مي ستايم زحمت استاد در هر مكتبي
مي نگارم رحمت دلشاد در هر مسلكي
پند ها داده مرا راهي كشانده عمري را
از خموشي هاي دل ها ياد داد از دهر را
سينه ها ناله كنان در دوريت اي آفتاب
تويي خورشيد محبت بر زمين زد نو تاب
از طفوليت گلي در شوره زار اين زمان
از بلوغيت دلي در باغدار اين جهان
در كنارت بلبلي بودم عزيز و دل زبان
در مزارت سنبلي بودم كريم ودلبران
واژه هاي ياد داده مانده در فكر را
داده ها و خوي و خلقت بيدار در اين ذكر را
مي پرستم روي ماهت بعد ز آن ياد خدا
دل نبستم جز تو را اينجا همش مهر و صفا
از خدا جوييد ه اين دل بخشش يار و دلير
از خدا پرسيده اين دل بخشش بار امير
كاشتم در خاطراتم ايده هاي تازه را
انباشتم در حركاتم گفته هاي سازه را
لحظه لحظه دوريت را حس نكردم در وجود
چونكه استاد بلاغت را نجستم در ئعود
پاي مي دارم تلاشت زندگي شاد و خزان
تا تو زنده در جهاني شاد و خرم در نهان
ياد بودي از ترانه هاي عشقت خواندم
دستبندي از بيانه هاي دردت داشتم
ياد باد آن زنده داري در دلت
شاد باد آن خنده كاري در گلت
مرحبا بر دل زبانت خوي شاد
مرحبا بر جان و دل اي پاك باد
جاسم ثعلبي 29/09/1390
:: برچسبها:
ستايش ,
:: بازدید از این مطلب : 1945
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0