به دل نگیری لخته خون ، لبخندِ عزّت می خری

***

دلت کجِ  تو سینه ات ،  صندوقِ اون باز  شـــده

زرگر نشسته در کمین ، بستن اون راز شده

***

جاسم ثعلبی ( حسّانی) 19/08/1391

 

 



:: برچسب‌ها: هر روز پرواز نکن ,
:: بازدید از این مطلب : 1746
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : شنبه 25 آذر 1391
.

دارمی و ابودیات الحب

شایف شمع وایموع لو حرگته النار

حبک عذاب اویای مثل الجمر صــار

***

اصبری الوکت دولاب یفتر علینــــه

خافن تقشه اجناب او ینکر حچینه

***

اضحک واکلم الناس بس گلبی مجروح

الحدمن اون بجفاک یلماخذ الــــــروح

***

حگّک تون واتنوح  بثیابک الســــود

گلبی ونینه ابلیل دگ اعلی الخدود

***

شرطیت انه اعلی الروح ما تنسه حبک

لو صرت سم بحشای اجرعک واشربک

***

ادری المحبه نار او تسعر ابگلبی

حبیتک او مارید غیرک یحبّــــی

***

گلبی انجرح بچفاک ما طببیته

تانیتک اتداویه رحت او نسیته

***

ربیتک اصغیرون بامرک شفتنی

اعتازیت ارید اربای ما جاوبتنی

***

اتمنیت اصیرن طوگ ابطــــــــــــن الگلاده

و انظر هوی المحبوب او صدگه او عناده

***

طال السفر یهوای ارسل سلامـــــــک

اتواعدنی ما ناسیک او تنکر کلامک

***

صرت شاعر ابحبک وانته نایـــم

اصیرن شمس برضک و انت نایم

احب ارسل رساله و انت نایـــــم

تبوس اول صبح خدک الــــــیه

***

الگلب شاطر ابحبک و انتهینه

فجر گلبی کلامک وانتهینــه

احب اسکن اگبالک وانتهینــه

فرّجلی ترا گلبی اباذیــــــه

***

زکات النفس حبک شاهدانــــــــه (شاهدانه)

ابعذاب الفرگه گلبک شاهدانه ( شاهد آنه)

کلامک حالی جداً شاهدانــــــه ( شهد النه)

الیجرعه یشرگ ابدرب المنــــــــــــــیه

***

جاسم محمد الجابر الحسانی الساری

جاسم ثعلبی (حسّانی) 24/09/1391

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: دارمی و ابودیات الحب ,
:: بازدید از این مطلب : 1947
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 24 آذر 1391
.

منتظرم  همیشه

سلام سردت امروز ، آتش زده به جونم

غم به دلم نشسته ، نمی تونم بمونــــــــم

***

تو اون روزای بی غم  ،  چه وعده هایی دادیم

منتظرم همیشه،به لحظه هایی شادیــــــــــــم

***

شنیدی حرفِ مردم ، نفس عشقت همینـــــه

دلم غریبه مونده ، با درد و غم عجینـــــــه

***

برو باشه عزیزم  ، تو هم خدایی داری

دردِ دلت نگفتی ، قصدِ جدایـــــــی داری

***

دلم آتش گرفته ، از اون بهتِ کلامـــــــــــت

زخمی به قلبِ من زد ، یه تیری از پیامــــت

***

سرت سنگینه امّا ، چه حرفی رو شنیدی

دلم همیشه پاکه ، صدق و وفاش ندیـدی

***

تو موندی و حسودان ، برات نقشه کشیدن

با تهمت های بی جا ، دلِ تو را بریــــــــــدن

***

رویِ دلم حساب کن ، نشسته در کنـــــارت

مثلِ یه شمعِ کم جون ، روشن کرده مزارت

***

دو رمزِ دام  پنهان ، از گوشِ کرشنیـــــــــدم

اثر نکرده در دل ، از طعمه هاش پریـــــــدم

***

جاسم ثعلبی (حسّانی) 24/09/1391

 



:: برچسب‌ها: منتظرم همیشه ,
:: بازدید از این مطلب : 1783
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : جمعه 24 آذر 1391
.

یادم باشه

تو آسمون می گیرمت ، هر روز پرواز نکــن

خیلی خطر ناکه دلم ، با اشکِ اون بازی نکن

***

تسلیم شو ، بستم دلت ، من عُقاب و تو کرکسـی

تو اون فضای کوی من ، شوخی ندارم با کسی

***

چنگ می زنم قلبِ  تو رو ، با ناخن هایِ تیز تیز

وقتی غریبه ام شدی ، خونِ دلت  واسم نــــریز

***

دلت پیشم و جسم تو ، روی متکا مونده بـــود

لازم ندارم دست و پا ، با حسِ دل دارم وجود

***

با سوز و آهِ روشنت ، یاد نده یه قلبِ پــــــــــــــــــــــیر

صد کاسه رو سرم شکست  ، بازم می بینی سر به زیر

***

یادم باشه تو زندگی ، برایِ یاری زنـــــــده ام

طلبکاری بیا ببین  ، لاغر و غمگین مونده ام

***

یادم باشه با دلِ سنگ ، یه طوری با پوک می زنم

تا نرم بشه واسه دلم ، جمع می کنم تو خرمنم

***

یادم باشه خائن دل ، تو شهر خوبان کور کـــــــنم

یه میوه ی زده تو بار ، تو سطلِ تاریخ دورکـنم

***

یادم اگر شوخ باشم ، از شوخی لذت  می بـــرم

به دل نگیرم لخته خون ، لبخندِ عزّت می خرم

***

دلت کجِ  تو سینه ات ،  صندوقِ اون بستی چــرا

زرگر نشسته آشناست ، با گیره ساییده  تو را

***

جاسم ثعلبی ( حسّانی) 19/08/1391

 

 



:: برچسب‌ها: یادم باشه ,
:: بازدید از این مطلب : 2002
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : پنج شنبه 23 آذر 1391
.

