بارِ سفر
ببار ای ابرِ پاییزم ، بروی گونه هام امـــروز
دلم از یاری می ناله ، نشی از رفتنش دلسوز
***
وفا در خندهاش خوابید ، و رفت از دیدگانــــم زور
نه دل داره نه رحمی هست ، سفر کرده به راهی دور
***
خوشی بار سفر بسته ، غروب آهسته می خونه
دلم شک داره از رفتن ، غمش در دلم مهمونه
***
نه پیغامی از اون دارم ، دلم با رفتنش داغــــــــون
من و گم کرده است انگار ، شدم از دوریش مجنون
***
شنیدم بی خبر رفته ، دیارِ دور و تنهایــــــــی
شاید هم بر نمی گرده ، تو خوابِ سرد و رویایی
***
منم با تو سفر میرم ، برو قلبم به همراهـــت
یه عمری با تو می مونم ، گلم سبزِ سرِ راهت
***
بشور اون عشقِ پر رنگت ، از اون دیوارِ نم رفته
همیشه یاد تو هستم ، دلم با تو به غم رفتــه
***
بخواب ای دردِ بی درمون ، دلِ من شده صد تیکـه
مسکّن از تنم دور شد ، شبای من چه تاریکـــــه
***
جاسم ثعلبی (حسّانی) 05/03/1392
:: برچسبها:
بارِ سفر ,
:: بازدید از این مطلب : 1657
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0