ای ستاره در دلِ شب ، تو نجابتت اسیـــــــــــــرم

مثلِ چاهی در کویری ، می دونی بی تو می میرم

***

تا سحر با تو نشستم ، مهرِ تابانت تو دســـتم

افتخارِ دل همین بود ، با دلت غم ها شکستم

***

ای ترانه در سکوتم ، تو هم اهنگِ صدایــــــــم

بمون با سازم همیشه ، پخش کن عشق و وفایم

***

روز شد رفتی دوباره ، دستی رو دستم گذاشتی

اشکِ چشمت سایه کرده ، طاقتِ دوری نداشتی

***

تو نجیبی ای ستاره ، دلمُ دیونه  کـــــــردی

از همه جا اون پریده ، گلمُ بی خونه کردی

***

می مونم به انتظارت ، تو بگو چاره ی دل چیـــســت

سبز شد چمن کنارش ، بی تو اینجا جای اون نیست

***

سرِ راهِ هر مسیرت ، گل و تابوتش خریده

گورشُ کنده نبودی ، همسفر تو رو ندیده

***

اشتباهِ دل همینه ، عاشقی براش کـــه زوده

در کنارِ ساحلِ غم ، عشقِ تو دارش نموده

***

جاسم ثعلبی (حسّانی) 22/09/1391

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: تو نجیبی ,
:: بازدید از این مطلب : 1746
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : چهار شنبه 22 آذر 1391
.

دوّار الحب

گاعد و افکر بیک و اشلون اشوفک

گلبی انشلع من شاف شمرت ازلوفک

***

سولفلی عن دنیاک او شنهی الجرالک

گلبی اخذته اویاک و اشلونه حالــک

***

حرت شکتب واسهرنّک ، سبت واکتب شعر عنک

حرت محبوبی اریدنک ، وحگ ربّک احبّنـــــک

***

حرت واللیل ما نامه ، حرت من کثرت احلامه

حرت منّک یبو شامه ،او روحی اعلیک محتامه

***

هواک العذب احوالی، کلامک بلگلب غالــــــــــی

انشدی اشویه عن حالی ، او ریحی اهموم  دلالی

***

یا عذبه او فطر من گاع ، کتلنّی العیون اوساع

درّه عندی ما تبتاع ، عندک خبر ذاع او شاع

***

یا حلوه یطرگاعه ، نزلتی ابگلبی فرگاعــــــــه

العین الوسعه چن ساعه ، اطلبی روحی بلطاعه

***

یا نیشان جنّتنه ، یلمضویه مسیرتنــــــــــــه

او یا انغام حفلتنه ، یهلال او یضوی دیرتنه

***

یا طیره یرمایه ، انتی البلگلب آیـــــــــــــــه

اجینه الیوم مشّایه ، الروح اتحبکم اهوایه

***

یا محچال صخرتنه ، او یا ناعور ونستنـــــه

او یا دینار محنتنه ، روحک صدگ رادتنه

***

یا ورده او شتلناهه ، ابدمع عینی سگیناهـــه

ابّحر و ابّرد شلناهه ،و ابطن الگلب ردناهه

***

دوّرنه علیچ اهوای ، عبرت البحر فجت المای

انتی قصّتی وادوای ، اسمحیلی الگلـــب هذّای

***

یا میزان صحبتنه ، او یا دیوان فرحتنـــه

او یا الوان دیرتنه ، لجلچ کلهه عادتنه

***

یا هوره او بردیهه ،  لجلچ کلهه اعادیهه

هل جیمه اطر بیهه ، و الروح الچ افدیهه

***

یا نخله یگنطاره ، واعلی العین منظـــــاره

واعلی الگلب سیّاره ،  گلبچ علی ذب ناره

***

یا شلوا او مصایبهه ، یا فرگه او حبایبهه

یا چنه او معایبهه ، یا عمه او عجایبهـــه

***

حبیتک محبه اهوای ما تنوصف بکتابــــــــــی

وابگلبی عذاب اعداک ما ینوصف بمصابـــــــی

او تابعتک مثل مجنون ضل اعلی الشجر رابی

نکرت العشره یا محبوب ما صگدّت بعتابـــی

الک دار ابّطن گلبی والک بیــــــت

عدم گلبی الزمن منّک والک بیــــت

دعیتک لیله ضل عندی ولک بیـــت

اموت او لا تفارگنی اباذیــــــــــــه

جاسم محمد الجابر الحسّانی الساری/ جاسم ثعلبی (حسّانی) 21/09/1391

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: دوّار الحب ,
:: بازدید از این مطلب : 3021
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ن : جاسم ثعلبی (حسانی )
ت : سه شنبه 21 آذر 1391
.
صفحات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی